img
img
img
img
img
احمد سمیعی‌گیلانی

ویرایش، عشق می‌خواهد

گفت‌وگویی با عبدالحسین آذرنگ درباره‌ی احمد سمیعی‌گیلانی

جهان کتاب:

شما چه زمانی با استاد سمیعی آشنا شدید؟

دانشجو که بودم کتاب سالامبو، از ترجمه‌های درخشانش را خواندم. نثر فاخر ترجمه بسیار گیرا بود. از این طریق با نام او آشنا شدم، فقط همین. هیچ شناخت دیگری از او نداشتم.

از چه وقتی و کجا از نزدیک با استاد سمیعی آشنا شدید؟

در ۱۳۵۱، که خدمت سربازی‌ام تمام شد و کارم را در موسسهٔ انتشارات فرانکلین آغاز کردم. آن وقت بود که او را از نزدیک دیدم، اما باز هم شناخت دیگری نداشتم، حتی از سوابق سیاسی‌اش هم بی خبر بودم، با آن‌که از جریانی که او زمانی به آن وابسته بود، بی اطلاع نبودم. استاد سمیعی بسیار آرام، خاموش و کم‌حرف بود. بی‌صدا می‌آمد، بی‌صدا کار می‌کرد و نرم و آرام می‌رفت. مدیر و مربی‌ام شادروان کریم امامی که رئیس بخش ادیتوریال (ویرایش) آن موسسه بود، برای پرورش زیردستانش و افراد تازه‌کاری مانند من، این سیاست را داشت که وظایفی محول می‌کرد و این وظایف باید زیر نظر، یا با راه‌نمایی اعضای باسابقه و ویراستاران کارکشته، انجام می‌گرفت. این سیاست موجب می‌شد که تازه‌کارانِ علاقه‌مند با روش‌ها و سلوک‌های مختلف آشنا شوند. من هم کارهایی زیر نظر امامی، نجف دریابندری، ابوالحسن نجفی، احمد سمیعی، محمدرضا حکیمی، محمود بهزاد، ناصر پاکدامن، گلی امامی، محمد حیدری ملایری، اصغر مهرپرور، عبدالله ارگانی، هرمز وحید، امیر جلال‌الدین اعلم و چند تن دیگر انجام دادم و از این طریق بود که با سمیعی از نزدیک و با شیوهٔ کارو سلوکش آشنا شدم.

آیا این شیوه‌ها با هم فرق داشت، خیلی فرق داشت، یا همانند بود؟

در اصول و کلیات مشترک بود، اما در عمل و در جزئیات تفاوت داشت. بعضی ویراستاران بر جزئیات فنی خیلی تاکید داشتند، و بعضی هم نه. کریم امامی از یک ویرگول هم نمی‌گذشت. نجف دریابندری به جزئیات بی‌اعتنا، و توجه اصلی‌اش به زبان، بیان و روح نوشته بود. خوب، این تفاوت‌ها در بادی امر و برای افراد بی‌تجربه و کم‌تجربه سردرگمی هم ایجاد می‌کرد، اما به‌مرور که خودم تجربه‌هایی اندوختم و توانستم به عقب برگردم، با دیده‌ها، شنیده‌ها و دانسته‌هایم وربروم و آرام آرام آن‌ها را نشخوار کنم، آن وقت متوجه شدم که تشخیص دادن تفاوت نگرش‌ها، روش‌ها، سبک‌ها، سلوک‌ها چه‌قدر می‌تواند نکته‌آموز باشد. هرچه زمان گذشت، حق آموزش وسرپرستی کریم امامی را بهتر و بیش‌تر شناختم.

روش استاد سمیعی چگونه بود؟

او دقیق و سخت‌گیر و در کار کاملاً جدی و بی‌تعارف بود، اما نکته‌ها را باید از کار او و حاصل کار او می‌آموختی. در حالی که نجف دریابندری گفت‌وگو می‌کرد، به‌روشنی توضیح می‌داد و رفتارش بی‌تکلف و با دوستی و مهربانی و شوخ طبعی و قهقه‌های بلند معروفش همراه بود.

شما در کتابتان، استادان و نااستادانم به کوتاهی شیوهٔ ویرایش استاد سمیعی را توصیف کرده‌اید؛ این‌که او به حداکثر مداخله در ویرایش گرایش داشت. ممکن است این مطلب را بیش‌تر توضیح دهید؟

او به زبان و ادب و دستور فارسی تسلط چشمگیر داشت، هیچ‌گونه تخطی و دورشدن از قواعد را برنمی‌تافت. با وسواس تمام تغییرات را اعمال و نوشته‌ها را ویرایش می‌کرد. درنتیجه، مداخله‌اش در متن زیاد یا گاهی حتی خیلی زیاد می‌شد. به همین سبب نوع نگرش و روش و شیوهٔ کارش برای کتاب‌های مرجع، ازجمله دانشنامه‌ها / دایره‌المعارف‌ها، کاملاً مناسب بود. مدتی هم که مدیریت بخش ویرایش یکی از دانشنامه‌ها را برعهده داشت، کارش را به بهترین وجه و در کمال امانت و مسئولیت و تعهد انجام داد. درحقیقت ویرایش مقاله‌های دانشنامه‌ای او از نمونه‌های اعلای ویرایشی است. افسوس که مدیران تازه‌ازراه‌رسیدهٔ نابلد و ناکاردان ندانستند که رفتن سمیعی از دانشنامه از دست رفتن چه گوهر بی‌همتا و جبران‌ناپذیری است.

کار ایشان در ویرایش ترجمه‌ها چه طور بود؟

نمونه‌ای عرض کنم شاید به جوابی که می‌خواهید نزدیک باشد. خانمی که ترجمه‌اش از زیر دست سمیعی بیرون آمده بود، این مطلب را با صداقت و صمیمیت بیان کرد که اگر عین عبارت او نباشد، از مضون گفته‌اش دور نیست: این ویرایش خیلی دقیق است. ترجمه واژه به واژه با متن مطابقت داده شده است، زبان ترجمه عالی شده، اما دیگر زبان و ترجمهٔ من نیست. من اصلاً توانایی این جور نوشتن را ندارم.

            استاد میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی، از استادان و پیش‌کسوتان ویرایش، سبک مخصوص خودش را در نگارش دارد. کسانی که ترجمه‌های او را خوانده باشند، می‌دانند که با چه زبان و لحنی در ترجمه روبه‌روهستند. یکی از استادان فلسفه که زبان آلمانی هم خوب می‌داند، گفته است: اگر آلمانی‌دان مسلطی ترجمه‌های فارسی ادیب‌سلطانی را به دقت و کلمه به کلمه به آلمانی برگرداند، همان متن اصلی آلمانی به دست می‌آید؛ این قدر که این ترجمه‌ها امین و دقیق است، اما به زبان خود ادیب سلطانی.

 غرضم از اشاره به این نکته این است که: ادیب‌سلطانی به‌رغم آن دقت، و سبک و سلیقهٔ نگارشی‌اش، در ویرایش ترجمه‌های مترجمان، مطلقاً اعمال سلیقهٔ شخصی نمی‌کرد. از این گفتهٔ من شاید عده‌ای تعجب کنند. او دقت کامل را در ویرایش به کار می‌بست، اما به انتخاب‌های مترجم احترام می‌گذاشت. بنده هم در مقایسهٔ ویرایش‌های ترجمه به قلم ویراستاران مختلف، اسلوب ادیب‌سلطانی را بسیار پسندیدم. محمد حیدری‌ملایری، که حالا از اخترشناسان بنام و مقیم فرانسه است، از پروردگان و علاقه‌مندان به ادیب‌سلطانی بود. چون اصول پایهٔ ویرایش را او به من یاد داد، بنابراین، از طریق حیدری‌ملایری و با واسطه با ویژگی‌های ویرایش ادیب‌سلطانی آشنا شدم، آشنایی‌ام مستقیم و بی‌واسطه نبود.

شما اشاره‌ای به مقایسهٔ سبک ویرایشی استادان احمد سمیعی و ابوالحسن نجفی هم داشته‌اید.

بله، درست است. نجفی در ویرایش ترجمه‌های ادبی از فرانسوی به فارسی استادی چیره‌دست بود، چون هر دو زبان را خوب می دانست و با ادبیات فرانسوی، داستان و زبان داستان آشنایی عمیق و گسترده داشت. درنتیجه، ترجمه‌های ویراستهٔ او دقیق بود، زبان و لحن متن اصلی حفظ می‌شد، و در عین حال، در انتخاب‌های مترجم حداقل مداخله را اعمال میکرد.

            در آن نوع از نشر، که ناشر سفارش‌دهندهٔ اثر و بنا به قرارداد حقوقی، مجاز به مداخلهٔ تام و تمام در اثر باشد، مانند ناشر منابع مرجع و دانشنامه‌ها، که فقط بر اساس شیوه‌نامه‌های خودشان عمل می‌کنند و از ریل‌گذاری‌هایشان اصلاً خارج نمی‌شوند، سمیعی ویراستار تمام و کمال بود: مبسوط‌الید، زیروزبر کنندهٔ متن، حتی گاه بازنگار و بازآرا، اما حاصل کارش: آثاری مصون از خطا و لغزش، دقیق، با زبان فارسی استوار و شاید هم گاه ادیبانه.

 و شما با این شیوه موافق هستید؟

در این نوع از نشر که عرض کردم، ناشر مختار است و ویراستار مطابق شیوه‌نامهٔ مصوب عمل می‌کند، اما در کار ترجمهٔ خلاق، مانند ترجمه‌های محمدقاضی، ابوالحسن نجفی، نجف دریابندری، عبدالله کوثری، مژده دقیقی، آبتین گلکار و نظایر این‌ها، انتخاب مترجم هرچه باشد، محترم است و لازم‌الرعایه؛ مگر لغزشی و خطایی رخ داده باشد، عبارت یا واژه‌ای را مترجم به‌خطا ترجمه کرده باشد که ویراستار طبعاً یادآوری می‌کند. این‌گونه مترجمان هم معمولاً می‌پذیرند و گاهی هم بسیار حق‌شناس و سپاس‌گزارند.

آیا شما میان شیوهٔ ویرایشی استاد سمیعی در آثار تالیفی و ترجمه‌ای کاملاً فرق می‌گذارید؟

بله، کاملاً. ویرایش او در جلدهای اول و دوم از صبا تا نیما، از شاهکارهای ویرایش معاصر و از نمونه‌های اعلای ویرایش ادبی است که سمیعی در این شاخهٔ ویرایش چیره‌دست بود؛ یا کاری که در تبویب و تنظیم و ویرایش بهار و ادب فارسی انجام داد، مثال‌زدنی است. اما ویرایش ترجمه حکایت دیگری است و معیارهای ویرایش این دو زمینه سوای مشترکات، تفاوت‌هایی دارند.

این گفتهٔ شما از اختلاف نظر حکایت می‌کند، اما چه‌طور شد که استاد سمیعی شما را به عنوان جانشین خود در بخش ویرایش دانشنامه معرفی کرد؟ حتی تدریس مبحث ویرایش ساختاری و محتوایی را در مرکز نشر دانشگاهی، که چندین دوره خودش درس داده بود، به شما واگذار کرد. ایشان در جایی هم نوشته‌اند و نوشته منتشر شده است که می‌خواستند سمت سردبیری نامهٔ فرهنگستان را که خود به عهده داشت، به شما واگذار کند. آیا این به معنای نزدیکی روش‌های ویرایشی شما با هم نیست؟

آن‌چه فرمودید، از بزرگواری و لطف استاد سمیعی است و نشانه‌هایی از محبت‌های او در حق من. واقعیت این است که برای این مرد بزرگ احترام بسیاری قائل بودم و مناسباتم با او همیشه فاصله دار و با ادب تمام همراه بود. با این‌که مدتی با او هم اتاق شده بودم، اما هیچ‌گاه جزو نزدیکان و در جرگهٔ دوستانش نبودم. او هم اصلاً اهل رفیق‌بازی و مداخلهٔ مناسبات دوستانه در کار نبود. بنابراین، انتخاب و تصمیم او بر مبنای معیارهایی است که در کار داشت. یک بار از من به نرمی گلایه کرد که مسئولیت نامهٔ فرهنگستان را نپذیرفتی، در دو سه پروژهٔ ویرایشی هم برای همکاری دعوتت کردم که نیامدی. گفتم: شرمنده‌ام، عمدهٔ وقتم به خواندن و نوشتن می‌گذرد و نمی‌توانستم زمان لازم را به همکاری در این کارها اختصاص دهم. بعد این نکته را هم با صراحت افزودم: درضمن، از زندگی شما این درس را هم گرفته‌ام که اگر بخشی از وقتتان را صرف تالیف می‌کردید، تاثیرش به مراتب بیش از تبدیل نوشته‌های درجهٔ سه به درجهٔ دو بود. او لبخندی زد و گفت: «ویرایش، عشق می‌خواهد. من از ویرایش لذت می‌برم».

و واکنش شما؟

لبخند ملیح متقابل و سکوت.

  بسیار خوب. خود استاد سمیعی ترجمه هم می‌کرد و شماری کتاب از او منتشر شده است. نظرتان دربارهٔ ترجمه‌های او و کیفیت‌شان چیست؟ و اینکه جایگاه سمیعی در ترجمه در کنار دریابندری، نجفی، قاضی، یونسی و… در کجاست؟

در این خصوص صلاحیت اظهار نظر ندارم، اصلا و ابدا، چون با زبان فرانسوی آشنا نیستم. ترجمه‌های سمیعی را هم که می‌خوانم، فقط به قصد دقت در زبان فارسی فاخر اوست، لاغیر.

دربارهٔ مقاله‌های سمیعی چه نظری دارید؟ چه از نظر ساختارشان و چه نثر مقاله‌نویسی او.

در کار تحقیقی بسیار دقیق و امین بود. مقاله‌های بسیاری از او منتشر شده، چه در مجموعه‌ها، نشریات و دانشنامه‌ها. تا جایی که خبر دارم، مطالبی هم با نام مستعار نوشته است. با این حال، و به رغم توانایی‌ها و وسعت دانش و تجربه‌اش، نمی‌توان او را در شمار essayist های بنام قرار داد، یا کسانی که در مقاله‌هایشان نوآوری نگارشی، زبانی یا نوآوری‌های دیگر دارند. اگر جامعهٔ ما حساب و کتاب داشت، از او به عنوان ویراستار ادبی و ویراستار منابع مرجع به شایسته‌ترین وجه استفاده می‌کرد و در آن صورت، میراث به مراتب باارزش‌تر و ماندگارتری از او به جا می‌ماند و در اختیار جامعهٔ ما قرار می‌گرفت.

آیا کار استاد سمیعی در مجموعهٔ “سخن پارسی” ویرایش ادبی بود؟ در این مجموعه چه نوآوری‌هایی داشت؟

ابتدا عرض کنم که در دورهٔ مدیریت کریم امامی و همکاری نجف دریابندری در مقام معاون فرهنگی فرانکلین، سیاستی برای مجموعه‌سازی در پیش گرفته شد و چند مجموعهٔ موفق را تدارک دیدند و منتشر کردند، از جمله همین مجموعۀسخن پارسی که شما فرمودید، مجموعهٔ جامعه و اقتصاد، مجموعهٔ ادبیات نوجوانان و جوانان و چند مجموعهٔ دیگر. سمیعی «دبیر» مجموعهٔ سخن پارسی بود که البته معادل درستش «ویراستار مجموعه» است، اما در آن زمان این اصطلاح به کار نمی‌رفت. او صورت مفصلی از مهم‌ترین متون ادب فارسی تهیه کرده بود که بنده آن را دیده بودم. قصد داشت این آثار را به متخصصان آن‌ها برای به‌گزینی و تلخیص، یا تصحیح جدید سفارش بدهد و سپس خودش آن‌ها را ویراستاری کند. درواقع معماری و مهندسی این مجموعه با او بود، اما شاخهٔ فرانکلین تهران که در ۱۳۵۴ تعطیل شد، این طرح ناتمام ماند. با این‌حال، همان چند متنی که در مجموعهٔ سخن پارسی انتشار یافته، از بهترین نمونه‌های طراحی، برنامه‌ریزی، مجموعه‌سازی و ویرایش ادبی است، و یادگاری از ویراستاری سمیعی.

 یحیی آرین‌پور در مصاحبه‌ای از ویرایش کتابش از صبا تا نیما توسط استاد سمیعی بسیار تعریف و از او ستایش کرده بود.

بله، درست است، ویرایش این کتاب از شاهکارهای ویرایش ادبی است. شادروان یحیی آرین‌پور، مولف این کتاب را بارها دیده بودم. این جمله را از زبان او نقل می‌کنم که گویای رضایت کاملش از ویرایش سمیعی است: «از صبا تا نیما ی منتشر شده مانند بیماری است که … را عمل کرده باشند». به این معنا که پس از عمل سالم شده است.

شما از شاگردان مستقیم ابوالحسن نجفی هم بوده‌اید و در فرانکلین و دایره‌المعارف جزو همکاران او. نجفی و شیوهٔ کارش را از نزدیک و خوب می‌شناسید. لطفاً به ما بگویید تفاوت‌های این دو ویراستار بزرگ در چه زمینه‌هایی است.

درست است، در دانشگاه در سه درس از دانشجویان نجفی بودم. به معرفی او و تایید نجف دریابندری و کریم امامی به فرانکلین راه یافتم و چند کتاب را زیر نظر نجفی و با راه‌نمایی او برای چاپ آماده کردم. بنابراین، او افزون بر استادی در دورهٔ دانشگاه، از استادان ویراستاری من هم بود. چند سالی که در فرانکلین بودم، تا ۱۳۵۴ که این موسسه تعطیل شد، هفته‌ای دو روز ظهرها و برای صرف ناهار همراه او به یکی از رستوران‌های آن زمان می‌رفتم (برنامهٔ ناهارخوران). او معمولاً میهمان هم همراه داشت که با شماری از آن‌ها از نزدیک آشنا شدم. برای‌مثال، محمد قاضی (مترجم)‌، دکتر هرمز میلانیان (زبان‌شناس)، دکتر پرویز منصوری (موسیقی‌دان)، عبدالحسین آل‌رسول (ناشر) و چندین نویسنده و مترجم و ناشر را در همین ناهارخوران‌ها دیدم.

 رفتار نجفی بسیار دوستانه بود و منِ جوان در آن زمان در دوستی احساس برابری حقوق می‌کردم. در طول راه و رفت و برگشت هم در بارهٔ خیلی از مسائل آزادانه صحبت می‌شد. چند بار با او رفتم اصفهان و برگشتم و در این سفرها و پیاده‌روی‌ها حتی ماجرای مناسبات عاشقانهٔ شکست‌خورده‌اش را باتفصیل و جزئیات برایم نقل کرد که بخشی از زندگی کاملاً خصوصی او بود. من هم می‌توانستم احساسات و عواطف شخصی‌ام را بی‌پرده‌پوشی با او در میان بگذارم. بنابراین، نجفی فقط معلم و استاد راه‌نمایم نبود، مربی هم بود و تجربه‌های مستقیم و شخصی‌اش را با صراحت و صمیمیت انتقال می‌داد. داشتن چنین مناسباتی هیچ‌گاه با سمیعی ممکن نبود. شخصیت این دو تفاوت داشت. نجفیِ شکست‌خورده در عشق در تحلیل ریزه‌کاری‌های روح و رفتار و وصف آن‌ها دقیق و عمیق شده بود و ادبیات را به عرصهٔ کاوش‌هایش تبدیل کرده بود. سمیعیِ شکست خورده در سیاست در خود فرورفته بود و همهٔ توش و توان وعلاقه‌اش را بر کار متمرکز کرده بود. شما به راحتی می‌توانستید با نجفی حرف بزنید و اگر زمینهٔ مشترک داشتید، ساعت‌ها با او همصحبت باشید، اما با سمیعی فقط می‌توانستید کار و کار مشترک کنید. زندگی او سراسر وقف کار بود، همراه با دقت، صداقت و امانت. البته مواردی را شاهد بوده‌ام که سمیعی برخوردهایی دوستانه و صمیمانه داشت و اشاره‌هایی هم به بعضی تجربه‌های گذشته می‌کرد، اما آن‌چه بنده از نزدیک دیده‌ام، نادر بود. شخصیت و خلق و خوی آن دو تفاوت داشت.

            هر دوی آن‌ها همه‌گونه ویرایش کرده‌اند، هر دو ویرایش تدریس و ویراستار تربیت کرده‌اند، هر دو در محیط‌های مشترک و مشابه کار کرده‌اند، هر دو به ویرایش اعتقاد داشته و به اصول آن پای‌بند بوده‌اند، اما روش آن دو در ویرایش و سبک و مکتب ویرایشی‌شان متفاوت بود. نجفی (حد اقل دخالت در متن)، سمیعی (حداکثر دخالت ممکن در متن).

            دوره‌ای در دایره‌المعارف، مدیر بخش تالیف و ترجمه بودم و بنا به وظیفه‌ام، مقاله‌های تالیف و ترجمه شده را برای ویرایش میان ویراستاران پخش، و سپس جمع‌آوری می‌کردم و برای بررسی نهایی نزد ویراستار نهایی می‌فرستادم. لاجرم همهٔ ویرایش‌ها را به دقت می‌دیدم و بنا به علاقهٔ شخصی‌ام مقایسه‌هم می‌کردم. از مطابقهٔ ویرایش‌های سمیعی و نجفی همواره به این نتیجه رسیدم: سمیعی برترین ویراستار ادبی و مناسب‌ترین ویراستار برای منابع مرجع؛ نجفی برترین ویراستار ترجمه‌های ادبی از زبان فرانسوی، و نیز ویرایش مقاله‌های زبانی و ادبی.

در تدریس ویرایش چه، تفاوتی در شیوه‌های آن‌ها بود؟

بله تفاوت بود. در تدریس سر کلاس درس، قدرت انتقال مطلب، برقراری ارتباط و شیوهٔ سلوک با حاضران در کلاس عامل‌های تعیین کننده است. در دانشگاه دانشجوی نجفی بودم و کلاس‌های درسش را دیده بودم. او در انتقال و بیان نکات جالب موفق بود. یکی از دانشجویان برجستهٔ سال آخر زبان وادبیات فرانسوی، که نجفی به آن‌ها ترجمه درس می داد، به من گفت: در تمام این چهار سال مطالبی که به ما درس دادند، نصف مطالب یک دوره تدریس نجفی نبود.

            در جریان اظهار نظرها و داوری‌های دانشجویان ویرایش در کلاس‌های سمیعی هم بودم. نظرها و داوری‌ها یکسان نبود و تفاوت زیادی داشت. خودم در عمل و به تجربه به این نتیجه رسیدم که عرض می‌کنم: اگر ویراستار علاقه‌مندی به این صورت با سمیعی کار می‌کرد که ویرایش اول را او، و ویرایش دوم را سمیعی انجام می‌داد، و بعد به دقت بررسی می‌کرد سمیعی چه کاری روی ویرایش اول انجام داده، چه نکاتی را ندیده، یا درست ندیده، و سمیعی دیده و اصلاح کرده است، و از این راه کمبودها و کاستی‌های کار خود را می‌شناخت، سمیعی بهترین استاد برای او بود.

و اگر بخواهیم از این نکات یک جمع‌بندی داشته باشیم، شما بر چه مواردی تاکید می‌کنید.

شادروان استاد احمد سمیعی گیلانی، از پیشگامان و از استادان مسلم ویرایش بود. معلوم نیست چه قدر باید طول بکشد تا جامعهٔ ما بتواند همتای او را بپروراند و به بار بنشاند. او مصداقی از تعهد، امانت، وظیفه‌شناسی، پرکاری، اتلاف نکردن وقت، کنجکاوی و خودآموزی، و نیز از خادمان بی‌توقع، بی‌ادعا، قانع و صمیمی فرهنگ ایران و زبان و ادب فارسی بود. حق استادی و پیش‌کسوتی‌اش را هم خالصانه پاس می‌دارم؛ همچنین مطمئن هستم شرم ابدی از چهرهٔ کسانی پاک نخواهد شد که این بزرگ عزیز ما را آزردند، یا قدر و جایگاه او را نشناختند، و بالاخص نفهمیدند که او می‌توانست چه نقش و تاثیر ماندگاری در تولید و انتشار منابع مرجع داشته باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  ناشران نگاه ارشادی به جامعه دارند!

گفت‌وگو با مسعود بُربُر

  آفریننده‌ی دوباره‌ی زبان

گفت‌وگو با کوروش کمالی‌سروستانی، مدیر مرکز سعدی‌شناسی

  «پایان باز» نباید به یک مُد مخرب تبدیل شود

گفت‌وگو با هادی معیری‌نژاد