img
img
img
img
img
نیما یوشیج

بر روی سنگ خارا مرده است کاکلی!

امید مافی

اعتماد: مثل شبنمی که می‌چکد بر آب، مثل هق‌هق زیر نور مهتاب و مثل بوسه‌های خیسِ وقت خواب، بی‌مداهنه و بی‌بهانه، ترد و لطیف بود و تازان میان دشت‌ها تا چکادها رفت و همچون چکاوک‌ها مفتون چشم‌بندی کلمات شد.  پدر نجیب شعر نو که با «افسانه» خویش، مانیفست چکامه‌های نیمایی را در هجومِ پنهانکی نگاه‌های خلیده عرضه کرد، لابد نمی‌دانست با پیر شدن ساعت دیواری، زورق‌های زردنبو برابر بحر مکاشفه‌هایش تعظیم خواهند کرد. 
او نیما یوشیج بود. همان کسی که روزگاری سوسوزنان «منظومه قصه رنگ پریده» را در لابه‌لای صفحات مطهر به چاپ رساند و چنان گرد و خاک به پا کرد که منتقدان آنارشیست تیغ از نیام کشیدند و در چکاچک شمشیرها برای خاموش کردن آوایی متفاوت با آوازهای بومی کوشیدند. فرزند البرز مرکزی اما نقطه‌ها، جمله‌ها و بندهای آوانگارد را به سلیقه خودش رج زد و در غبار تیره و کبود دهر، مرعوب کابوس‌ها نشد و بی‌قاب و بی‌نقاب در آسمان فروزانِ ادبیات پرواز کرد تا هُرم هوای پاک واژه‌هایش تکثیر شود و نامش پیوسته بر قلب سوته‌دلان قصیده و چکامه حک شود.  درست ۶۵ سال پیش در صبح یخ‌زده دی ماه وقتی زخمی ناسور شبیه پنجه‌های گرگ در قلب پیرمرد سر باز کرد، بی‌واهمه دندان‌هایش را درآورد، رو به قبله خوابید و تن تنیده بر تنهایی‌اش را به فرشته‌های تکیده سپرد و بال در بال سارها تا سراچه سُهره‌ها رفت.
همو که پرده‌های حریر را کنار زد، قافیه و ردیف را متهورانه به مسلخ فرستاد و به شیوه خودش بومِ شعر را نقاشی کرد تا آوازهای مطنطن و پرحرارتش، مذبذب‌ها را از میدان به در کند و از پی سنه‌ها گوش‌ها را نوازش دهد و فرح و بهجت را برای کاروان شعر به ارمغان بیاورد. 
حالا اینجا در غیاب یوشیج، نغمه‌های در گلو مانده را به عشق مردی می‌خوانیم که با تبسم‌های ریز و جام‌های تیز، سرخوشانِ این سرای غم‌آلود را در عیشی بی‌پایان غرقه کرد. چه مردی که باور داشت قلب را شایسته‌تر آن که به هفت شمشیرِ عشق در خون نشیند و گلو را بایسته‌تر آن که زیباترینِ نام‌ها را بگوید. 
ما اینجا در سکوتِ سُکرآور حروف سربی، آبگینه‌های شکسته و دل‌های گسسته را با کلام او بند می‌زنیم و به ضرس قاطع باور داریم آن که غربال به دست دارد از عقب کاروان می‌آید و داروگ قاصد روزانِ ابری خبر آمدن باران را در امتداد زمستان خواهد داد. 

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  او خویشتن گم است، که را رهبری کند؟

تأملی بر عقب‏‌ماندگی سیاسی روشنفکران ایرانی

  پسری که نمره‌ی اخلاقش ۳ شد!

پورنگ، خالق حسنی، در طول زندگی خود نام‌های مستعار زیادی داشت. اما با نام «منوچهر احترامی» در سال ۱۳۲۰ در تهران به دنیا آمد.

  نمایشی از شکوه موج و مرگ

نگاهی به ویژگی‌های نمایشی داستان «امواج سنگی» یون فوسه

  روشنفکری و رمی جمرات سیاسی

کار روشنفکرانه در میدان عقاید عامه و منازعه سیاسی

  روان‌شناسان و فیلسوفان اخلاق، همکارند یا دشمن؟

عضی از روان‌شناسان در پروژه‌هایی کار می‌کنند که اخلاقاً قابل‌قبول نیست. برخی هم داده‌های روان‌شناسی را جعل می‌کردند.