img
img
img
img
img

تفسیرهایی از قرآن برای انسان مدرن

غزاله صدر منوچهری

تفسیر معاصرانه‌ی قرآن کریم بر مبنای جمع میان ظاهر و باطن قرآن سامان یافته است. در این گفتار در قالب تفسیر برخی از آیات به شرحی که در این اثر آمده است نشان داده می‌شود که چگونه ظاهر آیات به لحاظ زندگی دینی و دنیوی مؤمنان پیامی راهگشا دارند بنابراین انسان معاصر در پرتو آنها زیستی سعادتمندانه می‌تواند داشت. به علاوه بیان می‌شود که چگونه در پرتو فهم معنای باطنی آیات می‌توان به ساحت لا زمان آنها که فارغ از زمانه‌ی تاریخی و زمینه‌ی اجتماعی است با قرآن معاصر شد و  زیست معنوی را به معنای حقیقی و اصیل کلمه تجربه کرد.

نشست هفتگی شهر کتاب در روز سه‌شنبه هشتم اسفند به بررسی کتاب «تفسیر معاصرانه‌ی قرآن کریم» اختصاص داشت که با حضور دکتر انشا‌الله رحمتی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

علی اصغر محمدخانی


معاون فرهنگی شهرکتاب

کتاب «تفسیر معاصرانه‌ی قرآن کریم» اثری چندجلدی به زبان انگلیسی است که با سرویراستاری سیدحسین نصر در آمریکا تنظیم و منتشر شده است. تاکنون هفت جلد منتشرشده از این کتاب با ترجمه‌ی انشاالله رحمتی در ایران چاپ شده است و باید گفت هم نسخه‌ی انگلیسی و هم ترجمه‌ی فارسی آن زبانی روان و روشن دارد.

افکار، آثار و آرای دکتر سیدحسین نصر برای اهل فرهنگ در ایران و جهان، چه در اروپا، چه در کشورهای عربی، چه در آسیای جنوب شرقی آشنا است. بیشتر آثار نصر (نزدیک به پنجاه اثر) به انگلیسی نوشته شده‌اند. او پیش از انقلاب نیز به زبان دیگری می‌نوشت و کسانی مثل احمد آرام آثارش را به فارسی ترجمه می‌کردند. دیدگاه‌های نصر مشخص است: او در حوزه‌ی فلسفه‌ی اسلامی کار کرده است، اما این کتاب را به درخواست مؤسسه‌ای آمریکایی نوشته است که کتاب‌هایی با عناوینی چون «درباره‌ی انجیل» یا «درباره‌ی تورات» منتشر می‌کند. عنوان اصلی این کتاب نیز «درباره‌ی قرآن» است. حال آنکه، مترجم اثر به فارسی، دکتر ماشاالله رحمتی، عنوان «تفسیر معاصرانه‌ی قرآن کریم» را بر چاپ فارسی آن گذاشته است.

این تفسیر در اصل جامع تفاسیر است. سیدحسین نصر با همکاری چهار دستیار مسلمانِ مسلط به زبان انگلیسی طی بیش از یک دهه از میان حدود چهل تفسیر تفاسیری گردآورده‌ و کاری جامع ارائه داده‌ است. شاید بتوان گفت که کای شبیه آنچه کریم زمانی در شش جلد شرح «مثنوی» معنوی کرد، سیدحسین نصر و همکارانش در این کتاب در خصوص «قرآن کریم» کرده‌اند.

نصر و همکارانش در این کتاب بر آن بوده‌اند که خواننده را با شیوه‌های علمی مختلف مسلمانان برای فهم و تفسیر قرآن کریم طی چهارده قرن آشنا کنند. نویسندگان این اثر در تفسیر بسیاری از آیات از پرسش‌های انسان امروز با تجربه‌ی زیستن در دنیای مدرن غفلت نکرده‌اند. نصر نه با بنیادگرایی میانه‌ای دارد و نه با تجدد، اما این کار را در پرتو قرآن و سنت عقلی و معنویت اسلامی تدوین کرده است و برای انسان دنیای امروز در دنیای مدرن پاسخ‌هایی دارد.

نویسندگان این کتاب به‌غیراز گردآوری تفسیر، نزدیک به بیست مقاله نیز درباره‌ی مسائلی مثل تعدد ادیان، نسبت میان اسلام و دیگر ادیان ابراهیمی، وحدت مذاهب اسلامی، وجاهت اخلاقی شریعت اسلامی نوشته‌اند که احتمالاً در جلدی مجزا منتشر خواهد شد. به‌لحاظ روش تحقیق و ارجاعات درون‌متنی و ارتباط میان آیات قرآن، یعنی تفسیر قرآن به قرآن که روشی رایج در میان مفسران است، این اثر کلاسیک دانسته می‌شود. در نهایت، هرچند این کتاب برای جهان انگلیسی‌زبان نوشته شده است، همه‌ی کسانی که می‌خواهند با قرآن آشناتر و مأنوس شوند اثری بسیار گران‌بها است.

کتاب افزون بر مقدمه‌ی دکتر نصر، شامل مقدمه‌ای از انشاالله رحمتی است. همچنین، مترجم در برخی صفحات توضیحاتی را برای خواننده پانوشت کرده است. جا دارد از او به خاطر ترجمه‌ی این تفسیر و مجموعه کارهایش در دو دهه‌ی گذشته از جمله مجموعه‌ی چند جلدی «اسلام ایرانی» هانری کربن تقدیر کنیم.

توقع مخاطب فارسی‌زبان بالاتر است

انشاالله رحمتی

مترجم

پیش‌ازاین درباره‌ی این کتاب سخن رانده‌ام و گفته‌هایم را تکرار نمی‌کنم. ضمن اینکه دو پیشگفتار ناظر به خواننده‌ی فارسی‌زبان ایرانی نوشته‌ام: یکی را بر جلد اول نوشتم و دیگری را بعد از انتشار جلد اول و دوم و ابراز نقد و نظرهایی درباره‌ی آن. در پیشگفتار جلد سوم کوشیدم ابهام‌ها را برطرف کنم و نقدها را به‌زعم خودم پاسخ دهم. در واقع، می‌خواستم از این رهگذر نکاتی را درباره‌ی کتاب بگویم که با مشاهده‌ی بازخورد و مواجهه‌ی مخاطبان و تجربه‌‌ی بیشتر دریافته بودم. سخنانم در این جلسه هم به‌نوعی دنباله‌ی این مباحث است. شاید بعد‌ازاین نیز در گذر زمان مطالبی برایم روشن شود و دستاوردهای جدیدم را بیان کنم.

درباره‌ی معاصر شدن با کتاب قدسی سخن می‌گویم. شاید مهم‌ترین نکته‌ در این تفسیر، اگر هم نه برای نویسندگان برای خود من، این است که چگونه می‌توانیم با این متن یا با این کتاب معاصر شویم. این بزرگ‌ترین کاری است که امروز می‌توان درباره‌ی قرآن انجام داد. من به این مسئله بسیار فکر کردم و عنوان انتخابی‌ام هم به این برمی‌گردد که تعبیری مثل شناخت یا مطالعه‌ی قرآن محتوا و کار این کتاب را نمی‌رساند.

معاصر شدن با متن قدسی به دو معنا موردنظر است. بخشی از این در متن اصلی هست؛ یعنی متن دکتر نصر و همکاران او. من نیز سعی کردم این متن را با دقتی که در توان دارم به خواننده منتقل بکنم. برای ترجمه‌ی این کتاب هرگز به متن انگلیسی اکتفا نکردم. یادم نمی‌آید عبارتی را ترجمه کرده باشم، مگر اینکه می‌دانستم یا از سر آشنایی حدس می‌زدم متن عربی آن چیست یا جست‌وجو می‌کردم و معنی عربی آن را پیدا می‌کردم. در پانویس‌ها هم به بحث‌های پسِ عبارت انگلیسی در عربی اشاره کرده‌ام. مثلاً جایی زمخشری بحثی نحوی کرده است و براساس آن تفسیری ارائه می‌کند. در متن انگلیسی نظر زمخشری عیناً آمده است و خواننده‌ی انگلیسی‌زبان نمی‌تواند وارد بحث‌های نحوی آن شود، ولی خواننده‌ی فارسی فرق می‌کند. خواننده‌ی فارسی یا مسلمان حتی اگر صرف و نحو عربی نداند، توقع دارد نکته‌ی زبان عربی برایش توضیح داده شود. همچنین، اگر استنادی به حدیثی بوده یا شعری عربی یا ضرب‌المثلی عربی بوده که نویسندگان اجمالاً از آن عبور کرده‌اند، سعی کردم آن را بیابم. به جز این، سطح مخاطب فارسی این اثر با سطح مخاطب غربی آن متفاوت است. مثلاً کتاب با مقدماتی پیش آمده است که خواننده‌ی فارسی آن‌ها را پس ذهن دارد و توقع دارد به آن‌ها اشاره شود. برای همین، من سعی کردم تفاسیر عرفانی و فلسفی را نیز بیاورم، چه در متون تفسیری چه غیرتفسیری. حتی بخشی با عنوان افزوده‌های مترجم برای هر سوره‌ای آورده‌ام، البته با همان ساختار نصر و همکارانش. در این مواقع، تصور می‌کردم که اگر این‌ نویسندگان متن را برای خواننده‌ی فارسی تنظیم می‌کردند چه می‌کردند.

این تلاش‌ها صرفاً برای این نبوده‌ است که اثری تحقیقی درباره‌ی قرآن ارائه شود. هرچند، تمام آن ویژگی‌ها در حد توان در متن رعایت شده است و قطعاً دکتر نصر و همکاران او نیز به همه‌ی این‌ها تسلط داشته‌اند، منظورشان این بوده که قرآن در مقام کتاب هدایت معرفی بشود و اگر این کتاب بخواهد کتاب هدایت باشد، باید ابتدا هم‌زمانی اتفاق بیفتد و این کتاب باید برای امروز من کتاب هدایت باشد. وقتی از معاصرانه سخن می‌گویم، منظورم یکی معاصرانه در زمان آفاقی است و دیگری انفسی. زمان آفاقی یعنی همین زمانی که در آن به سر می‌بریم و در دوره ای از تاریخ در قرن بیست‌و‌یکم قرار گرفته‌ایم. آیا قرآن می‌تواند برای انسان قرن بیست‌و‌یکمی که به دنبال هدایت است، حرفی برای گفتن داشته باشد؟ بدین‌معنا، هدف مجموع کار این بوده است که کار معاصرانه باشد.

واقعیتی که در دوران خود ما هست، واقعیت مدرنیسم و مدرنیته است. ما در دورانی هستیم که مدرنیته بر جوانب مختلف زندگی‌مان حاکم است. موضع دکتر نصر و این تفسیر موضع سنت‌گرایانه است. سنت‌گرایی با مدرنیسم مخالف است، ولی این مخالفتی احساسی نیست. این نقدی معرفتی است. با این دنیا مخالف است، اما این بدان معنی نیست که همه‌چیزش را کنار می‌گذارد. در یکی از پیشگفتارها توضیح داده‌ام که نصر واقعیت دنیای مدرن را می‌پذیرد و می‌فهمد، یعنی کانت و دکارت و تحولات در حوزه‌ی علم و تکنولوژی را می‌شناسد، ولی وقتی می‌پرسیم این اتفاقات حق هم هستند یا نه؟ پاسخ می‌دهد که من در حق بودن آن ایراد دارم، ولی این واقعیت بسیاری از مسائل را برای ما برجسته کرده است که در گذشته برای ما وجود نداشتند.

نکاتی در این تفسیر لحاظ شده است که در دیگر تفسیرها به این شکل به آن‌ها پرداخته نشده است؛ یعنی شاید در تفسیرهای دیگری نیز واکنشی به علم یا فلسفه‌ی جدید ببینیم، اما پشت بیشتر این‌ها نظریه‌ای نیست. اینجا به نظرم توجه به واقعیت دنیای مدرن وجود دارد. بنابراین، پاسخی یا واکنشی که براساس قرآن و تفاسیر اصیل آن می‌توان به این واقعیت‌های دنیای مدرن داد انتخاب و تنظیم شده‌اند و درباره‌شان نظریه‌پردازی شده است و در ذیل هر آیه آمده‌ است. بخشی از آن قرآن و علم جدید است. جالب اینکه نویسندگان این کتاب عجولانه و شتاب‌زده کار را نکرده‌اند و نگفته‌اند که قرآن پر است از معجزات علمی و آنچه دانشمندان قرن‌های بعد فهمیدند در قرآن پیش‌بینی ‌شده است، بلکه چون ماهیت علم جدید را می‌شناسند، توجه دارند که خود فیلسوفان علم نیز می‌گویند این‌ها حتی ظن هم نیستند، پارادایم‌هایی‌اند که کمک می‌کنند بتوانیم سیر طبیعت را پیش‌بینی بکنیم. امروز این نظریه حاکم است و فردا نظریه‌ای دیگر حاکم است. مگر کسی مثل کوپر نمی‌گفت که شرط علمی بودن ابطال‌پذیری است؟ آن‌وقت چگونه قرآن را براساس دانشی تفسیر می‌کنید که ذاتش ابطال‌پذیری است؟

در این کتاب به مباحث زیست‌محیطی، مباحث مربوط به هنر و زیبایی‌شناسی، مباحث اخلاق و حقوق بشر و جامعه، بحث حقوق زنان، تاریخ قدسی و ادیان دیگر نیز مطرح شده است. نویسندگان به‌دنبال این هستند که بفهمند از متن قرآن و تفاسیر اصیل در باب مسائل زیست محیطی چه چیزی به دست می‌آید، در مباحث مربوط به هنر و زیبایی‌شناسی به دنبال نظریه‌ی قرآن درباره‌ی موسیقی‌اند، نه صرفاً نظر فقهی قرآن، بلکه نظریه‌ی حِکمی آن. بحث اخلاق و حقوق بشر و جامعه حتی در جستاری آمده است و دیدگاه‌های قرآن را درباره‌ی این موضوع جمع‌بندی می‌کند. حال آنکه چنین چیزی در تفسیرها سابقه ندارد. در بحث حقوق زنان هم نویسندگان قرآن را تفسیر فمینیستی نمی‌کنند. شاید جاهایی در قرآن باشد که از تفاسیر یا از متن آیات نابرابری زن و مرد تفسیر شود. برخی مفسران ما هم از این تفسیر ابایی ندارند، ولی دنیای مدرن ما را به‌طور جدی با این مساله مواجه کرده است که زن و مرد برابرند. این نویسندگان براساس مبانی فلسفی، حکمی و سنتی ما این را تبیین می‌کنند که اینجا نابرابری وجود ندارد و اگر تفاوت‌هایی هست حکمت آن‌ها را توضیح می‌دهد.

تاریخ قدسی و ادیان دیگر نیز مبحثی است که برای مفسران ما کمتر مطرح بوده است؛ یعنی غالباً تفسیر قرآن را برای ترویج فرقه‌ی ناجیه می‌نویسیم؛ یعنی فرقه‌ی من یا مذهب من را حق می‌داند و مذاهب دیگر را به‌نوعی ذیل مذهب خودم تعریف می‌کنم و کمتر مسأله‌ی پلورالیسم دینی و تعدد ادیان مطرح بوده است. هم در مواجهه‌ی اسلام با ادیان دیگر نظریه‌ای مشخص دارد هم درباره‌ی ارتباط میان فِرَق مسلمان یا مذاهب مسلمان. بسیار آگاهانه و هوشمندانه مباحث به‌گونه‌ای پیش رفتند که می‌شود گفت به‌نوعی اساس وحدت تشیع و تسنن را پی‌ریزی می‌کند. اتفاقاً، مناطق سنی‌نشین ایران بیش از شیعیان از این کتاب استقبال کرده‌اند، هرچند می‌دانند که سرویراستار این کتاب شیعه است و من مترجم آن نیز شیعه‌ام. نویسندگان این کتاب به این واقعیت که امروز جهان اسلام نیازمند وحدت است و بنیادگرایی آتش خانمان براندازی بر جان ما مسلمانان است کاملاً عالمانه و دلسوزانه توجه دارند و این را در تفسیرشان لحاظ کرده‌اند.

آنچه تا اینجا گفتم معاصر شدن با قرآن به معنای آفاقی کلمه است، اما اگر زمانه عوض شد، این تفسیر می‌تواند باز هم معاصرانه باشد؟ من بر آنم یک معنای معاصرانگی با قرآن این است، اما این معاصرانگی ذیل معاصرانگی در معنای دیگری است و آن معاصرانگی با قرآن در زمان اَنفُسی است؛ یعنی قرآن نیامده تا مشکل زمانه‌ی ما را حل بکند، قرآن می‌خواهد مشکل وجودی ما را حل بکند و ما را آدم دیگری بکند. در بحث‌های نجومی درباره‌ی کتاب مقدس می‌گفتند هیئت بطلمیوسی ورافتاده و هیئت کوپرنیکی آمده است، اما گفت کتاب مقدس نگفته آسمان‌ها چگونه می‌روند، این کتاب آمده تا بگوید که چگونه می‌توان به آسمان‌ها رفت. این حرف بسیار دقیقی است. قرآن نیامده تا بگوید آسمان‌ها چگونه می‌روند، می‌گوید اگر به آسمان‌ها نروید نمی‌توانید در دنیا کاری برای خودتان بکنید. ابتدا آسمانِ جان خودتان را اصلاح و آبادان بکنید تا بعد بتوانید آسمان جهانتان را آباد کنید. این چیزی است که فقط پیامبران و وحی می‌توانستند برای ما انجام دهند و به همین‌دلیل است که فیلسوفان بزرگی مثل ابن‌سینا استدلال می‌کنند که بدون دین حتی نمی‌توانیم دنیای خودمان را هم بسازیم. استدلال برهان اجتماعی ابن‌سینا برای اثبات نبوت این است که دنیا را بدون دین نمی‌توان ساخت. بدون اینکه راه‌های آسمان را بشناسیم نمی‌توانیم راه‌های زمین را پیدا کنیم. بنابراین، قرآن آمده تا به این معنا با آن معاصر شویم و آن زمانی انفسی است. خود قرآن می‌گوید اگر می‌خواهید حقیقت قرآن مشخص شود، باید هم آیات آفاقی را ببنید و هم آیات انفسی را.

در قرن ششم یکی مثل ناصرخسرو قبادیانی بینش عمیق و دقیقی درباره‌ی قرآن دارد. به این آیه می‌رسد که «هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ فِی سِتَّه أَیّام» که بحث مشهوری است و در کتاب مقدس هم هست و می‌گوید: «خداوند زمین و آسمان‌ها را در شش روز آفرید.» ناصرخسرو در ادامه دو فهم را در مقابل هم قرار می‌دهد و می‌گوید: «حشویان امت گفتند آنگاه که آسمان و زمین نبود، ولکن در مدتی آفرید خدای مر این جهان را. که آن به مقدار شش روز بود. آنگاه بر عرش راست شد.» بعضی مفسران ما هم گفته‌اند که این آیه ناظر بر همان چیزی است که در کتاب مقدس بود، اما ناصرخسرو می‌گوید: «اهل تأویل گفتند کتاب خدا از بهر هدایت آمد. ما را از اندر آنچه بدانیم خدای تعالی این جهان را به شش روز آفرید هیچ هدایتی نیفزاید.» پس، آن روزها روزهای انفسی است.

بنابراین، فیلسوفان ما بنیاد این نظریه را فراهم کردند. ناصرخسرو، فیلسوف بزرگ اسماعیلی، پشتوانه‌ی عظیمی از فیلسوفان اسماعیلیه‌ی شیعه دارد و این سخن را می‌گوید. بنابراین، گفتند آنچه در قرآن حکایت می‌شود و می‌گوید روی داده است یا در تاریخ رخ داده یا در فراتاریخ. یا داستان موسی و فرعون در تاریخ ناسوتی یا همین‌دنیایی رخ داده است یا بعضی از این‌ها اصلاً در این دنیا رخ نداده‌اند. مثل قصه‌ی اصحاب کهف که خوابشان در این دنیا نیست، معاصر شدن موسی و خضر یا معراج پیامبر که در این دنیا اتفاق نیفتاده است، چون به لحاظ زمان دنیوی یک‌آن یا ساعاتی بوده است. هرچه باشد، چه تاریخ و چه فراتاریخ باید در ساحت انفسی فهمیده شوند تا هدایتی را برای ما به ارمغان آورد. بنابراین، این‌ها را باید به گوش فطرت شنید.

آنچه در ما به نام فطرت هست، جاودانه است. در اینجا، هر سه وجه این فطرت برجسته شده است: یکی وجه اخلاقی، دیگری وجه حکمی و سومی وجه معنوی. در وجه اخلاقی، پیام قرآن را با فطرت اخلاقی‌مان می‌شناسیم. فطرت اخلاقی ما به جاودانگی ارزش‌های اخلاقی معتقد است و این ارزش‌ها گرد و رنگ زمان و مکان ندارند، بنابراین، همیشه این پیام معاصر خواهد بود. چون عقل عملی ما را مخاطب گرفته است. همچنین، حکمت‌های نظری قرآن عقل نظری ما را مخاطب قرار داده‌اند. عقل نظری حاوی خرد جاودان است. پس اگر چیزی را با عقل نظری دریابیم، آن هم جاودانه است. در نهایت، وجه پیام معنوی قرآن نیز در تفاسیر موردتوجه بوده است. این پیام را نیز باید با قلب یا گوش جان شنید.

دکتر نصر و همکاران او به تفاسیر کلاسیک توجه داشته‌اند، ولی خیلی‌جاها از تفاسیر کلاسیک فراتر رفته‌اند. بنابراین، کم نیست مواردی که وقتی می‌خواهند آیه‌ای را تفسیر بکنند، سراغ «فتوحات» یا «فصوص» ابن‌عربی رفته‌اند. در کار من هم شاید این مورد پررنگ‌تر است؛ یعنی به منابعی مثل سعدی، حافظ، عطار، جامی، شبستری و مهم‌تر از همه مولانا (که گفته‌اند «مثنوی» معنوی او «قرآن» پارسی است) توجه داشته‌ام. همچنین، به ابن‌عربی، ابن‌سینا، سهروردی، سبزواری، ملاصدرا و  منابع عظیم حکمت شیعی، از جمله «نهج‌البلاغه» و «صحیفه‌ی سجادیه» یا «اصول کافی» مراجعه کردم.  ضمن اینکه به تفاسیر اشاری از جمله تفسیر قشیری و میبدی و تأویلات نجمیه نیز نظر داشتم.

برای نمونه، در مورد آیه‌ای از اولین سوره در جلد هفتم کتاب «تفسیر معاصرانه‌ی قرآن کریم» توضیح می‌دهم. در آیه بیست اشاره‌ای به داستان معروف است که «از دورترین جای شهر مردی دوان‌دوان آمد و گفت که ای قوم از فرستادگان تبعیت کنید» فرستادگان چند نفر از حواریون حضرت مسیح بودند که به شهر فرستاده شده بودند و مردم آن‌ها را راندند و کتک زدند. در تفاسیر گفته‌اند این شخص حبیب نجار است. توصیف حبیب نجار از تفسیر خواندنی روح‌البیان بروسوی آمده است که مردی ترک بود و تسلطی حیرت‌انگیز به ادبیات فارسی داشت. تفسیر او عربی است، اما وسط متن فارسی‌نویسی می‌کند و این عبارت را چنین قلمی می‌کند: «خانه داشت از در آن گوشه از شهر، به دورترین جایی از مردمان و کسب کردی هرروز هرآنچه کسب وی بود، یک نیمه به صدقه دادی و یک نیمه به خرج عیال کردی و خدای را عبادت کردی. کس از حال وی خبر نداشت تا آن‌روز که رسولان عیسی را رنجاندند و جفا کردند، از منزل خویش به شتاب آمد و ایمان خویش آشکار کرد.» یعنی جزو اولیای خداوند بود و کسی او را نمی‌شناخت و ایمانش را مخفی می‌کرد تا آن‌روز که دید جای مخفی کردن ایمان نیست. مفسران گفته‌اند که او را سنگسار کردند و قومش او را کشتند، اما جالب است که در ادامه در آیه‌ی ۲۶ می‌آید که وقتی او را کشتند، داخل بهشت شد و گفت: «ای کاش قوم من می‌دانستند آن غفرانی را که خداوند به من داد و من را از کرامت‌دادگان قرار داد.» وقتی این آیه را می‌خوانیم این‌طور به ذهن‌مان می‌آید که احتمالاً منظور این بوده که کاش این قوم ببینند و حسرت بخورند، اما این تفسیری اخلاقی نیست. تفسیری که در اینجا آمده است متناسب با اخلاق اولیا است. اخلاق اولیا نیز اخلاق فتوت است. بنابراین، او آرزو نمی‌کند که آن‌ها ببینند و حسرت بخورند. پیامبر در مورد حبیب نجار فرمود: «او خیرخواه قومش بود، هم زمانی که زنده بود هم زمانی که مرده بود.» این خیرخواهی بدین‌صورت بود که او آرزو می‌کرد ای کاش آن‌ها پاداش این کار را می‌دیدند تا توبه کنند و دچار عذاب نشوند. شبیه کاری که در انجیل لوقا هست و حضرت عیسی وقتی او را به صلیب کشیدند کرد و گفت: «ای پدر اینان را ببخش زیرا نمی‌دانند چه می‌کنند.» وقتی از تفاسیر متعارف جلوتر می‌رویم، نکاتی می‌بینیم که در تفاسیر معمول نیامده است. ملاصدرا می‌گوید در این آیت (در مورد حبیب نجار) یادآوری‌های عظیمی است و اسرار لطیفی. در ادامه، این اسرار لطیف را فروخوردن خشم، شکیبایی بر نیرنگ کافران، مهربانی بر جاهلان، درخواست هدایت برای افتادگان در وادی جهالت، خیرخواهی برای اهل فساد و عناد، چشم‌پوشی از کینه و انتقام. و می‌گوید: مگر نه این است که حلاج هم وقتی بر دار شد، می‌گفت که بار خدایا بر هر کس که بر کشتن من کوشیده است رحمت بار. وقتی قرآن را با این فهم اخلاقی از آیه بر مبنای اخلاق فتوت می‌فهمیم، قرآن براساس جاودانگی اخلاق فتوت فهمیده شده و هیچ گاه کهنه نمی‌شود.        

در پایان، تا جایی که می‌دانم در غرب این کتاب بیش از هر کتاب دیگری که درباره‌ی قرآن نوشته شده است، مورد توجه قرار گرفته است. البته هیچ‌کدام از کارهایی که درباره‌ی قرآن صورت گرفته‌اند، چنین ناشری هم پشت خودشان نداشته‌اند. کارهایی در مورد اسلام یا مباحث تاریخی و انتقادی هست که نمی‌توان گفت کار اصیل درباره‌ی قرآن‌اند، مثلاً کارهای مستشرقین که در حوزه‌ی شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی باقی‌مانده است، ولی کارهایی که معرفی قرآن و اسلام را در نظر داشته‌اند، معمولاً با بودجه‌هایی از جهان اسلام انجام ‌شده‌اند و در غرب هم مؤسسه‌های تراز اول از آن پشتیبانی نکرده‌اند، ولی متولی این کتاب آکادمی غرب بوده است. از این‌نظر؛ شاید بتوانیم بگوییم که این کاری شبیه به فیلم «محمد رسول‌الله» است. آن فیلم را هالیوود درباره‌ی اسلام ساخت، اما اصیل و به دور از تحریف بود. به نظر می‌رسد، این بار هم به برکت وجودی دکتر نصر و اسم و اعتبارش کتابی با این موضوع در غرب دیده شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  معنایی برای زندگی در برهوت هستی

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «سنگی بر گوری»

  مرجعی برای تاریخ فلسفه‌ی اخلاق در غرب

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ فلسفه‌ی اخلاق: دستنامه‌ی آکسفورد»

  تفسیرهایی از قرآن برای انسان مدرن

گزارش نشست بررسی کتاب «تفسیر معاصرانه‌ی قرآن کریم»

  ابن خفیف، شاهزاده‌ای که خودخواسته زاهد شد

گزارش نشست نقد و بررسی مجموعه آثار «ابن خفیف شیرازی»

  مراسم هفتمین دوره‌ی جایزه‌ و نشان ابوالحسن نجفی

گزارش هفتمین دوره‌ی جایزه‌ی ابوالحسن نجفی