img
img
img
img
img

بهاریه در شعر فارسی

اکبر خوردچشم

ویستا: بهار که فرا می‌رسد، شادابی و سرزندگی را تنها برای درختان و طبیعت ارمغان نمی‌آورد، بلکه روح و جان آدمیان نیز صیقل یافته و این چنین بهار بهترین زمان برای زدودن غم‌ها و اندوه‌هاست.

بی‌تردید در میان افراد مختلف انسانی، شاعران، نویسندگان و هنرمندان به بهار اهمیت خاصی می‌دهند، چنان که در این میان اغلب آثار ادبی و هنری جهان به نوعی رنگ و بویی از بهار را در دل خودش دارد و این رنگ و بوی چنان طراوتی به این آثار می‌دهد که بدون شک آنها را در سالیان متمادی محفوظ می‌دارد. پس بر همین مبناست، در میان آثار ادبی، به خصوص شعر فارسی، بهار جلوه خاصی دارد و به این نوع ادبی طراوت و شادابی بی نظیری بخشیده است، چنان که در این رهگذر گونه‌ای از شعر ظهور پیدا کرده که از آن تحت عناوینی چون «بهاریه» یاد می‌شود و اغلب شاعران فارسی به نوعی در دل آثار خودشان بهاریه‌هایی دارند.

هرگاه سخن از شعرفارسی به میان می‌آید، اولین کسی که در اذهان خطور می‌کند، نام «رودکی سمرقندی» پدر شعر فارسی است، همان کسی که به سرودن اشعار نغز و دلپذیر مشهور است و اکثر ابیات و اشعار باقی مانده از وی در حوزه ادبیات توصیفی است. این شاعر به ظاهر نابینا آنچنان به توصیف بهار می‌پردازد که از واژه واژه ابیات شعرش نغمه پرندگان، غرش ابرها، ریزش باران و حرکت جویباران به خوبی به گوش می‌رسد:

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب

با صد هزار نزهت و آرایش عجیب

چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد

لشکرش ابرتیره و باد صبا نقیب

آن ابربین که گرید چون مرد سوگوار

و آن رعد بین که نالد چون عاشق کئیب

خورشید ز ابرتیره دهد روی گاه گاه

چونان حصاری‌ای که گذر دارد از رقیب

باران مشک بوی ببارد نو به نو

وز برف برکشید یکی حله قصیب

و یا شاعری چون «دقیقی مروزی طوسی» این چنین و با زبان آن دوره، آمدن بهار را مژده می‌دهد:

برافکندای صنم ابر بهشتی

زمین را خلعت اردیبهشتی

بهشت عدن را گلزار ماند

درخت آراسته حور بهشتی

جهان طاوس گونه گشت دیدار

به جایی نرمی و جایی درشتی

زمین برسان خون آلوده دیبا

هوا برسان نیل اندوده مشتی

زگل بوی گلاب آید از آن سان

که پنداری گل اندرگل سرشتی

البته این تبریک گفتن آمدن بهار در شعر اغلب شاعران وجود داشته است و هر یک از آنها به فراخور زمان خویش در کنار تبریک رسیدن بهار، همگان را به نوعی موعظه هم می‌کرده‌اند، آن طور که سعدی گوید:

بر آمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال

همایون بادت این روز و همه روز

چو آتش در درخت افکند گلنار

دگر منقل منه آتش میفروز

چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست

حسدگو دشمنان را دیده بردوز

بهاری خرم است ای گل کجایی

که بینی بلبلان را ناله و سوز

و باز شاعرانی همچون سعدی، با هنرمندی هر چه تمام‌تر از بهار تصویری بدیع ارائه داده‌اند که به جرأت می‌توان گفت دست کمی از زیبایی خود بهار ندارد؛

باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود

تاز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود

باغ همچون کلبه بزاز پر دیبا شود

راغ همچون طبله عطار پر عنبر شود

روی بند هر زمینی حله چینی شود

گوشوار هر درختی رشته گوهر شود

چون حجابی لعبتان خورشید را بینی به ناز

گه برون آید زمیخ و گه به میخ اندر شود

البته در پهنه ادب فارسی هستند بسیار اشعاری که در آنها شاعران با حوصله هر چه تمام‌تر و با آمیختن سخن و تخیل و بهره جویی از عناصر ادبی جزء جزء اجزای بهار را به زیباترین شکل ممکن توصیف کرده‌اند چون این ابیات از «خاقانی»:

دست قبا درجهان نافه گشای آمده است

بر سر هر سنگ بادغالیه سای آمده است

لاله ز خون جگر در تپش آفتاب

سوخته دامن شده است لعل قبای آمده است

بلبل خوش نغمه زن، هست بهار سخن

بین که عروس چمن جلوه نمای آمده است

فاخته در بزم باغ گوئی خاقانی است

در سر هر شاخسار شعر سرای آمده است

در ادامه باید گفت جدای از آنچه بیان شد، شاعران کهن تنها به توصیف صوری و ظاهری بهار و تبریک گفتن محض آن نمی‌پرداختند، بلکه از این اتفاق بزرگ و دگرگونی گسترده طبیعت درس‌هایی را برای خود و دیگران می‌گرفتند و آن درس‌ها را با زبان لطیف شعر بیان می‌کردند. یکی از درس‌ها تماشای جلوه‌های فصل بهار، ایجاد حس دگرگونی و دست شستن از تعلقات نه چندان خوب گذشته است. به عنوان مثال «منوچهری دامغانی» در جایی می‌گوید:

آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز

کامگار، کارگیتی تازه از سرگیر باز

که این تأثیر گرفتن از طبیعت را برای رویش و زایندگی فکری دوباره، در شعر حافظ جلوه‌ای دیگر دارد:

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

دور فلک درنگ ندارد، شتاب کن

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

ما را ز جام باده گلگون خراب کن

اما در نگاه برخی از شاعران، بهار با آن همه زیبایی و طراوتی که دارد، خود می‌تواند یادآور دوران غم و اندوه باشد. پس بی دلیل نیست شاعری چون «صائب تبریزی» به ظاهر بهار را خطاب قرار داده، اما این چنین دل پرخون را گشوده و این طور با سوز و گداز سخن می‌گوید:

از دل پرخون بلبل کی خبر دارد بهار

هرطرف چون لاله صدخونین جگر دارد بهار

از قماش پیرهن، غافل زیوسف گشته‌اند

شکوه‌ها از مردم کوته نظر دارد بهار

خواب آسایش کجا آید به چشم سیم تن

همچو، بوی گل، عزیزی در سفر دارد بهار

هر زبان سبزه او ترجمان دیگری است

از خمیر خاکیان، یک سر خبر دارد بهار

ناله بلبل کجا از خواب بیدارش کند

بالش نرمی که از گل، زیرسردارد بهار

بس که می‌نالد ز شوق عالم بالا به خود

خاک را نزدیک شد از جای بردارد بهار

اما با تمام این اوصاف از نظر اغلب شاعران فارسی باید از بهار و دوران خوش آن لذت برد و آن را غنیمت دانست. چنان که «امیرخسرو دهلوی» می‌گوید:

خوش بود باده‌ی گلرنگ در ایام بهار

خاصه در سایه‌ی گل‌های تراندام بهار

به غنیمت شمر ای دوست اگر یافته‌ای

روز زیبا و می روشن و ایام بهار.

و نیز صائب گوید:

ستاره ریزی صبح بهار را دریاب

عرق فشانی آن گل عذار را دریاب

درون خانه خزان و بهار یک رنگ است

زخویش خیمه برون زن، بهار را دریاب

پس سعدی شیرازی حق دارد که همگان را به غنیمت شمردن فصل بهار و غرق شدن در عالم عشق دعوت سازد:

آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار

هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است

در شعر معاصر، به خصوص شعر دوران پس از مشروطه بهار رنگ و بوی دیگر دارد. در این دوران بهار، فصل و نمادی از دوران رهایی و آزادی است. پس شاعر دوران مشروطه ضمن رعایت سنن کهن و حفظ ریشه‌های شعر گذشته، سعی می‌کند با کنایه‌هایی چون «بهار آزادی» به مسائل و حوادث اجتماعی و سیاسی دوران خویش بپردازد؛ چنانچه «ملک الشعرای بهار» آمدن بهار را چونان آینه پریشانی روزگار خویش می‌داند و به بهانه آمدن بهار از آزادمردانی یاد می‌کند که چطور خونشان را در راه اعتلای وطن به خاک ریخته‌اند:

لاله‌ی خونین کفن از خاک سرآورده برون

خاک، مستوره‌ی قلب بشر آورده برون

نیست این لاله‌ی نوخیز که از سینه‌ی خاک

پنجه‌ی جنگ جهانی، جگر آورده برون

یا که برلوح وطن خامه‌ی خونبار بهار

نقش از خون دل رنجبر آورده برون

ناگفته نماند این تأثیرپذیری از بهار برای بیان حوادث و اتفاقات جورواجور اجتماعی و سیاسی در شعر نو رنگ و بویی خاص دارد، مثلاً شاعری چون «نیما یوشیج» آمدن بهار را به مثابه آمدن دوران رهایی از خفقان و سانسور حاکم بر آن دوران می‌بیند.

شاید این شکسته پاره‌ها/ ذره ذره این ترانه‌ها/ شاید بغض این/ گلوی خسته‌ام/ در این بهار/ و روز نو/ سر هفت سین/ نگاه تو/ تحویل شود

اما در کنار این توصیفات بهارانه، برخی شاعران نوپرداز نیز با بیان بهار، به دنبال جست وجوی عرفانی بوده‌اند. به عنوان مثال «سهراب سپهری» می‌گوید:

«مانده تا برف زمین آب شود/ مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه‌ی چتر/ ناتمام است درخت/ زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد/ و فروغ تر چشم حشرات/ و طلوع سرغوک از افق درک حیات/ مانده تا سینی ما پرشود از صحبت سمبوسه و عید/ در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد / و نه آواز پری می‌رسد از روزن منظومه برف/ تشنه زمزمه‌ام/ مانده تا مرغ سرچینه هزیانی اسفند صدا بردارد/ پس چه باید بکنیم/ من که در سخت‌ترین موسم بی چهچهه‌ی سال/ تشنه‌ی زمزمه‌ام؟/ بهتر است آن که برخیزم/ رنگ را بردارم/ روی تنهایی خود نقشه‌ی مرغی بکشم!»

ناگفته نماند در میان شاعران نوپرداز، برخی از شاعران هم هستند که با زبانی تقریباً نزدیک به زبان محاوره به توصیف بهار و بیان امیال و آرزوهایشان می‌پردازند که شنیدن آنها برای مخاطبان لذت بخش است، چون این قطعه شعر از «محمدعلی بهمنی» که می‌گوید:

بهار اومد با یه بغل جوونه/ عید رو آورد از تو کوچه توی خونه/ حیاط مایه غربیل/ باغچه‌ی مایه گلدون/ خونه ی ما همیشه/ منتظر یه مهموون/ بهار اومد لباس نو تنم کرد/ تازه‌تر از فصل شکفتنم کرد/ بهار، بهار یه مهمون قدیمی/ یه آشنای ساده و صمیمی…

باید گفت اوج بهره گیری از بهار در شعر فارسی آن جایی است که شاعر با الهام گرفتن از طبیعت پیرامون خویش ضمن بیان زایش و تولد دوباره، به مسئله بسیار مهم «معاد» اشاره می‌کند و آن حدیث معروف رسول خدا (ص) که می‌فرمایند: «هرگاه بهار را دیدید، قیامت را فراوان یاد کنید» پس بی علت نیست این ابیات از «زکریا اخلاقی» بردل می‌نشیند:

شور سحر حشر، اگر باورتان نیست

گل مصحف صدبرگ به سوگند گشوده است

تقریر ادیبانه‌ی برهان معاد است

فصلی که نسیم از پی اسفند گشوده است

پی نویس ها:

۱- تبسم‌های شرقی- زکریا اخلاقی- انتشارات محراب اندیشه- ۱۳۷۲

۲- دیوان حافظ، به تصحیح محمد قزوینی- قاسم غنی- انتشارات زوار ۱۳۶۹

۳- دیوان رودکی، به کوشش خلیل خطیب رهبر، بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه ۱۳۴۵

۴- کلیات سعدی، انتشارات جاویدان

۵- کلیات امیرخسرو دهلوی، به کوششم. درویش، انتشارات جاویدان

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  «شهری چون بهشت» از دیدگاه فرمالیستی

به مناسبت زادروز سیمین دانشور

  قضاوت نادرست مدعیان دین‌مداری از مثنوی مولوی

شیخ‌بهایی فقیه است، ولی در همان حال عمق و عظمت حکمت مولوی را تصدیق بلکه تشریح می‌کند و حکمت مولانا را «حکمت ایمانیان» می‌داند.

  آنچه درباره‌ی والت ویتمن نمی‌دانیم

حقایقی درباره زندگی شخصی و ادبی «والت ویتمن»

  چهار دهه بحث روشنفکری

از مباحث توسعه تا تاریخ به میانجی علوم انسانی

  حمام چگونه از «خزینه» به «دوش» رسید؟

حمام کردن همیشه در ذهن مردم به معنای پاکیزگی نبود. گاهی تصور می‌شد قرار گرفتن در آب نه تنها کاری برای تمیز شدن نمی‌کند، بلکه برای سلامتی خطرناک است.