img
img
img
img
img
فراز و فرود ملت‌ها

ایستادن بر شانه‌ی غول‌ها

گسترش: «فراز و فرود ملت‌ها» کتابی است نوشته‌ی مَنسِر اولسون که نشر روزنه آن را به چاپ رسانده است. اولسون در این کتاب که در ۳۳ سالگی به‌عنوان حاصل تز دکترای اقتصادش نوشت، کوشید دستگاهی تحلیلی از اقتضائات رفتار عقلانی برای اقدامات گروهی ارائه دهد.

اولسون نه‌تنها به میزان شایستگی‌اش به‌درستی شناخته نشده، حتی در رشته‌ی علمی خویش نیز به اندازه‌ی شانش مورد تقدیر قرار نگرفته است یا درست‌تر این است که بگوییم در زمان حیاتش بیشترین استقبال از آرائش به جامعه‌شناسان و دانشمندان علوم سیاسی تعلق داشت. او در کتاب «فراز و فرود ملت‌ها» با رویکردی جدی‌تر و فراگیرتر به رشته‌ی علمی خود، به بررسی و کاربرد پیامدهای نظریه‌ی جمعی در حوزه‌ی اقتصاد پرداخت.

مرگ اولسون در ۱۹۹۸، نسبتاً زودهنگام بود، بدان معنا که هم همکاران وی فرصت نیافتند تا به پاسداشتش، به احتمال زیاد، جایزه‌ی نوبل اقتصاد را برای نظریه‌ی کنش جمعی به او اعطا کنند و هم علم اقتصاد هنوز مساعی ارزشمندتر او را انتظار می‌کشید، خدماتی در باب عوامل نهادی تعیین‌کننده‌ی فقر و ثروت ملت‌ها که در مقاله‌ی ۱۹۹۶ او پیش‌آگهی‌هایی را ملاحظه می‌کنیم.

رابرت سولو، استاد دانشگاه ام‌آی‌تی و برنده‌ی نوبل اقتصاد، در فراغ اولسون گفت: «بیشتر ما تقریباً شبیه به هم هستیم. یکی را که ببینید مثل این است که بقیه را دیده‌اید؛ ولی مَنسِر متفاوت بود. او در نوع خود بی‌نظیر بود. به این دلیل است که بسیار دلمان برایش تنگ می‌شود.

اولسون شهرت جهانی‌اش را مدیون پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای بود که به پرسش‌های کلی اقتصاد می‌داد و در این کار به شور و شوقی شناخته می‌شد که منتقدان را به تعمق در نظریه‌های او وامی‌داشت. بااین‌حال او به‌کرات پس از ارائه‌ی مستندات کمّی و تاریخی تردیدناپذیر در تأیید دیدگاه‌هایش، استنتاج خود را تنها یک احتمال قابل‌تأمل می‌خواند. او تواضع علمی و احترام به اندیشه‌های گذشتگان را با نقل مکرر «ایستادن بر شانه غول‌ها» از نیوتن بیش از مرامی شخصی، لازمه‌ی ماندگاری آراء یک دانشمند معرفی می‌کند، آنجا که در نقد کینز می‌نویسد: «اگر او کمتر بر تفاوت خود با گذشتگان تأکید می‌کرد، در بازه‌ی بسیار بلندمدت احتمالاً شهرتش عظیم‌تر می‌شد.»

استدلال اصلی اولسون در این کتاب آن است که دستیابی هر کشوری به سازمانی متقارن از همه‌ی گروه‌های دارای منافع مشترک و نتیجتاً برون‌دادهای بهینه از طریق چانه‌زنی همه‌جانبه ناممکن است. درضمن، جوامع با ثبات با مرزهای تغییرنکرده، با گذشت زمان به سمت تکثر و تعدد تبانی‌ها و سازمان‌های بیشتر برای اقدام جمعی میل می‌کنند. همچنین، فعالیت و ازدیاد تبانی‌ها و سازمان‌های منافع خاص که سعی در تحقق و تکثیر منافع اعضای خود دارند باعث کاهش کارآیی و درآمد کل در جوامعی می‌شود که این سازمان‌ها در آن‌ها فعالیت می‌کنند و محیط سیاسی را به سمت تفرقه و دشمنی بیشتر می‌برد.

جوامع مدرن ـ و چنان‌که اولسون در شرح ناکامی‌های جامعه‌ی سنتی ژاپن به لحاظ رشد اقتصادی، یا چرا انقلاب صنعتی از شهرهای بزرگ اروپایی ظهور نکرد توضیح می‌دهد، جوامع پیشامدرن ـ همواره دارای درجات، سطوح و چگالی متفاوتی از این‌گونه گروه‌های منافع خاص هستند. این ائتلاف‌های توزیعی، ظرفیت جامعه را برای اقتباس فناوری‌های نو و تخصیص مجدد منابع در واکنش به شرایط متغیر تضعیف کرده و به‌این‌ترتیب نرخ رشد اقتصادی را کاهش می‌دهند. او می‌نویسد: «اگر گروه‌های منافع خاص به زیان رشد اقتصادی، اشتغال کامل، دولت منسجم، فرصت‌های برابر و تحرک اجتماعی هستند، پس آیا انتظار معقولی نیست که اندیشمندان چنین حوزه‌ای با گذشت زمان نسبت به این موضوع آگاهی فزاینده بیابند؟ و این آگاهی نهایتاً به بخش‌های هرچه بیشتری از جامعه گسترش پیدا کند؟ و این آگاهی گسترش‌یافته، خسارات ناشی از گروه‌های منافع خاص را تا حد زیادی محدود خواهد کرد؟

پس اولسون منتقد شدید ائتلاف‌های توزیعی و خطر بالقوه‌ی آن‌ها برای رشد ملی و زیان‌هایشان علیه همکاری جمعی شناخته می‌شود.

قسمتی از کتاب فراز و فرود ملت‌ها:

طی اوایل دوران مدرن در اقتصادهای پیشرفته‌ی غرب یکی از مشهودترین و مکررترین الگوها عبارت بود از افول نسبی (و گاه مطلق) بسیاری از مراکزی که زمانی شهرهای عمده به شمار می‌آمدند. این افول امری متناقض‌نماست؛ زیرا مهم‌ترین تحولی که غرب را پیش برد مطمئناً انقلاب صنعتی بود و جامعه‌ی غربیِ امروز احتمالاً بیشتر از هر جامعه‌ی دیگری در تاریخ، جامعه‌ی شهری شده است. انقلاب‌های تجاری و صنعتی به جای بنا کردن بر شالوده‌ی سکونت‌گاه‌های بزرگ‌تری که از دوره‌های میانه و اوائل مدرن وجود داشتند شهرهای جدید می‌ساختند یا از دل روستاهای موجود شهرهای بزرگ سر بر آوردند. صد البته پایتخت‌های مهمی چون لندن و پاریس به‌عنوان مراکز اداری و مصرف‌کنندگان بخشی از ثروت جدید بزرگ‌تر شدند، ولی آن‌ها به‌هیچ‌وجه سرچشمه‌ی رشد نبودند. همان‌گونه که فرناند برود، تاریخ‌نگار اقتصادی فرانسوی خاطرنشان می‌کرد، «شهرها مثالی از عدم تعادل عمیق، رشد نامتقارن و سرمایه‌گذاری غیرعقلانی و نابهره‌ور در مقیاس ملی بودند. این شاکله‌های عظیم مدنی بیشتر با گذشته پیوند دارند، با تحولات پیشین، با گسل‌ها و نقاط ضعف جوامع و اقتصادهای رژیم قدیم، نه با تدارک برای آینده… واقعیت واضح آنکه طی انقلاب صنعتی در حال وقوع قرار بود شهرهای اصلی در نقش تماشاچی ظاهر شوند. نه لندن، بلکه منچستر، لیدز، گلاسکو و بی‌شمار قصبات کوچک کارگرنشین بودند که عصر جدید را به راه انداختند.»

ام. جی. دانتون نشان می‌دهد که دست‌کم در مورد بریتانیای دوران انقلاب صنعتی، حق با برودل بود. از شش نامی که در سال ۱۶۰۰ بزرگ‌ترین شهرهای انگلستان شمرده می‌شدند، در ۱۸۰۱ تنها بریستول، بندری که از رشد اقتصادی سود بُرد و لندن همچنان در میان شش سکونتگاه برتر قرار داشتند. در ۱۸۰۱ منچستر، لیورپول، بیرمنگام و لیدز دیگر شهرهایی بودند که این فهرست را تکمیل می‌کردند. یورک به‌عنوان سومین شهر بزرگ در سال ۱۶۰۰، در ۱۸۰۱ به رتبه‌ی هفدهم افتاده بود؛ و نیوکاسل، پنجمین شهر بزرگ در سال ۱۶۰۰، در مقام چهاردهم قرار گرفت.

حتی پیش از ۱۶۰۱ نیز نسبت به «خالی شدن شهرها و قصبات» ابراز نگرانی می‌شد. مقاله‌ی چارلز پایتیین ـ آدامز درباره‌ی «انحطاط شهری در انگلستان اواخر قرون وسطا» با استناد به جزئیات مفصل، ولو پراکنده، ارقام و نیز نظرات معاصران استدلال می‌کند که پیش از مرگ سیاه (همه‌گیری طاعون در قرن چهاردهم) جمعیت و درآمد بسیاری از شهرهای انگلستان رو به کاهش گذاشته بود. اگرچه بنا به یافته‌های پایتیین ـ آدامز افول بعضی شهرستان‌ها احتمالاً با گسترش دیگران جبران می‌شد، همچنان این پرسش برای ما پیش می‌آید که چرا آن همه قصبات رو به افول داشتند وقتی دیگران رشد می‌کردند. پایتیین ـ آدامز متوجه شد که طی اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم و خصوصاً بین ۱۵۲۰ و ۱۵۷۰، مراکز مهم‌تر «تحت فشار»، اگر نگوییم در «بحران شهری حاد» به سر می‌بردند که غالباً گرفتار کاهش چشمگیر فعالیت اقتصادی و افت جمعیت می‌شدند.  

كلیدواژه‌های مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  آزادی جمعی و ایده‌ی رستگاری

نگاهی به کتاب «از نابهنگامی حیات تا سترون‌سازی خیال»

  حکیم حاکم و معتقدات دینی ایرانیان

شهر زیبای افلاطون» نوشته فتح‌الله مجتبایی به کوشش محمدرضا عدلی و به همت نشر هرمس برای بار دوم به چاپ رسیده است.

  صندوق رای و ناپدید شدن خوشبختی

یادداشتی بر کتاب «زندگی چگونه بود»

  راهنمای گام‌‌به‌گام داستان‌نویسی

بعد از طرح باید روی تنظیمات رمان دقت شود. وضعیت، موقعیتی است که رمان را به پایان خود می‌رساند. عناصر ساختاری نظیر شخصیت‌پردازی، پیرنگ، صحنه‌پردازی و دیگر چیزهایی که به داستان معنا و مفهوم می‌بخشد.

  تمام عمر ریاکار بوده‌ام!

نگاهی به مجموعه داستان «یاد نئون بخیر»