img
img
img
img
img

هرکس در یادسپاری و یادآوری گذشته کوتاهی کند محکوم به تکرار آن است

غزاله صدر منوچهری

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «درس گرفتن از آلمانی‌ها: خاطره‌ی شر و مساله‌ی نژاد»

به‌تازگی کتاب «درس گرفتن از آلمانی‌ها: خاطره‌ی شر و مساله‌ی نژاد» نوشته‌ی سوزان نیمن با ترجمه‌ی محمدمصطفی بیات به همت نشر برج منتشر شده است. نیمن در این اثر مسیری را روایت می‌کند که آلمانی‌ها برای رویارویی با جنایات دوران نازی‌ها پیموده‌اند تا بتوانند با گذشته‌ی خشونت‌بارشان تسویه حساب کنند. در عین حال، او رویکرد آلمانی‌ها به گذشته‌‌ را با رویکرد آمریکایی‌ها به گذشته‌ مقایسه می‌کند و نشان می‌دهد که آمریکا چقدر از تسویه حساب با گذشته ننگین خود دور است.

نیمن زنی سفیدپوست است که در دوره‌ی جنبش حقوق مدنی در جنوب آمریکا رشد کرده و از دیگر سو، یهودی است و بیشتر دوران بزرگسالی خود را در برلین گذرانده است. این تجربه زیسته به او نظرگاه منحصر‌به‌فردی می‌دهد که در این کتاب و بیشتر کارهای او به خوبی تجلی یافته است.

نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه  دوم اسفند به نقد و بررسی کتاب «درس گرفتن از آلمانی‌ها» اختصاص داشت و با سخنرانی امیر صائمی و محمدمصطفی بیات برگزار شد.

درسی که باید از تاریخ خشونت‌بار کشورهای دیگر گرفت

محمدمصطفی بیات، مترجم، در بخش‌هایی از سخنرانی خود اظهار داشت: موضوع کتاب و لزوم خواندن آن را در مقدمه بیان کرده‌ام و خیلی مفصل هم نیست و می‌توان آن را در این مجال ارائه کرد. این کار فرضی دارد و آن اینکه مخاطبان این سخنان یا کتاب را نخوانده‌اند و صرفاً چیزهایی راجع به آن شنیده‌اند یا کتاب را خوانده‌اند و از روی مقدمه‌ی مترجم عبور کرده باشند.

او افزود: شاهرخ مسکوب دریادداشت مورخ ۹/۱۰/۱۳۵۷ کتاب «روزها در راه» می‌نویسد، «امروز صبح رفتم سازمان سروگوشی آب بدهم، گفتند روز چهارشنبه مردم خانه‌ای را در کوچه مهتاب خیابان بهار آتش زدند. خانه سه طبقه است. دو طبقه مسکونی بود و زیرزمین سراسری شکنجه‌گاه با تمام ابزاروآلات شکنجه از تخت آهنی سه طبقه برای گرم کردن شکنجه‌شونده تا دستگاه‌های ناخن‌کشی، شوک برقی، دستبند و… خانه‌ی خانم «ز» یک کوچه بالاتر است. گفت از چهارشنبه تا حالا مردم دسته‌دسته می‌روند تماشا. خودش هم دیروز با چند نفر از همکاران سازمان رفته بود. بچه‌ها علاقه‌مند شدند که  این موزه را ببینند. می‌گفت خانه، اثاث و دو ماشین جناب سرهنگ را آتش زده‌اند ولی وسائل زیرزمین برای عبرت آیندگان و روندگان موجود است.» اما تاریخ به چه کار می‌آید و به چه درد ما می‌خورد؟ آیا یادسپاری و یادآوری تاریخی که بر انسان‌ها گذشته است به فراموشی‌ آن رجحان دارد؟ در جامعه‌ای که توصیفش در یادداشت شاهرخ مسکوب آمده است، گروهی از مردم تصمیم گرفته‌اند شکنجه‌گاه‌های سابق، یعنی یکی از تجلی‌گاه‌های شرور در تاریخ، را به آینه‌ای برای آیندگان بدل کنند. گویی با هر بار حضور در آنجا یا مکان‌هایی مشابه آن، تاریخ که در شرورانه‌ترین شکل خود تحقق یافته است در پیشگاه ما حاضر می‌شود و به ما هشدار می‌دهد که اگر حواسمان نباشد و چشم‌و‌گوشمان را باز نکنیم و گوش به زنگ نباشیم و این صحنه را به فراموشی بسپاریم، به همین شکل یا حتی بدتر از آن تکرار خواهد شد. این نگاه بر این فرض استوار است که «هرکس در یادسپاری و یادآوری گذشته کوتاهی کند محکوم به تکرار آن است». جمله‌ی اخیر به نقل از جرج سانتایانا، فیلسوف قرن نوزدهمی، است.

او توضیح داد: یادآوری و یادسپاری گذشته بر فراموشی آن رجحان دارد؟ در ادامه خواهم گفت که پاسخ نیمن به این پرسش آری است. منتها شاید گمان کنید قاعدتاً همگان به این پرسش آری پاسخ گفته‌اند. ولی نیمن در قسمتی از کتاب گوشزد می‌کند که همگان یادسپاری و یادآوری را بهتر از فراموش کردن گذشته ندانسته‌اند و حتی برخی (مانند دیوید ریف) در ستایش فراموشی کتاب نوشته‌اند.

او ادامه داد: تزوتان تودوروف، متفکر بلغاری فرانسوی، می‌گوید در جوامع جدید این تمایل هست که با یادسپاری و یادآوری رویدادهای تاریخی شرارت‌بار جلوی وقوع آن شروشور در آینده گرفته شود. به بیان تودوروف گویی «ما را از شر برهان» (از آیه ۱۳، باب ۶، انجیل متی) در اینجا با توسل و تمسک به حافظه و یاد و خاطره تحقق عینی پیدا می‌کند. سوزان نیمن در این کتاب چنین نسبتی را میان تاریخ و ارتکاب شرور سراغ می‌گیرد. در نگاه نیمن نیز اگر بخواهیم آینده‌ای بسازیم که از گذشته‌ی تیره و تار و سرشار از شرور اخلاقی رهایی یافته باشد، باید در ثبت و یادآوری آن گذشته در قالب‌های متعدد و متنوع بکوشیم، وگرنه آن گذشته می‌آید و حال و توسعاً آینده را آلوده می‌سازد. وی به هیچ‌وجه با تعابیری چون «گذشت هر چه گذشت»، «رفت آنچه رفت» و «مضی ما مضی» و به تعبیر ژان آمری «آنچه رخ داد رخ داد و تمام شد و رفت» سر سازگاری ندارد. به تعبیر نیمن «فراموش کنید و پیش بروید» حتی در قلمرو روان‌شناسی فردی سودمند نیست، اگر توصیه‌ای سیاسی تلقی شود بی‌ارزش است. وقتی گذشته‌ها عفونت می‌کنند به زخم‌های گشوده بدل می‌شوند.»

بیات بیان داشت: گذشته‌های شرورانه به تعبیری همچون ابری سرتاسر تاریخ بعد از خود را دنبال می‌کنند و بر آن سایه می‌افکنند و بیرون آمدن از آن سایه با فراموشی ممکن نیست. به بیان نیمن اگر جلوی گذشته‌مان محکم نایستیم، دست از سر ما بر نخواهد داشت. بر مسند داوری آشکار آن گذشته نشستن، قدمی اساسی به سوی آن نقطه‌ای است که به ما اجازه خواهد داد آینده‌ای غنی را تصور کنیم زیرا ارتباط از سر بلوغ با گذشته‌ی خود به ارتباط از سر بلوغ با والدین می‌ماند. ما همگی از میراثی بهره‌مندیم که انتخابش نکردیم و نمی‌توانیم تغییرش دهیم. بالغ شدن متضمن غربال کردن همه‌ی چیزهایی است که نمی‌توانستید از به ارث بردنشان جلوگیری کنید و متضمن سردرآوردن از چیزهایی است که می‌خواهید ادعایی نسبت به آنها داشته باشید و سر در آوردن از آنکه چه کاری باید انجام دهید تا از شر مابقی خلاص شوید. آلمان بنابه شواهدی که نیمن اقامه می‌کند بعد از پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) و در ادامه دو نیم شدن و تبدیل شدن به آلمان شرقی و غربی (۱۹۴۹) و سرانجام سقوط دیوار برلین (۱۹۸۹) و اتحاد مجدد (۱۹۹۰) و برآمدن آلمان معاصر رویکردهای متفاوتی در مواجهه با گذشته‌ی شرارت‌بار خود اتخاذ کرده است. نیمن می‌کوشد با ارجاع به کتاب‌هایی که در این باره خوانده است، مصاحبه‌هایی که با افراد متنوع و متعدد کرده و همچنین در جایی که امکانش باشد با تجربه‌ی زیسته‌ی خود ما را با مسیری که  آلمانی‌ها طی کردند و رویکردهایشان در این مسیر آشنا کند. به همین صورت بعد از آلمان به سروقت آمریکا می‌رود و می‌کوشد از رویکرد آمریکای بعد از جنگ داخلی در قبال تاریخ خود پرده بردارد. می‌توان گفت که برخی از آلمانی‌ها از همان ابتدا و برخی بعد از انکارها و واپس‌زنی‌های بسیار دریافتند که باید با گذشته چنان‌که بود و نه چنان‌که باید می‌بود مواجه شد.

او ادامه داد: به بیان یکی از مصاحبه‌شوندگان لبّ کار آلمانی‌ها این بود که نوعی نگاه سنجش‌گرانه به تاریخ خود پدید آوردند و از پس آن نوعی حافظه‌ی تاریخی خودسنجش‌گر سربرآورد. همراه با این نگاه سروکله‌ی واژگان و تعابیر جدیدی نیز پیدا شد. واژه‌ی مورد علاقه‌ی نیمن «فرگانگنهایتس آئوفاربایتونگ» معادلی که من برای آن انتخاب کردم «تسویه حساب» با گذشته است. در پانویس مقدمه در خصوص چرایی گزینش این معادل توضیح داده‌ام وتصریح کرده‌ام که به هیچ‌وجه نباید آن را به‌معنای انتقام‌جویی در نظر گرفت. در تعبیر آلمانی و به‌تبع آن معادل‌های انگلیسی و فارسی این فرض وجود دارد که ما دینی به گذشته داریم که باید با آن «تسویه حساب» کنیم. نیمن برخی از مؤلفه‌های آن را این‌طور صورت‌بندی می‌کند: ملتی که مسیر با «تسویه حساب» با گذشته را انتخاب می‌کند در مواجهه با گذشته‌ی خشونت‌بار خود تقصیرهای خود را شناسایی و تصدیق می‌کند و به تبع آن از خود می‌پرسد که مسئولیت او در قبال آن گذشته‌ی ملی چیست. تصدیق و پذیرش گذشته‌ی خشونت‌بار در انسان شرم به وجود می‌آورد و همین ممکن است ما را بترساند که نکند غرور ملی لطمه ببیند و از این رهگذر کشور با تلاطم مواجه شود. اما شرم قدم اول به سوی مسئولیت است و پس از آن غرور ملی اصیل درمی‌رسد.

این مترجم بیان داشت: این ملت می‌کوشد به روایت ملی منسجم از گذشته‌اش دست یابد. روایت‌ها با واژگان آغاز و با نمادها تقویت می‌شوند و بسیاری از نمادها متضمن یادآوری مردگان هستند. بنابراین، باید توجه کنند که کدام قهرمانان را تجلیل می‌کنند و برای کدام قربانیان سوگواری می‌کنند و به تبع آن باید چه یادمانی ساخته و چه یادمان‌هایی از میان برداشته شود. یکی از بحث‌هایی که نیمن قبل از این کتاب به آن پرداخته است و ظاهراً بعد از این کتاب هم در پی بسط و گسترش آن است، همین نسبت میان قهرمان و قربانی است و اینکه ما وقتی می‌خواهیم به گذشته بپردازیم آیا فقط باید به قربانیان پرداخت یا به فقط به قهرمانان؟ آیا باید هم به قهرمان پرداخت و هم به قربانیان؟ چه‌قدر باید به قربانی پرداخت و چه‌قدر به قهرمان؟ واضح و مشخص است که نیمن بر آن است که هم باید به قهرمان پرداخته شود هم به قربانی. اما نیمن در آثار خود در میزان پرداختن به هر یک از اینها در جهان کنونی تأمل می‌کند.

او افزود: با توجه به بحث تسویه حساب‌ها و گذشته، نیمن متذکر می‌شود که روایت‌ها از طریق آموزش منتقل می‌شوند، بناباین باید مشخص کرد که بچه‌ها چگونه آموزش بینند، چه چیزی را به خاطر بسپارند و چه چیز را به فراموشی؟ همچنین او از خود می‌پرسد که آیا جنابتکاران و تبه‌کاران محاکمه شده و به سزای اعمالشان رسیده‌اند؟ چگونه غرامت‌های بی‌عدالتی‌ها سامان داده شوند. به طور کلی فرهنگ‌های سیاسی چگونه برساخته شوند و از این گونه چه بسیار.

بیات در پایان گفت: تسویه‌حساب نکردن با گذشته‌ی تاریخی خود همان و احتمال تکرار تاریخ مثلاً در قالب عقب‌گرد سیاسی همان. نیمن انتخاب شدن دونالد ترامپ را از همین منظر برمی‌رسد، به بیان خودش رویارو نشدن ما با جنایات امریکا نقشی محوری در دامن زدن به عواطفی داشت که منجر به انتخاب دونالد ترامپ شد. فکر نوشتن این کتاب زمانی در فکر نیمن پرواز کرد که به نظرش رسید امریکایی‌ها و دیگران می‌توانند و باید از تاریخ خشونت‌بار کشوری دیگر درس بگیرند و ببینند چگونه با تاریخ خود کنار بیایند. به نظرم ما می‌توانیم یکی از آن دیگران مورد نظر نیمن باشیم و بکوشیم در پرتو این کتاب خود را سؤال‌پیچ کنیم و ببینیم نسبت کنونی تاریخ با ما چه نوع نسبتی است و آیا در پرتو این نسبت اصلاً می‌توانیم آینده‌ای غنی برای خود متصور شویم یا نه.

فاشیسم در چه جامعه‌ای محتمل‌تر است؟

پس از آن امیر صائمی درباره‌ی این کتاب گفت: کتاب درس گرفتن از آلمانی‌ها، درباره این است که چگونه آلمان‌ها بعد از جنگ جهانی دوم با گذشته تبهکارانه خود روبه‌رو شدند و توانستند آرام‌آرام طی سالیانی طولانی با آن گذشته به شیوه تقریبا کامیابی  تسویه حساب کنند. کتاب موفقیت نسبی آلمانی‌ها در تسویه حساب با گذشته‌شان را با ناکامی امریکایی‌ها مقایسه می‌کند و سعی می‌کند توضیح دهد که چرا امریکایی‌ها هنوز نتوانسته‌اند با گناه برده‌داری  تسویه حساب کنند.

برای درک اهمیت تسویه حساب آلمانی‌ها با گذشته‌شان مهم است که بدانیم، نازی‌ها منحصر به یک جمع کوچک نبودند، یک مشت جنایتکار بی‌سواد هم نبودند. بسیاری از استادان دانشگاه در آلمان تلویحا یا تصریحا از نازی‌ها حمایت می‌کردند، مقامات بالای نازی تحصیلکرده بودند. از مقامات نازی که بگذریم، بسیاری از خانواده‌ها عضوی در ارتش یعنی نیروهای رایش سوم داشتند. کتاب توضیح می‌دهد که مدارکی که امروز داریم نشان می‌دهد جز یگان‌های اس‌اس ارتش رایش سوم هم صرفا برای میهن نمی‌جنگید و سهم مهمی در جنایات نازی‌ها داشت، بنابراین اکثر خانواده‌ها عضوی داشتند که در جنایات نازی‌ها سهیم بودند.

 همچنین، در مورد شهروندان عادی مدارک نشان می‌دهد که آنها تا حدی از وجود اردوگاه‌های مرگ اطلاع داشتند اما اعتراض نمی‌کردند؛ مثلا کتاب می‌گوید که اعتراض عمده مردم یکی از شهرهایی که اردوگاه مرگ در اطرافش وجود داشت این بود که نباید اسم اردوگاه «گوته» باشد و نویسنده کتاب، نیمن می‌گوید این نشان می‌دهد که این شهروندان فهمی از ماهیت مساله برانگیز اردوگاه‌ها داشتند که نمی‌خواستند اسم نویسنده محبوب‌شان روی اردوگاه باشد.

در مجموع، نازیسم و فاشیسم در تار و پود جامعه آلمان رسوخ کرده بود. سوال اصلی کتاب این است که چگونه یک فرهنگ می‌تواند کفاره گناهانش را بپردازد. اصطلاحی که سوزان نیمن برای  مفهوم پرداخت کفاره گناهان به‌کار می‌برد  «Working-off the past» است. مترجم کتاب این اصطلاح را به «تسویه حساب با گذشته» ترجمه می‌کند. تسویه با حساب گذشته در مرکز کتاب قرار دارد. با این همه باید اعتراف کنم که دقیقا متوجه نیستم منظور نیمن از تسویه حساب یک جامعه با گذشته چیست. پرداختن کفاره گناهان، یا تسویه حساب با گذشته در مورد یک فرد ممکن است روشن‌تر باشد؛ اما تسویه حساب با گذشته برای یک جامعه به چه معناست؟ تا حدی که می‌فهمم احتمالا منظور نیمن از تسویه‌حساب یک جامعه با گذشته این است حقیقت را دریابد و بپذیرد و تا جایی که می‌تواند جبران کند و اجازه ندهد که دوباره آن اتفاق‌ها روی دهد؛ مثلا در مورد برده‌داری، نیمن فکر می‌کند که امریکا کاملا با گذشته‌اش تسویه حساب نکرده است، چراکه هنوز در ماهیت جنگ داخلی، نژادپرستی سیستماتیک در فرهنگ مناقشه وجود دارد، ظلم به سیاهان جبران نشده و امریکا به اندازه کافی کارهایی که برای جلوگیری از نژادپرستی لازم است را انجام نمی‌دهد.

سوزان نیمن فیلسوف است اما این کتاب او یک کتاب فلسفه معمولی نیست. یک کتاب فلسفه معمولی سرشار از استدلال‌های انتزاعی است؛ اما این کتاب این‌گونه نیست، کتاب را بیشتر می‌توان ژورنالیسم فلسفی نامید. بخش زیادی از کتاب مصاحبه با افراد مختلف و حکایت روایت آنهاست. دسته‌بندی‌ها و استدلال‌های انتزاعی کمی در کتاب وجود دارد؛ اما کتاب قصه سرشار از خرده‌روایت‌های آموزنده است. در واقع کتاب بیشتر می‌خواهد روایت کند که تسویه حساب آلمان‌ها به صورت تاریخی چگونه اتفاق افتاد. من اما ذاتا به فلسفه سنتی‌تر و استدلال‌های انتزاعی‌تر علاقه‌مندتر هستم و نوع فلسفه‌ای که می‌ورزم بیشتر از جنس استدلال و دسته‌بندی است. برای همین هم در صحبت بیشتر به نکات فلسفی‌تر و انتزاعی‌تر و کمتر به بخش تاریخی و روایت‌های کتاب می‌پردازم.

همان‌طور که اشاره شد کتاب درباره تسویه‌حساب گذشته است؛ اما به نظرم قبل از تسویه حساب، خوب است بدانیم چگونه فاشیسم و نازیسم این‌قدر در آلمان گسترش یافت. کتاب به این سوال نمی‌پردازد، البته به صورت حاشیه‌ای چند جا درباره آن حرف زده می‌شود.
هدف من در این صحبت این است که با استفاده از فرازهایی که در اینجا و آنجای کتاب وجود دارد توضیح دهم که احتمالا چه عواملی بروز و رواج فاشیسم در جامعه آلمان را تسهیل کرده و وقتی این عوامل را فهمیدم، خواهیم دید که مبارزه با این عوامل نه تنها کمک می‌کند که از ظهور فاشیسم جلوگیری کنیم بلکه کمک می‌کند با گذشته هم تسویه حساب کنیم. در وهله نخست ممکن است از خودتان بپرسید که آخر چطور می‌شود جامعه آلمان این‌طور به صورت فراگیر دچار فاشیسم شود، واضح است که فاشیسم پدیده وحشتناکی است، پس چه جور ملتی، چه جور آدم‌هایی می‌توانند فاشیسم را راحت قبول کنند؟ هر چند تصریح نمی‌شود اما کتاب این فرض را دارد که نه دچار ایده‌های فاشیستی شدن چیز عجیب و غریبی است و نه رها شدن از آن امری ساده.

صائمی درباره‌ی چهار نکته‌ای که فاشیست‌ شدن را ساده می‌کند تصریح کرد: وقتی به جاهای مختلف کتاب نگاه کنیم به نظر می‌رسد چهار چیز دست به دست هم می‌دهند که دچار فاشیست شدن را برای ما آدم‌ها ساده می‌کنند و رها شدن از آن را دشوار: نخست خودخواهی؛ اولین و واضح‌ترین عامل گرایش به فاشیسم تفوق حس خودخواهی ما بر حس اخلاقی ماست. متاسفانه ما انسان‌ها معمولا به صورت ناخوشایندی خودخواه هستیم و در موارد زیادی به سادگی حاضریم به دلیل سود شخصی ملاحظات اخلاقی را کنار بگذاریم. نقل‌قولی از کتاب درباره افرادی که به هیتلر، پوتین یا ترامپ رای می‌دهند، می‌تواند این نکته را روشن‌تر کند: «مردم به هیتلر رای دادند، همان‌طور که به پوتین و ترامپ رای دادند، چراکه نمی‌خواستند دست از مزایای خود بکشند. این ناشی از نادانی نیست. آنها دقیقا بهای روشنگری را می‌دانند: اینکه برابری انسان‌ها یعنی برابری انسان‌ها و نه صرفا بعد از اینکه من آسایش خود را تضمین کردم.» ما شاید در انتزاع به برابری انسان‌ها معتقد باشیم، اما به محض اینکه برابری یک گروه (مثلا مهاجران یا اقوام) را به معنای زیر سوال رفتن آسایش خودمان بدانیم، به راحتی حاضریم که برابری را از آن گروه دریغ کنیم یا حتی خود آن گروه را حذف کنیم. اگرچه خودخواهی ما و سودجویی ما، سبب می‌شود که ما ملاحظات اخلاقی را فرونهیم، با این حال دلمان نمی‌خواهد که خودمان را آدم‌های بدی بدانیم، ما تصویری از خودمان داریم که طبق آن ما اگر بهتر از بقیه نباشیم بدتر از بقیه نیستیم و اینجاست که به عامل دوم یعنی کوچک شمردن کارهای غیراخلاقی خودمان می‌رسیم: ما برای توجیه خود، کارهای غیراخلاقی خود را کوچک می‌شماریم و همچنین از بدی‌های دیگران استفاده می‌کنیم تا خودمان را توجیه کنیم. همان‌طور که آرنت در «آیشمن در اورشلیم» توضیح می‌دهد کسانی که در دستگاه نازیسم کار می‌کردند معمولا کار خود را صرفا کاری اداری و کوچک می‌دانستند. بنابراین ما نه تنها کار بد خودمان را خیلی کوچک می‌شماریم بلکه آن را در ردیف کارهای بد دیگران می‌دانیم و این‌گونه فکر می‌کنیم ما مثل همه‌ایم و بدتر از دیگران نیستیم. احساس قربانی بودن، عامل سومی است که کمک می‌کند تا رفتار غیراخلاقی خود با دیگران به خصوص با آنهایی که به نحوی در قربانی شدن خود مقصر می‌دانیم توجیه کنیم. نیمن می‌نویسد: «تمایل به قرار دادن رنج خود بالاتر از هر چیز مخصوص آلمانی‌ها نیست و اصلا جدید هم نیست. رقابت بر سر قربانی بودن شاید نزدیک‌ترین چیزی باشد که ما را به قانونی عام و جهانشمول درخصوص سرشت انسان برساند. آلمانی‌ها پس از جنگ به اندازه جنوبی‌های شکست خورده امریکا در این رقابت مشارکت داشتند. نیمن به تفصیل توضیح می‌دهد که چگونه این احساس قربانی بودن در سال‌های پس از جنگ نمی‌گذاشت آلمانی‌ها از پیشینه فاشیستی خود شرمنده باشند. احساس قربانی بودن پیش از جنگ هم وجود داشت و یهودی‌ها هم مقصر آن قلمداد می‌شدند، به نظر من سرزنش مهاجرها، اقوام و بیگانگان برای شوربختی ما هم چیزی شبیه قانون جهانشمول است. نهایتا عامل چهارمی که گسترش فاشیسم را ممکن می‌کند اعتماد به اطرافیان است. وقتی در کنار خود تنها اطرافیانی داریم که عقاید فاشیستی دارند، خیلی سریع این عقاید را درست می‌پنداریم. این حقیقتی شناخته شده است که ما نسبت به اطرافیان و دوستان خود خیلی منتقد نیستیم و این سبب می‌شود که عقاید آنها را درست بدانیم و این خود سبب می‌شود که عقاید آنها را بربگیریم. گرفتار شدن در حلقه همفکران و خاموش کردن یا نبودن صداهای متفاوت کمک می‌کند که عقاید فاشیستی خود را درست فرض کنیم.

وی افزود:  مبارزه با این عوامل به نوبه خود می‌تواند نقش مهمی در نابودی فاشیسم و همچنین تسویه با گذشته بازی کند. بگذارید کمی توضیح دهم که مبارزه با این عوامل چگونه می‌تواند به تسویه حساب با گذشته کمک کند: یکی از نکات اصلی نیمن این است که ایجاد حس شرمندگی کمک می‌کند تا با سودپرستی خود مبارزه کنیم. به تعبیر نیمن، «بدون حس شرم، آدم واقعا چیزی را بهبود نمی‌بخشد، متفاوت با قبل عمل نمی‌کند، به چیزی اذعان نمی‌کند.» آلمانی‌ها موفق شدند از طرق گوناگونی این احساس شرمندگی را در جامعه خود تولید کنند. کتاب‌های درسی این حقیقت را به بچه‌ها یاد می‌دهد که هولوکاست و کاری که آلمانی‌ها کردند شرم‌آور بود. تنها برلین ۴۲۳ یادمان برای قربانیان دارد. این یادمان‌ها که همه جای آلمان هست کمک می‌کند که حس شرم بخشی از حس روزمره فرهنگ شود. در این یادمان‌ها، در همه جا، آلمانی‌ها با گذشته تبهکارانه خود، با مرگ، اردوگاه‌های کار اجباری، اتاق‌های گاز روبه‌رو می‌شوند. نیمن می‌گوید که «هیچ ملت دیگری در دنیا چنین کاری را با قربانیان خود نکرده است. برپا کردن مجسمه گاندی جلوی مجلس بریتانیا را می‌توان قدم اول دانست… هیچ یادمانی در بریتانیا به یاد قربانیان قحط کشتار دوران استعمار وجود ندارد، … در فضای عمومی فرانسه چیزی نساخته‌اند که یادآور جنگ الجزایر باشد، در واشنگتن مال هیچ یادمانی برای قربانیان برده‌داری و نسل‌کشی دیده نمی‌شود، برای جنگ ویتنام هیچ یادمانی برپا نشده است که دست‌کم تعداد نه حتی نام بیش از یک میلیون ویتنامی را فهرست کند که در آن جنگ به قتل رسیده‌اند.» من خودم یادمان جنگ ویتنام در واشنگتن مال دیده‌ام دیواری بزرگ است حاوی نام سربازان کشته شده امریکایی. این یادمان برای ایجاد حس غرور یا سپاسگزاری است، احساس شرم از جنگ ویتنام ایجاد نمی‌کند، برای ایجاد شرم از جنگ ویتنام دیواری با نام‌های ویتنامی‌ها می‌تواند موثر باشد. در همین کانتکست، می‌توان مناقشه راست‌ها و چپ‌ها در امریکا را برای مجسمه سرداران جنگ جنوب فهمید. مناقشه‌ای درباره اینکه مجسمه هیتلر و نازی‌ها در آلمان باید باشد یا نه در آلمان غیرقابل تصور است. از طرق مختلفی که نیمن توضیح می‌دهد شرم بخشی از فرهنگی از آلمان شده است و این کمک می‌کند که با مبارزه با خودپرستی کمی ساده‌تر شود. عامل دومی که بودنش به ظهور فاشیسم کمک می‌کند و نبودنش به مبارزه با آن، مسوولیت‌پذیری در مورد گناهان خود و عدم توجیه خود به کمک گناهان دیگران است. در مرکز کتاب اصلی قرار دارد که نیمن آن را حکم حکیمانه تودوروف می‌نامد:

صائمی تصریح کرد: آلمانی‌ها باید از یگانگی هولوکاست سخن بگویند، یهودی‌ها از جهانشمولی‌اش. از منظر سوم شخص که نگاه کنیم ممکن است بگوییم جنایت جنایت است، چه فرقی دارد کجا اتفاق می‌افتد و فاعل آن کیست. آیا اتاق گاز بدتر است، یا تیراندازی، یا با چماق کشتن آن‌گونه که در جبهه‌های شرق اتفاق می‌افتد؟ آیا ساعت‌هایی که آفریقایی‌های اسیر تنگ هم در انبار کشتی‌های برده‌کشی سپری می‌کردند بدتر است یا یهودیان چپیده به هم در واگن‌های حمل‌ونقل چارپایان؟ نیمن می‌گوید بلاهت است که بخواهیم در المپیک رنج شرکت کنیم و بخواهیم بین این جنایات مسابقه بگذاریم که کدام مقام اول را در بد بودن می‌گیرد، همه این جنایات دهشتناک بودند. با این همه اگر آلمانی‌ها بخواهند بگویند هولوکاست هم یک جنایت در ردیف باقی جنایات بشری است، دارند از زیرمسوولیت‌شان شانه خالی می‌کنند. مسوولیت‌پذیری برای آلمانی‌ها این است که باید به گونه‌ای سخن بگویند که انگار هولوکاست نقش یگانه‌ای در جنایات بشری دارد. از آن سو اصل تودورف به ما می‌گوید، اگر یهودیان هم بخواهند صرفا بر هولوکاست تکیه کنند، آن‌وقت دارند تاریخ رنج را صرفا از محنت خودشان شروع می‌کنند و دیگر رنج‌ها را انکار می‌کنند. برای یهودی‌ها هولوکاست باید یادآور همه رنج بشری باشد، اما برای آلمانی‌ها هولوکاست نباید یک جنایت مانند برده‌داری امریکایی‌ها باشد. آلمانی‌ها باید مسوولیت خود را در مورد هولوکاست بپذیرند و آن را با برده‌داری یا دیگر جنایات مقایسه نکنند. بخش مهمی از کتاب درباره این است که آلمانی‌ها چگونه توانستند هولوکاست را چیزی یگانه در فرهنگ خود ببینند.

عامل سوم که به فاشیست و بقای آن کمک می‌کند قربانی‌دیدن خود است. نیمن توضیح می‌دهد که چگونه در سال‌های پس از جنگ این حس قربانی دیدن خود در آلمان حتی تقویت شد، برای آلمانی‌ها دشوار بود که وقتی به بمباران‌های متفقین مثلا درسدن، ویرانی آلمان، هفت میلیون کشته، واگذاری زمین‌های آلمان نگاه کنند خود را قربانی متفقین ندانند و به همه کارهای متفقین در مبارزه با فاشیسم ازجمله دادگاه‌های نورنبرگ با تردید نگاه نکنند.

این احساس قربانی بودن جلوی حس پشیمانی را می‌گرفت. کار به جایی رسیده بود که فیلسوف آلمانی یاسپرس سعی می‌کرد نکاتی که برای ما بدیهی است را به آلمانی‌ها گوشزد کند «تقریبا همه رنج کشیدند، اما فرق است میان کسی که رنج را در خط مقدم جنگ تجربه کرده باشد، یا در خانه در اردوگاه کار، فرق است میان کسی که از قربانیان گشتاپو باشد یا از سر ترس و وحشت به جیره‌خواران حکومت ملحق شده باشد.» با این همه برای آلمانی‌ها دشوار بود که به خصوص در سالیان اول بین رنج و گناه خود تمایز بگذارند، وقتی متفقینی که خود هم خالی از گناه نبودند آلمانی‌ها را سرزنش می‌کردند، آنها بیشتر در موضوع دفاعی فرو می‌رفتند؛ اما نیمن توضیح می‌دهد که تلاش‌های روشنفکران، سیاستمداران و مهم‌تر از همه رونق اقتصادی آلمان کمک کرد تا آلمانی‌ها دست از این خود را قربانی دیدن بردارند.

نهایتا عامل چهارم که به ظهور و بقای فاشیسم کمک می‌کند، اعتماد به حلقه اطرافیان است. در اینجا نیمن می‌گوید نقش کسانی که از هم‌رنگ جماعت بودن دست برمی‌دارند و کار شجاعانه‌ای می‌کنند در شکست عقاید فاشیستی بسیار مهم است؛ مثلا در کتاب داستان سربازی امریکایی روایت می‌شود که وقتی هم‌قطارانش تحت تاثیر تبلیغات نادرست دست به کشتار دهکده مای‌لای زدند و غیرنظامیان را به رگبار بستند تهدید کرد که اگر هم‌قطارانش دست از رگبار برندارند به آنها تیراندازی می‌کند. کارهایی از این قبیل، بعدها البته، کمک به درک قبح جنگ ویتنام کرد، نیمن در بخشی از کتاب آیشمن در اورشلیم نقل می‌کند که چطور همه در دادگاه تحت تاثیر کمک گروهبانی آلمانی قرار گرفته بودند که در جنایت شرکت نکرد. آرنت می‌گوید «تحت شرایط رعب‌انگیز اغلب آدم‌ها تن به شرایط می‌دهند اما برخی حاضر به این کار نمی‌شوند… در اغلب جاها این جنایات می‌توانست اتفاق بیفتد اما همه جا اتفاق نیفتاد از نظر انسانی چیزی بیش از این لازم نیست که این سیاره مکانی در خور سکونت انسان باقی بماند.» نکته نیمن این است که وجود قهرمان‌های اخلاقی که تن به شرایط نمی‌دهند، می‌تواند به ما کمک کند تا از زیر سیطره کانفورمیسم و همیشه همرنگ جماعت بودن به‌در آییم. نیمن تاکید می‌کند با ساختن یادمانی‌هایی برای این‌گونه افراد کمک کنیم تا شبکه اعتماد به اطرافیان ناراست گسسته شود.

 او در بخش پایانی سخنانش گفت: نیمن از پارکی در خیابان رزه در برلین می‌گوید که در آن سه مجسمه و ستونی وجود دارد که داستان بزرگ‌ترین و تنها اعتراض خشونت‌پرهیز موفق در دوران نازی را می‌گوید. قصه از این قرار بود که نازی‌ها می‌خواستند زوج‌های یهودی-غیریهودی را مجبور به طلاق کنند؛ اما بعضی بر وصلت‌شان وفادار باقی مانده بودند و نازی‌ها نمی‌دانستند چه‌کار کنند. تصمیم گرفتند بروند همسران یهودی را دستگیر کنند. وقتی همسران مردان گمشده متوجه جای نگهداری آنان شدند به خیابان رزه آمدند و یک هفته در آنجا ماندند و نهایتا آن مردان آزاد شدند. در ستون در پارک نوشته شده است که «زنانی در اینجا ایستادند و با مرگ در افتادند و مردانی یهودی آزاد شدند.» نیمن می‌گوید اغلب آدم‌ها می‌گویند که مبارزه گاندی و مارتین لوترکینگ موثر بود برای اینکه ستمگران حاکم تا حدی متمدن بودند و خشونت‌شان بی‌حد نبود. نیمن می‌نویسد «اما زنان خیابان رزه داستانی متفاوت تعریف می‌کنند، حتی در تیره و تارترین لحظات رایش سوم حق می‌تواند بدون هیچ سلاحی بر باطل غلبه پیدا کند.» از نظر نیمن یادمان‌هایی از جنس یادمان خیابان رزه می‌تواند به ما یادآوری کند که هم‌رنگی با جماعت ضرورت ندارد، می‌شود در سیاه‌ترین شب‌ها کار قهرمانانه کرد و ممکن است آن عمل قهرمانانه بیهوده هم نباشد.

حاصل این چهار عاملی که گفتم می‌تواند به ما خبر دهد که فاشیسم در چه جامعه‌ای محتمل‌تر است و چگونه می‌توان با آن مبارزه یا تسویه حساب کرد. اگر نیمن درست باشد برای اینکه ببینید جامعه شما چقدر مستعد فاشیست است یا چقدر با آن مبارزه می‌کند، به شهرتان نگاه کنید، آیا یادمان‌هایی برای کسانی در جنایات جامعه شما موثر بودند وجود دارد؟ احساس عمومی به آن یادمان‌ها چیست؟ آیا یادمان‌هایی هست که گناهان جامعه شما را به شما یادآوری کند و احساس شرم در میان مردم برانگیزد؟ از نظر نیمن بدون ایجاد حس شرمندگی در جامعه از گناهان قبلی نمی‌توان جلوی سودپرستی‌ای را گرفت که به حوادث مشابه می‌انجاند؟ چقدر گفتمان سرزنش دیگران و یادآوری دشمنی و گناهان دیگر جوامع به جای یگانه دانستن گناهان خود رواج دارد، چقدر احساس قربانی بیگانگان یا مهاجران بودن رواج دارد، چند یادمان برای کسانی هست که هم رنگ جماعت نشدند و به تعبیر نیمن نخواستند از قاتلان باشند و تسلیم شرایط نشدند وجود دارد و بخشی از فرهنگ شده است. با این معیارها می‌توان قضاوت کرد که چقدر یک جامعه در مبارزه با فاشیسم موفق است. روایت‌ها و مصاحبه‌های نیمن نشان می‌دهد که هرقدر امریکا برای مبارزه با فاشیسم راه درازی دارد، آلمان به موفقیتی نسبی دست یافته است.

كلیدواژه‌های مطلب: /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  معنایی برای زندگی در برهوت هستی

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «سنگی بر گوری»

  مرجعی برای تاریخ فلسفه‌ی اخلاق در غرب

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ فلسفه‌ی اخلاق: دستنامه‌ی آکسفورد»

  تفسیرهایی از قرآن برای انسان مدرن

گزارش نشست بررسی کتاب «تفسیر معاصرانه‌ی قرآن کریم»

  ابن خفیف، شاهزاده‌ای که خودخواسته زاهد شد

گزارش نشست نقد و بررسی مجموعه آثار «ابن خفیف شیرازی»

  مراسم هفتمین دوره‌ی جایزه‌ و نشان ابوالحسن نجفی

گزارش هفتمین دوره‌ی جایزه‌ی ابوالحسن نجفی