اعتماد: در آشفته بازار روشنفکری ایران که هیچ کس دیگری را قبول ندارد و همه پشت هم صفحه میگذارند و علیه هم صحبت میکنند و از هم آتو میگیرند، تقریباً همگان درباره صداقت و پاکیزگی و سلامت فکری دو چهره اتفاق نظر دارند و کمتر کسی بد آنها را میگوید و درباره راست و درست بودن آنها تردید دارد. اولی صادق هدایت است و پس از او شاهرخ مسکوب. حتی میتوان گفت اگرچه هدایت به علت مضامین و محتوای بعضی آثارش، مورد نقد و طرد بعضی به ظاهر «اخلاقیون» و ظاهرگرایان و قشریمسلکان است و خواندن نوشتههای او را منع میکنند، اما این نگاه درباره مسکوب مصداق ندارد. برعکس، هر چه بیشتر میگذرد، مخاطبان آثار او بیشتر میشوند و عطش دانستن درباره او شدت میگیرد.
انصافاً درباره هدایت و مهمترین آثارش یعنی بوف کور، بسیار نوشته و گفته و ساخته شده، صدها و بلکه هزاران کتاب و مقاله و گفتار و فیلم و یادداشت و اثر هنری و… آشنایی ما با شاهرخ مسکوب اما بسیار اندک است، در حد چند کتاب خودش و یادداشتها و مقالاتی که دوستان و نزدیکانش اینجا و آنجا نوشتهاند. به تازگی نشرمان از دوستم علی بزرگیان، روزنامهنگار پژوهشگر حوزه فرهنگ و اندیشه، کتاب کوچکی با عنوان «شاهرخ مسکوب» منتشر کرده است. این کتاب نخستین شماره از مجموعه نامیرایان است، مجموعهای که قرار است درباره شخصیتهای دورانساز فرهنگ و ادب فارسی باشد و برای شروع چه چهرهای بهتر از شاهرخ مسکوب. نویسندهای چیرهدست با قلمی سحار و شیوا و روان که بخش اعظم عمرش را صرف تحقیق و نگارش درباره داستان ادبیات فارسی کرد. او که به راستی در زبان فارسی زیست و در این قلمرو همنشین بزرگانی چون فردوسی و حافظ بود و از آنها و درباره آنها نوشت.
علی در کتاب کوچکش، روایتی شیرین و خواندنی از زندگی مسکوب به دست میدهد. او داستان را از لحظههایی سخت و نفسگیر در زندگی مسکوب آغاز میکند: اسفند ۱۳۳۳، اتاق بازجویی زندان لشکر دو زرهی، وقتی که شاهرخ با دستان گره خورده به هم، بسته به ریسمانی از سقف، آویزان است و استوار ساقی قرار است به حسابش رسیدگی کند.
مسکوب در این زمان، ۲۹ سال سن دارد، یک سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، به علت عضویت در حزب توده برای چندین بار دستگیر شده و خودش هم نمیداند که قرار است دو سال و دو ماه در زندان بماند.
کتاب بعد از این شروع تکاندهنده، به شرح نوجوانی مسکوب در اصفهان و سالهای دانشجویی او در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و عضویتش در حزب توده میپردازد و سپس جدایی او از حزب و پناه بردن به ادبیات کهن فارسی و اسطورههای ایرانی.
باقی قصه را خودتان بخوانید. لطفش در همین است. فقط اشاره کنم که علی در نگارش زندگی مسکوب، غیر از آثار خواندنی موجود مثل روزها در راه و در حال و هوای جوانی و کارنامه ناتمام، به گنجینه کتابهای مسکوب در کتابخانه دائرهالمعارف اسلامی هم سر زده و حاشیههای او بر آثاری را که خوانده، دیده، همچنین با شماری از دوستان و آشنایان مسکوب مثل حسن کامشاد و علی بنو عزیزی و رامین جهانبگلو و گلی ترقی و سروش حبیبی و… گفتوگو کرده و از همه اینها بهره برده است.
نویسنده کتاب «شاهرخ مسکوب» در مقدمه کوتاه کتابش به درستی نوشته که تب شاهرخ مسکوب، با گذشت چندین سال از انتشار روزها در راه، نه فقط فروکش نکرده که تندتر هم شده است. با آرزوی اینکه انتشار آثاری چون کتاب حاضر، زمینهساز پژوهشها و تحقیقات مفصلتر و بیشتری درباره این روشنفکر محبوب و دوست داشتنی شود. با امید.
معرفی کتاب «همه چیز از اینجا دور است»
معرفی کتاب «دفترهای مالده لائوریس بریگه»
نگاهی به رمان «فرار بیفرجام»
داستانهای این کتاب نیز با همان دغدغههای همیشگی او نوشته شدهاند: عشقهای گمشده، جوانی، موسیقی، کوچههایی که ناگهان از یاد میروند یا یک خیال و خواب دور.
این هم جور دیگر بازآفرینی طنزآمیز شش قصهی مشهور پریان است.