img
img
img
img
img
علی‌رضا طبایی

«علیرضا طبایی» پیش‌برنده‌ی غزل معاصر

سعید زارع‌محمدی

آرمان ملی: میراث گرانبهای غزل فارسی متعلق به دیروز و امروز نیست که با یک نام و چند نام بشود آن را سنجید و تمامیتش را به نام چند نفر زد.

حقیقت این است که این زنجیره بلندبالا سالیان زیادی بر دوش اهالی شعر و ادب کشیده شده. هر شاعری، طرحی بر این تابلوی روایی شاهکار زده و رنگی پاشیده. بار این اثرِ هنوز ناتمامِ سترگ، برای زنده ماندن و ادامه داشتن، تنها توسط شاعران کشیده نشده. از سلاطین و شاهان و وزرا و اهالی دربار در سلسله‌های مختلف بگیرید تا نقالان و پرده‌خوانان و واعظان و اهالی منبر و در نهایت ذهن ترنم‌پذیر مردم کوچه و بازار، همه و همه در رسیدن غزل فارسی به این نقطه سربلند و باشکوه نقش داشته‌اند. گنجینه‌ای که از رودکی تا منزوی را در خود جا داده و امروز به دست نسل ما افتاده؛ نسلی که وظیفه دارد این تاریخ را باشکوه‌تر از قبل به دست آیندگان برساند.

در این سطور قرار بر این است که یکی از حلقه‌های مهم و موثر زنجیره غزل فارسی را واکاوی کنیم؛علیرضا طبایی!نامی که بیشتر از سهم خود در خدمت ادبیات معاصر بوده است. شاید اگر نمی‌بود، امروز بهمنی‌ها و منزوی‌ها و سرفرازها، شاعرانی بودند خزیده در کنج عزلت، بی‌نام و نشان و بی‌تاثیر، چونان خیل عظیمی از شاعران تاریخ ایران که اقبال یارشان نبود و با وجود استعداد و ممارست، راه به جایی نبردند و جز چند خطی در تذکره‌های قطور، نام و اثری از ایشان نیست.تاثیر شگرف و بسزای استاد علیرضا طبایی در طبع و نشر آثار شاعران جوان در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی، بر کسی پوشیده نیست. اینکه ایشان از بین هزاران اثر رسیده از جای جای ایران، با دقت نظر و یاری گرفتن از طبع سلیم و هوش سرشار، آثاری را انتخاب و منتشر نمودند که بعدها این آثار و شاعرانشان به ادامه زنجیره غزل فارسی تبدیل شدند، اصلا اتفاقی نیست. به کار بستن چنین فراستی، تنها از کسی بر می‌آید که نه از دور، بلکه از نزدیک‌ترین فاصله ممکن، دستی بر آتش دارد.اواسط دهه هشتاد خورشیدی، زمانی که مجموعه «شاید گناه از عینک من باشد» منتشر شد، بنده و شاعران جوانی که در همین دهه وارد فضای حرفه‌ای غزل شده بودیم، با غزل‌هایی برخورد کردیم که شکل هیچ غزل دیگری نبود. مجموعه‌ای عجیب از هشتاد غزل که در هرکدام تکنیک و شیوه‌ای استفاده شده بود که مجموعه را به مثابه پاییز هزار رنگ، زیبا و دل‌انگیز می‌نمایاند. در مواجهه اولیه با اثر، بالطبع ظواهر غزل مهم هستند. اوزان انتخاب شده و هماهنگی‌شان با مضمون، یا قوافی و ردیف‌ها و میزان تسلط شاعر بر این دو، یا میزان ابتکارعمل در خلق تصاویر، اینها المان‌هایی بودند که در تورق اولیه دلربایی می‌کردند و اولین تاثیر را به راحتی می‌گذاشتند اما همانطور که مستحضر هستید این فنون را بسیاری شاعران به کار بسته‌اند و اصطلاحا درنیامده.‌ شاعری، فن هست و نیست، ذوق هست و نیست، مهندسی هست و نیست، تخیل هست و نیست. نمی‌شود با تکیه بر هرکدام از این موارد یا حتی همه این موارد، شعر ساخت. آن غزل‌ها شیوه‌ای از اندوه و اندیشه بود که مثالش را نمی‌شد در شاعر دیگری یافت. این موضوع را در خوانش چندباره این مجموعه و مجموعه غزل بعدی‌شان یعنی «تندر اما ناگهانی‌تر» دریافتم.طبایی و شعرش را غمگین و اندیشمند یافتم. شاعری که آیینه روزگار خودش بوده و همیشه شعر را ارج نهاده. نام‌ها و عناوین و دستگاه‌ها و ارگان‌ها برایش در مقابل حضرت شعر پشیزی نمی‌ارزیدند که اگر اینچنین بود، با آن سابقه درخشان در عرصه رسانه، بعد از انقلاب هم یک طرف کار را می‌گرفت و باقی قضایا.

همنشینی اندوه و سرخوشی، شادی و ناامیدی، حزن و شعف، ایثار و غرور، تمامِ اینهاست که شعر طبایی را به زندگی واقعی این روزها گره می‌زند. تجربه زیسته شاعر، تمام و کمال در شعرش پیداست. با اندکی دقت، با ویترین زندگی آدمی شریف و متعهد روبه رو می‌شویم. آدمی که مرگ را با هرآنچه صداست در عالم، می‌خواند. مبارزی که بنا دارد چند دقیقه آخر را با چهره‌ای باصلابت و استوار و قلبی گرم و آرام خیره شود در چشم‌های مرگ.

شیوه بدیعی که طبایی در به کارگیری ردیف‌ها به کار گرفته، حاکی از جرات و جسارت اوست. چه به کارگیری ردیف‌های طولانی، اگر با تسلط و تبحر همراه نباشد، بزرگترین ضربه را به غزل وارد می‌کند. استفاده از این نوع ردیف‌ها، راه رفتن بر لبه تیغ است. این مسافت را شعر طبایی به سلامت طی می‌کند و می‌توان از نمونه‌های غزل وی در امر به کارگیری صحیح ردیف‌های غیرتکراری و بدیع، به عنوان سرمشق استفاده کرد.

قلم زدن در اوزان متفاوت و طبع‌آزمایی با قوافی مشکل و در عین حال ازدست ندادن فرم صحیح روایت، حاکی از قدرت و تبحر این شاعر فحل روزگار ماست.

از علیرضا طبایی در کنار منوچهر نیستانی و نوذر پرنگ می‌توان به عنوان تاثیرگذاران قدرندیده غزل فارسی یاد کرد. حال آنکه آرام آرام، شاعران نسل من، پرده نام‌ها و عنوان‌ها را کنار زده، از کنار مدعیان، گذشته و به تکه‌های صحیح و موثر پازل غزل فارسی دست پیدا کرده‌اند.

امید که اهالی ادبیات با مداقه در جریان شناسی شعر معاصر، این دست از شاعران و نوشته هایشان را بیشتر دریابند و در دام پروپاگاندای جعلی بنگاه‌های نشر و نظام حاکم بر ادبیات مبتنی بر ساده‌نگاری و ساده‌انگاری گرفتار نیایند.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  «هنری دیوید ثورو»: سادگی در طبیعت

درباره‌ی نویسنده، فیلسوف، شاعر و هنرمند طبیعت‌گرای آمریکایی

  شاعری در دست سانسور

به یاد شاپور جورکش

  رواج سندروم پرنسس در پسران!

شکست افراد در بزرگ شدن باعث آسیب به اطرافیان می‌شود.

  اندیشه‌های مهم‌ترین زنان فیلسوف

از «فلسفهٔ عشق» تا «فلسفهٔ سایبورگ»

  برانگیختن شفقت و ترس انسان‌ها

ردپای کاتارسیس ارسطویی در هنردرمانی