img
img
img
img
img

فلسطینی‌بودن نوشتن و ادبیات است

نشست ویژه‌ی شهر کتاب با عنوان «سرزمین کلمه: غفلت‌های ما از هنر و ادبیات فلسطین» به ادبیات، فرهنگ و هنر فلسطین اختصاص داشت و با حضور هادی خانیکی، موسی اسوار، رافائل مائوریلو و مهدی فیروزان و با پخش سخنانی از بیانکا ماریا اسکارچیا درباره‌ی اهمیت ادبیات فلسطین یک‌شنبه ۳۰ مهر  در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

برای آنچه ماندنی است

علی‌اصغر محمدخانی

معاون فرهنگی شهر کتاب

ادبیات و هنر فلسطین در هفت دهه‌ی گذشته، پیش از آن چه مراحلی را طی کرده است و انواع ادبی و هنری در چه حال و موقعیتی قرار داشته‌اند. ما در این هفت‌دهه و به‌ویژه در سال‌های قبل بیشتر با شعر فلسطین و نام‌هایی چون محمود درویش، سمیح القاسم، ابراهیم طوقان، کمال ناصر آشنایی داشته‌ایم تا ادبیات آن. آثار کاریکاتوریست‌های فلسطینی در رسانه‌های ایران منعکس می‌شود. در خصوص دیگر حوزه‌ها باید صاحب‌نظران سخن بگویند.

شعر معمولاً بخش عمده‌ی میراث فلسطین است. داستان کوتاه و رمان فلسطین به‌اندازه‌ی شعر آن درخشان نیست. اگر بخواهیم از شاعری نام ببریم که در ایران همواره با نام فلسطین تداعی می‌شود، قطعاً محمود درویش است که آثار بیشتری از او به فارسی ترجمه شده و آثارش نماد مقاومت فلسطینیان است.

منتقدان یکی از ویژگی‌های شعر مقاومت فلسطین را سادگی زبان و روشنی تصاویر دانسته‌اند. ادبیات داستانی فلسطین هم قابل‌تحلیل و بررسی است. برای مثال غسان کنفانی، که در سنین جوانی ترور شد، امروزه از شناخته‌شده‌ترین نویسندگان فلسطینی است که جدا از ترجمه‌ی آثارش، تحقیقات فراوانی بر آن‌ها صورت گرفته است.

این روزها مساله‌ی فلسطین و درگیری‌های در جریان در حوزه‌ی سیاسی مطرح است، اما آنچه ماندنی است ادبیات و فرهنگ و هنر است.

هویت زبان‌مند و هم‌سرشتی دیرینه‌ی ما

مهدی فیروزان

مدیرعامل شهر کتاب

دنیای تفکر و دنیای احساس در روزهای اخیر از منظرهای مختلف به مساله‌ی فلسطین و منازعه‌ی او با دولت اسرائیل نگاه کرده است. بسیاری از متفکران اگر در این روزها سکوت کرده‌اند، به‌نوعی بحث می‌کنند. من نمی‌گویم جانب‌دارانه است یا نمی‌خواهم بگویم در دفاع از این گروه یا آن گروه نگاهی جانب‌دارانه دارم. اما حادثه به‌قدری عمیق است که هرکسی متناسب تخصص خودش باید در آن بنگرد. شهر کتابی که همیشه کوشیده دور از منازعات به فرهنگ بیندیشد و تلاش بکند که از فرهنگ محافظت بکند این بار به این قضیه پرداخته است، چراکه احساس می‌کند سکوت در چنین شرایطی غیرفرهنگی است.

هرکسی از تخصص خودش به قضیه نگاه می‌کند و وظیفه‌اش همان است. من هیچ‌وقت نمی‌توانم به بحث نظامی بپردازم، نه تخصص من است و نه تجربه‌ی آن را دارم. احتمال لغزشم هم بسیار زیاد است. اما شهر کتاب می‌تواند در حوزه‌ی فرهنگ به منازعه‌ی اسرائیل و فلسطین بپردازد؛ آن‌هم به بخش مبنایی آن، نه بخش زودگذرش.

حوادث خشونت‌بار، نظامی و درگیری‌هایی ازاین‌دست می‌گذرد و آنچه می‌ماند فرهنگ است. هرچند این وقایع بر فرهنگ اثر می‌گذارد، بالاخره آنچه امروز به من ایرانی هویت می‌دهد فرهنگ من است. کسی به یاد ندارد که در گذشته‌ی من قاجار و صفویه و پهلوی‌ بوده است. منِ امروز را با هویت امروزم می‌شناسند که بیشتر فرهنگی است. پس، به گمان من باید از این منظر به قضیه‌ی فلسطین نگریست. چراکه هم تخصص شهر کتاب است، هم به برکت متفکرانی که در شبکه‌ی تولید فکر و اندیشه‌ی شهر کتاب هستند، امروز در جایگاه یک بازیگر فرهنگی وظیفه دارد که سکوت نکند.

نکته‌ی دیگر اینکه متأسفانه بسیاری از رویکردهای نسل جوان یا نسل زد به دلیل رویکردهای غالب سیاسی به بن‌بست رسیده و وارد آن حوزه نمی‌شوند؛ یعنی اگر امروز رجال سیاسی جهان و ایران به مسأله‌ی فلسطین می‌پردازند، اصلاً جوان ما وارد این حوزه نمی‌شود و آن را حیطه‌ی ممنوعه‌ی خودش می‌شمارد، چراکه نمی‌خواهد وارد علاقه‌مندی‌های گرایشی خاص شود. اما اینجا حق بزرگی قربانی می‌شود. بخشی از جوانان ما حتی به اخبار فلسطین توجه نمی‌کند، چراکه قرائت مسلط رایجی از قضیه حمایت یا با آن مخالفت می‌کند.

پس، اگر ما می‌خواهیم مبنایی به فرهنگ بنگریم، وظیفه داریم این مسأله را از زاویه‌ی علاقه‌مندی‌های جوان مطرح کنیم: از زاویه‌ی شعر، ادبیات، رمان، کاریکاتور، سینما. و اتفاقاً فلسطین در این حوزه‌ها فعالیت فراوانی داشته است. ضمن اینکه فلسطین یکی از اولین سرزمین‌های این منطقه است. فلسطین از زمان قبل از تاریخ به‌عنوان یک سرزمین وجود داشته است. بعدها بابلی‌ها آن را اشغال کرده‌اند، در ادامه کوروش آنجا را بازسازی کرده و به دنبال آن داریوش. فلسطین سرزمینی کهن و مانند دیگر تمدن‌های شکل‌گرفته در ناحیه‌ی خاورمیانه یکی از سرزمین‌های تمدن‌ساز منطقه است. اگر این سرزمین را با شامات در نظر آوریم، منطقه‌ای است که در طول تاریخ، از دادوستدها گرفته تا ناصرخسرو و سعدی و پیش‌تر در‌ متون پهلوی و اوستایی از آن نشان‌های بسیار داریم.

اما این سرزمین کجا با هویت ما ایرانیان پیوند می‌خورد؟ بتول فیروزان در مقدمه‌ی کتاب «لهجه‌ها اهلی نمی‌شوند» می‌نویسد: «هگل آزادی را «در خانه ‌بودن» تعریف می‌کند. من تازگی‌ها به بیان جدیدی برای خانه رسیده‌ام. انگار جابه‌جایی مکان فیزیکی خانه مرا به‌سمت معنای استعاری خانه برده است. فهمیده‌ام که خانه برای من مکان‌مند نیست. زبان‌مند است. حالا خانه برای من در زبان است و در کلمه‌ها. جایی است که هر دو زبان عربی و فارسی در هرلحظه جاری‌اند. جایی است که هر وقت بخواهی می‌توانی با کلمه‌ها و عبارت‌هایی از هر دو زبان میان جمله‌هایت پل بزنی و هویتت را بسازی.» او می‌گوید من به‌عنوان کسی که با دو هویت سروکار دارم، هویت ایرانی و لبنانی، همیشه به دنبال این هستم که هویتم در کجا شکل می‌گیرد؛ مکان‌مند است یا زمان‌مند‌؟ و در ادامه با این کتاب به این کشف می‌رسد که هویت «زبان‌مند» است.

امروز در عصر رسانه و شبکه‌های اجتماعی هویت من را همین کلماتی تعریف می‌کنند که به‌کار می‌برم. همان‌طور که در زبان‌شناسی می‌گوییم اگر زبانی واژگان علمی داشت متفکران آن زبان می‌توانند به آن زبان فکر علمی و تولید علمی بکنند، زبان و واژگان آن در حوزه‌ی هویتی بر من بسیار اثر می‌گذارد، چراکه جریان تفکر من، بیان من به دیگری و گفت‌وگوی من را تسهیل می‌کند. پس امروز باید از این نگاه نیز به هویت بنگریم.

چندی پیش از بین‌رشته‌ای سخن می‌گفتیم و مثلاً روان‌شناسی را با فلسفه پیوند می‌زدیم. امروز شاخه‌ای از سیاست آغاز شده است که با فیزیک پیوند می‌خورد. آن درهم‌آمیختگی که در گذشته به‌عنوان یک پدیده‌ی فیزیکی ـ شیمیایی مطرح بود، امروز در سیاست شکل می‌گیرد. سیاست مدرن مبتنی بر صرف نظریه و پراکسیس سیاسی نیست. سیاست امروز از فیزیک، شیمی و رسانه پیوند می‌گیرد و با همه‌ی این‌ها آموخته می‌شود. سیاستی که امروز با درهم‌آمیختگی شکل می‌گیرد، سیاستی است که از نو ما را به تلاش سیاسی دعوت می‌کند.

 اگر دنیای امروز از حیث سیاسی چنین است و به همه‌چیز پیوند می‌خورد، من در جایگاه یک هویت، دیگر نمی‌توانم فقط جهان‌وطن باشم. من برای اینکه بتوانم تعریف فرهنگی خودم را حفظ بکنم، باید با امکانات هویت‌های مشترکی که با دیگران دارم، هویت خودم را سامان‌دهی بکنم.

بعد از کرونا تحقیقی در جهان صورت گرفت و ژنتیک همه‌ی اقوام را بررسی کردند. بررسی‌های ژنتیکی نشان داد که فلسطینی‌ها از نظر ژنتیکی با مصری‌ها، لبنانی‌ها، ایرانی‌ها، کرتان‌ها، مقدونیه‌ای‌ها، ساردنی‌ها، ترک‌ها، ارمنی‌ها، الجزایری‌ها، اسپانیایی‌ها، فرانسوی‌ها، ایتالیایی‌ها و باستی‌ها ارتباط دارد. پس، ما از حیث ژنتیکی گذشته‌ای در سرزمینمان داریم که در یک گروه ژنتیکی می‌نشاندمان.

در حیث زبانی، امروز به‌عنوان یک هویت زبان‌مند نیز مشترکاتی داریم. پس پرداختن به هویت‌هایی که با ما اشتراک دارند امروز باید یکی از رویکردهای ما باشد. چه از نظر سیاسی خوشمان بیاید چه مخالف قرائت رایج باشیم، ما ناگزیریم برای حفظ هویتمان از این‌ها استفاده کنم. به همین دلیل گمان می‌کنم غفلت‌هایی که به دلیل همه‌ی عوامل پس‌زننده از زبان و ادبیات فلسطین کردیم، باید جبران شود و نسل جوان امروز ما چون به فکر ساختن شخصیت خودش است، باید در شناخت ادبیات و هنر فلسطین به این قسمت هم بپردازیم. 

در پایان، من احساس ضرورت می‌کنم که جوانان امروز ما برای این دنیا و این هویت (ژن، گذشته، آینده‌ی مشترک) به ادبیات، فرهنگ و هنر عرب، مصر، شامات، عراق بپردازند.

چرا بر این دیواره نکوبیدید؟

موسی اسوار

مترجم ادبیات عرب

قوت مسأله‌ی فلسطین و ضرورت پرداختن به آن به‌قدری عیان است که جنبه‌ی هنری و ادبی فلسطین تا حدودی به حاشیه رانده شده است. البته شرایط مقدر آن سرزمین همین بوده است. اما ما نباید از جوهره‌ی هنری استعداد ذاتی و خلاقیت خدادادی اهل‌قلم این سرزمین غافل باشیم. نویسندگان و هنرمندان فلسطین علاوه بر استعداد، از حیث ممارست دائم، آزمودن تجارب نو، آشنایی با جریانات تازه‌ی جهانی و پرداختن به مضامین انسانی و موضوعات جهانی همیشه سرآمد بوده‌اند و فقط به اعتبار سیاسی مسأله‌ی فلسطین به دنیا شناسانده نشده‌اند.

تاکنون بیشتر درباره‌ی شعر فلسطین کار کرده‌ایم و از جنبه‌های دیگر ادبی این سرزمین تا حدودی غافل مانده‌ایم. مخاطبان ایرانی به‌جز یکی‌دو تن از نویسندگان ادبیات داستانی با بقیه‌ی نویسندگان فلسطین چنان‌که بایدوشاید آشنا نیستند. لذا سخنم را به ادبیات داستانی فلسطین اختصاص می‌دهم.

 ادبیات داستانی در فلسطین، مانند بقیه‌ی جهان عرب، در نیمه‌ی اول قرن بیستم شروع به ظهور کرد. در اواخر قرن نوزدهم آغاز نهضت ترجمه از زبان‌های بیگانه با آمدن چاپخانه به این قسمت از جهان و فعال شدن نشر و ترجمه از زبان‌های دیگر، در جهان عرب تحول تازه‌ای پدید آورد و فلسطین نیز از این تأثیرات برکنار نبود.

برعکس روال معمول، آغاز ادبیات داستانی در فلسطین با رمان بوده است. چند تن در این حرکت مؤثر بوده‌اند: خلیل بِیدَس پدر رمان‌نویسی فلسطین، احمد شاکر الکرمی، جمیل البحری. این‌ها در نیمه‌ی نخست قرن بیستم شروع به رمان‌نویسی کردند. رمان «وارث» بیدس اولین رمانی بود که از لحاظ جنبه‌های هنری واجد ساختار هنر و دیگر مختصات رمان بود. در این مقطع رمان «خاطرات یک مرغ» اسحاق موسی که در حوزه‌ی فابل می‌گنجد نیز منتشر شد که منشأ اثر واقع شد و بسیار به آن تأسی کردند.

از زمان پیدایش اسرائیل در سال ۱۹۴۸ حرکت داستان و رمان‌نویسی به دست چهار نویسنده‌ی معروف (محمود سیف‌الدین الایرانی، سمیره عزام، جبرا ابراهیم جبرا، غسان کنفانی) شکوفا شد که البته به‌جز یکی همه‌ی این نویسندگان بیرون از فلسطین بودند. ادبیات داستانی فلسطین در فاصله‌ی سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷ راه خودش را پیدا کرد. جبرا ابراهیم جبرا چندین مجموعه داستان و رمان منتشر کرد که هر یک ناظر بر وقایع خاصی از تاریخ معاصر فلسطین بودند. رمان «کشتی» ناظر بر حوادث ۱۹۴۸ بود. «صیادان در خیابانی تنگ» را به انگلیسی نوشت و بعداً به عربی ترجمه شد. «در جست‌وجوی ولید مسعود» نیز به حوادث متأخر فلسطین اختصاص دارد و از رمان‌های درخشان اوست. آخرین رمان او نیز «اتاق‌های دیگر» بود. جبرا ابراهیم جبرا یکی از برجسته‌ترین منتقدان ادبی در جهان عرب است. او شاعر خوبی بود. همچنین، آثاری چون «شاه لیر»، «مکبث»، «هملت»، «شب دوازدهم» را از شکسپیر و «خشم و هیاهو» را از ویلیام فاکنر ترجمه کرد و ناقد درخشان ادبیات معاصر نیز بود.

سمیره عزام مدتی در قبرس در رادیو گویندگی و مجری‌گری کرد. در ادامه قصه‌نویسی کرد و در این حوزه بسیار موفق بود. گفته می‌شود که جبرا ابراهیم جبرا نمونه‌ها را با الگوهای خارجی همساز می‌کرد، ولی سمیره عزام سوژه‌هایش را از متن واقعیت فلسطین می‌یافت و سوژه‌هایش برای مخاطبان ملموس‌تر است.

غسان کنفانی قصه‌نویسی را از حدود بیست‌سالگی آغاز کرد و در همان سال‌ها با داستان «پیراهن دزدی» برنده‌ی مسابقه‌ی داستان‌کوتاه‌نویسی در کویت شد. او چهار مجموعه داستان کوتاه منتشر کرد: «مرگ تختخواب شماره‌ی ۱۲»، «سرزمین پرتقال اندوهناک» و «جهانی که از آن ما نیست» که مسائلی جهان‌شمول‌تر را در بر دارد و به سوژه‌های متفاوتی می‌پردازد. آخرین کتاب او،«درباره‌ی مردان و زنان و تفنگ‌ها»، مختص مبارزات فلسطینی است.

همچنین پیش از حادثه‌ی جنگ ژوئن ۱۹۶۷ سه رمان درخشان نوشته است. رمان «مردانی در آفتاب» داستان سه فلسطینی است که وقتی مجبور به جلای وطن می‌شوند، نفت کشف‌شده و سرزمین کویت مقصد نیروهای کار جهان عرب است. این سه نیز از طریق یک قاچاقچی در تانکر خالی آب شیرین راهی کویت می‌شوند. اما وقتی به ایستگاه مرزی پلیس می‌رسند، افسر سربه‌سر قاچاقچی می‌گذارد و معطلش می‌کند. در این فاصله این سه در آفتاب نیمروز صحرای کویت در تانکر از تشنگی می‌میرند. سرانجام، مرد قاچاقچی هر سه جسد را در زباله‌دان می‌اندازد و با عبارتی بسیار نمادین بر سرشان فریاد می‌کشد: «چرا بر دیواره‌ی تانکر نکوبیدید؟ چرا نکوبیدید؟ چرا نکوبیدید؟»

این رمان نمادی از وضعیت مردمان سرزمین فلسطین شناخته شده است: محبوس بودن، در ستم قرار گرفتن، مظلومانه مردن. غسان کنفانی این رمان را در ۲۶ سالگی نوشت و این رمان در آن سال‌ها شناخته‌شده نبود. اما تا به امروز از درخشان‌ترین رمان‌های معاصر جهان عرب تلقی می‌شود. او در سال ۱۹۷۲ در انفجاری به دست موساد کشته شد.

رمان «آنچه برای شما به‌جا مانده است» به قوت «مردان در آفتاب» نیست. اما کنفانی در رمان «آنکه به حیفا بازگشت» منظری کاملاً متفاوت اتخاذ می‌کند. این رمان داستان خانواده‌ای است که وقتی موجودیت اسرائیل شکل می‌گیرد، از سرزمین مادری‌شان فرار می‌کنند و فرزندشان را به‌جا می‌گذارند و وقتی سال‌ها بعد به فلسطین برمی‌گردند، متوجه می‌شوند که یک زوج یهودی او را بزرگ کرده‌اند. پسر به‌طرف پدر و مادر اصلی خودش نمی‌رود و ترجیح می‌دهد به‌سمت زوجی برود که او را بزرگ و تربیت‌ کرده‌اند. استنتاج می‌شود که اینجا مسأله فقط مسأله‌ی ارتباط خونی نیست، بلکه نگاه‌های دیگری نیز در میان است: تربیت، امید.

این افراد در خلق ادبیات داستانی در تاریخ معاصر فلسطین بسیار مؤثر بودند. اما یکی از کسانی که بعد از سال ۱۹۶۷ در رمان‌نویسی فتح بابی کرد، امیل حبیبی، فلسطینی‌ ساکن بخش‌های اشغالی، بود. از آثار او می‌توان به مجموعه داستان کوتاه «شش‌گانه‌ی شش روز» و کتاب «ماجرای شگفت ناپدید شدن سعید ابو نحس بدخوشبین» اشاره کرد که ظرف یکی‌دو سال ابتدایی قدر شناخته نشد و بعد از ترجمه جنبه‌ی جهانی پیدا کرد. این کتاب نخست به عبری ترجمه شد و در سال اول انتشار سه بار تجدید چاپ شد و در ادامه به زبان‌های دیگر برگردانده شد. امیل از طنز برای نشان دادن تلخی‌ها و مرارت‌ها استفاده کرده است. نمونه‌ی چنین کاری با عنوان رمان‌های پیکارسک شناخته شده است. می‌گویند این رمان تحت تأثیر «شوایک سرباز پاک‌دل» است، چراکه ژانر کاملاً منطبق است. ولی خود نویسنده مدعی است که از «کاندید» ولتر تأثیر گرفته.

این اثر بسیار درخشان به زبان‌های متعددی برگردانده شده و بابی گشوده است. این رمان به‌قدری ارزشمند است که در مقاله‌ی مفصلی در یکی از مداخل «فرهنگ آثار» آمده است.

بعد از او نویسندگان مطرح دیگری مثل خلیل السواحری، یحیی یخلف، توفیق فیاض، محمد نفاع و محمدعلی طاها و  ابراهیم نصرالله در کرانه‌ی باختری ظهور کردند. سحر خلیفه نیز چهره‌ای بسیار درخشان در ادبیات داستانی فلسطین است که داخل فلسطین زندگی می‌کند و بخش عمده‌ی مبارزاتش جدا از مسأله‌ی فلسطین، در خصوص حقوق زنان و نویسنده به‌عنوان زن است. از رمان‌های او می‌توان به «کاکتوس»، «آفتابگردان»،«خاطرات زنی غیرواقعی» نام برد. نویسندگان کمتر مشهوری نیز امروز در حوزه‌ی ادبیات داستانی فلسطین فعالیت می‌کنند. در یک کلام، ادبیات معاصر فلسطین فقط شعر نیست، ادبیات داستانی نیز هست.

روایت رنج در فقدان دیگریِ شنونده

هادی خانیکی

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی

به‌رغم آنکه شاید در حوزه‌ی سیاست دیدن آن سخت باشد، آنچه در فرایند مبارزه و این جنگ اتفاق می‌افتد پیروزی تدریجی یا حداقل برآمدن روایت فلسطینی است در برابر الگوریتم اسرائیل. از منظر ارتباطی ما شاهد آن هستیم که با جابه‌جایی روایت یا برآمدن روایت با الگوریتمی که مبتنی بر اطلاعات صرف، فن‌های خبری، فناوری است، روایتی به‌مثابه ابزار مقاومت شکل می‌گیرد.

شاید روایت فلسطین برای نسل من و نوع زیستی که در گذشته داشته است، روایتی نوستالژیک هم باشد. بالاخره سرود، شعر، کاریکاتور، قصه و هنر فلسطینی برای نسل ما هم‌پیوندی و هم‌سرشتی و هم‌سرنوشتی‌ای را ایجاد می‌کرده است. اما اکنون در تحولات و آرایش‌های سیاسی به‌گونه‌ای دیگر مطرح و فهمیده می‌شود. تغییرات ارزشی و نگرشی در جوامع در حال گذار مثل ایران خیلی نسل نمی‌شناسد. شاید نسل خود ما هم در بازخوانی گذشته‌اش یا به‌خصوص با نگاه‌های پسینی (نگاه از دیروز به امروز) همان پرسش‌هایی را داشته باشد که نسل جوان دارد. به نظر من، مرزهای نسلی فروپاشیده و نمی‌توان در فهم و طرح این موضوعات مسأله را خیلی سنی فهمید.

روایت فلسطینی فقط در سیاست یا فقط در دایره‌ی نظامی ساخته نمی‌شود. این روایت ریشه و قصه و تاریخ دارد و آن را باید در حقوق و اخلاق و رنج فهمید. اتفاقاً در حوزه‌ی فلسطین و مسأله‌ی فلسطین آن بخش‌های مرتبط با منطق و مفهوم و مفهوم‌سازی مهم‌اند؛ اینکه مهاجر کیست؟ جامعه‌ی مهاجر چیست؟ حقوق بشر چیست؟ در این حوزه اهمیت دارد و باید به نگاه نظریه‌پردازن و متفکرانی پرداخت که برای خلق مفاهیمی پیچیده‌ برای ادامه‌ی زندگی‌شان گرد‌هم‌می‌آیند.

یکی از شناخته‌شده‌ترین این مفهوم‌سازان ادوارد سعید است، هرچند همواره کسانی بوده‌اند که در مورد جنگ و مقاومت و مبارزات در حوزه‌ی اندیشه و فرهنگ و هنر کار کرده‌اند؛ کسانی مثل همینگوی در جنگ ویتنام، گرامشی در برابر فاشیسم و تجاوز، کاستلز در برابر شکل‌گیری هویت، باختین در برابر انسداد و مکالمه، فاکنر و هابرماس. همچنین، کسانی مثل پورتر ابوت که اخیراً به مسأله‌ی روایت پرداخته‌ است. ولی مشخصاً در موضوع فلسطین کار ادوارد سعید و نوع پیوندی که میان حوزه‌ی مقاومت و اندیشه برقرار می‌کند، خواندنی است.

به‌هرحال، مفاهیمی که سعید دور از وطن خلق کرده، آنجا نمانده و در فلسطین و غزه خوانده می‌شود. او شیوه‌های خاموش و شیوه‌های صدادار را در مقاومت مطرح کرده و کتاب‌هایش موضوع حلقه‌های کتاب‌خوانی جوانان در فلسطین و غزه بوده است. در نهایت، سعید به‌درستی از خلق تصاویر معیوب رسانه‌ای علیه فلسطین، شرق و اسلام سخن می‌گوید و این‌ها را به‌عنوان مویرگ‌هایی مطرح می‌کند که می‌تواند به‌نوعی نفوذ منجر شود و آنجاست که از فلسطینی جنگجوی بی‌فرهنگ می‌سازد.

طبیعتاً این مفهوم‌پردازی ساحت بزرگی مثل فرهنگ و هنر می‌خواهد. به نظرم این نه فقط در ادبیات و هنر فلسطینی، بلکه در هنر و ادبیات ایرانی نیز خودش را نشان داده است، ولی شاید در هنر و ادبیات ایرانی وقتی گرفتار روس می‌شود و در خوانش‌های قطبی سیاسی قرار می‌گیرد و متوجه گفتمان رسمی است، نوعی مقاومت ایجاد می‌شود و خوانشی مبتنی بر سیاست و سیاست‌زدگی و قطبیت روز شکل می‌گیرد که راه بر گفت‌وگو بسته یا تنگ می‌کند.

در تبیین بیشتر روایت و ضرورت توجه بیشتر به روایت در برابر آن الگوریتمی که در حوزه‌ی ارتباطات خودش را در خبر و اطلاعات لحظه‌به‌لحظه و جامعه‌ی لحظه‌ای پنهان می‌کند، در اینجا توضیح می‌دهم که این روایت در برابر این سازوکارهای الگوریتمی چه هست. این خیلی مهم است، چراکه حداقل می‌تواند فضای بازتر و گفت‌وگویی‌تری را در حوزه‌ی رسانه‌ای باز کند.

بین روایت و اطلاعات یا خبر تمایز مهمی هست: روایت امری شنیدنی، گفتنی و حس‌کردنی است. دل‌نشین است و معمولاً در آن نیازمند ارتباط و تعامل میان گوینده و شنونده‌ایم. مشکل پیچیدگی روایت و مواجهه و حتی تسخیر روایت به‌دست سیاست همین است که در شنوندگی و گیرندگی مشکل ایجاد می‌شود. ما نیازمند شنوندگان فعالیم، درحالی‌که گمان می‌کنیم باید به سراغ گویندگان فعال، صدای بلند و تبلیغات برویم. روایت یک کلیت پدیدارشناختی است که در آن شنیدنی و گفتنی‌شدن مهم است. اطلاعات را می‌توان قطعه‌قطعه کرد و با هر تکه نیز به‌مثابه جزئی از کل برخورد کرد، اما با روایت نه.

رنج و زبان‌آورکردن آن به کلیت روایت برمی‌گردد نه به جزء‌به‌جزء اطلاعات و خبر. زمانی که کسی می‌تواند رنجی را بیان بکند، آن کلیت داستان او را می‌سازد و فرو کاستن رنج به قطعاتی از اطلاعات کار فن و فناوری است. عقلانیت فنی فقط با اجزا سروکار دارد و کلیت را در پرانتز می‌گذارد. اساساً حرفه‌ای‌شدن، سیاسی‌شدن و حتی تخصصی‌شدنِ مفرط یعنی فرو کاستن چند ساحت به یک ساحت. برای اینکه بتوانیم در جهان اخلاقی، حقوقی و فرهنگی کلیت حیات انسانی یا حیات جامعه را مدنظر قرار دهیم، باید از حرفه‌ای‌شدن و جزئی‌شدن مفرط عبور کنیم.

وقتی انسانی روایت خودش را بیان می‌کند، اگر گوشی برای شنیدن قصه‌‌اش نباشد، به لکنت می‌افتد. یکی از مسائل در روایت فلسطینی، به لکنت افتادن مخاطبان است، به‌خصوص در جوامعی که فهم سیاسی در برابر آن دارند و روی گسست‌ها و فاصله‌های قومی و ملی تکیه می‌کنند. به نظرم لکنت یعنی فقدان دیگریِ شنونده و همان‌جاست که آدمی در بیان نیز دچار مشکل می‌شود. لکنت یعنی ترس از بیان قصه‌ی خویش و معمولاً در فضاهای دوقطبی و فضاهای استبدادی یکی فقط یک‌جور قصه می‌گوید و توقع دارد که همه آن را یک‌جور بشنوند، بدون اینکه در تولید و معنایابی آن قصه دخالتی داشته باشند یا طرف گفت‌وگو قرار بگیرند.

در فضای قطبی‌شده فقط یک قصه‌ی عام برای همگان وجود دارد. همگان کثیر و متنوعی که هرکدام قصه‌ی خودشان را دارند باید به رسمیت شناخت و به همین دلیل به باور من به‌اصطلاح صورت مساله را باید به تنوع و چندگانگی مخاطبان نیز برد. فضای دوقطبی یا استبدادزده نه اجازه‌ی شنیدن قصه‌های متفاوت را می‌دهد، نه اجازه‌ی شکل‌گرفتن قصه‌های مشترک را. پروپاگاندا یا تبلیغات سیاسی گفتن قصه‌ای عام و واحد است برای امور متکثر و خاص. و مسأله‌ی فلسطین و غزه امری متکثر است و باید حس مشترک و حس همدردی را با آن شهروندان و جامعه داشت و فراتر از مسائل روز رفت و آن ‌هم‌سرشتی و هم سرنوشتی را دید.

هسته‌ی بنیادین هر لحظه‌ی ارتباطی یک قصه است. قصه بیان همه‌ی چیزهایی است که ما داریم. هویت و هسته‌ی اخلاقی ما یک قصه و یک روایت است. جهان اجتماعی ما شبکه‌ی تودرتوی قصه‌هاست و به نظرم این پدیده‌ای است که در فلسطین و غزه بود و در این روزها هم باز می‌شود جلوه‌های تازه‌ی آن را دید. قصه تاریخ دارد و نمی‌توان آن را از زمان شکل‌گیری آن، از ادبیات شکل‌گرفته پیش از تشکیل اسرائیل، هنری که در آنجا بوده و در اشک‌های حلقه بسته با شنیدن یک سرود و در خواندن یک شعر جدا کرد. روزمره‌کردن قصه‌ها و عمر کوتاه‌ دادن به قصه‌ها براساس سیاست معمولاً بیشتر آفت این لحظه‌ی ارتباطی است. اینکه چه قصه‌ای یا روایتی می‌تواند گفته شود و چه قصه و روایتی نمی‌شود گفته شود، برآمده از همان لحظه‌های ارتباطی است. اینجاست که می‌خواهم بگویم منازعه‌ی بین فنّاوری‌ها و الگوریتم‌ها و روایت‌ها را باید هم از منظر دانش و هم از منظر تجربه‌ی ارتباطی آزمود و دنبال کرد که امکان و امتناع بیان قصه‌ها در اینجا چگونه است. هویتی‌شدن آن‌ها و اینکه از منظر هویت مشروعیت‌بخش گفته می‌شود یا از منظر هویت مقاومت اینجا اهمیت می‌یابد.

الگوریتم و فنّاوری و فن اموری خنثی نیستند و همین در مورد فنّاوری‌های ارتباطی هم صادق است. غلبه‌ی فناوری لزوماً بنا نیست در همه‌جا به وضعیت برابر بینجامد. فرصت و تهدید ایجاد می‌کند و ما باید بتوانیم با توانش ارتباطی‌مان این فرصت‌ها و تهدیدها را تمیز بدهیم. همان‌طور که امروز چه در هوش مصنوعی، چه اخبار، چه انگاره‌سازی و چارچوب‌بندی مسأله است، الگوریتم می‌تواند علیه وضع اخلاقی جهان یا در خدمت آن باشد. اولویت با آن وضعیت اجتماعی و فرهنگی است. هرچه الگوریتم و فنّاوری‌ها گسترش پیدا می‌کنند باید از آن جهان اطلاعاتی‌محور به جهان روایت‌محور کوچ کنیم.

فقر تجربه‌ی آن لحظه‌ای است که آنکه در حال رنج‌بردن است رنج دیگری را عین رنج خودش تفسیر می‌کند و به دیگری حق نمی‌دهد رنجی داشته باشد که بتواند آن را متفاوت با رنج او بیان کند. لحظه‌ای که توان بیان فاجعه مسدود می‌شود، نمادین‌سازی این رنج به‌خصوص محدودکردن آن به عرصه‌ی سیاست یعنی از بین‌بردن توان به بیان درآوردن رنج. به بیان درآوردن رنج یعنی بپذیریم امکاناتی به‌لحاظ ذهنی و عینی در اختیار سوژه باشد تا بتواند قصه‌ی خودش را بگوید و امکان به بیان آوردن آن را در این جهان یا جامعه‌ی قطبی‌شده فراهم آورد. اینجاست که می‌گویم اگر جریان روایت مسدود شود و شکلی از سرکوب قصه به وجود بیاید، این متن یا بافتار را اطلاعات و خبر نمی‌تواند تکمیل بکند. هیچ‌یک از ما کارشناس نظامی نیستیم و نمی‌توانیم این اخبار را کنار هم بچینیم و براساس این اخبار بی‌جان و دور از جان روایت به آن بپردازیم.

به نظرم یکی از زمینه‌های ناتوانی در فهمیدن رنج و ناتوانی در گفتن و شنیدن، پدیده‌ی دل‌زدگی است. متأسفانه مدام قراردادن جامعه در معرض نشانه‌ها و اطلاعات فاجعه‌بار بدون روایت، باعث کرختی حسی جامعه می‌شود. دیگر جامعه آن حرف‌ها را کمتر می‌شنود یا می‌بیند. در چنین شرایطی نه تجربه‌کننده‌ی فاجعه می‌تواند قصه‌ی رنج خودش را بگوید، نه شنونده می‌شنود. در این فضا حتی زمانی که قصه‌ای هم هست به بسته‌ای اطلاعاتی در خدمت قدرت‌های سیاسی (نه در خدمت رنجبران) فرو کاسته می‌شود. معمولاً در این وضعیت باید به این سمت برویم که قصه‌ای واحد را برای همه‌ی کسانی که قصه‌های سرکوب‌شده دارند، به تصویر درنیاوریم.

پیش‌شرط گفت‌وگو یافتن توان همدلی با دیگری است. در همدلی است که فقط خودمان را تکرار نمی‌کنیم و شنونده‌ی فروتنی می‌شویم در برابر رنج دیگری، واقعیت را به اغراض خودمان مصادره نمی‌کنیم و ارزش‌گذاری اخلاقی را مبنایی برای هجوم به دیگری قرار نمی‌دهیم. من فکر می‌کنم ما به‌خصوص در فضای ایرانی گفت‌وگو بر سر مسأله‌ی فلسطین و بخش‌های فراموش‌شده‌ی آن درگیر خلأ گفت‌وگوییم. به نظرم با یافتن سازوکارهای چیرگی بر خلأ گفت‌وگو می‌توانیم با خود، با واقعیت و با دیگری مواجه شویم و قطعاً بخش مهمی از این توانایی در گفت‌وگو را فرهنگ و ادبیات می‌سازد.

فرهنگ در تغییر است

رافائل مائوریلیو

اسلام‌شناس و مدرس دانشگاه

مسلماً فرهنگ جایگاه اساسی دارد. موافقم که ادبیات و هنر ماندنی است، اما فرهنگ در حال تحول است. این روزها گرچه دولت ایران از فلسطین حمایت می‌کند، در عموم جوانان علاقه‌ی خاص یا حداقلی‌ای به موضوع فلسطین ندیده‌ام.

من چند سال است که درباره‌ی تأثیر فرهنگ بصری جریان‌های انقلابی امریکای لاتین بر انقلاب ایران کار می‌کنم و وقتی درباره‌ی فلسطین می‌شنوم، همیشه به این نقاشی فکر می‌کنم.

مسعود سعدالدین، یکی از مهم‌ترین نقاشان معاصر ایران و متولد ۱۳۳۵، در تابلوی فلسطین (در سال ۱۳۵۸ با رنگ و روغن روی بوم) نگاه آزادی‌خواهانه، امیدوار و توأم با انرژی انقلابی منعکس شده است. انعکاس نور بر زن و مرد میانه‌ی اثر اصلی‌ترین عناصر بصری و مفهومی تابلو به شمار می‌آید. نور منعکس‌شده بر عناصر میانی و سپیدی رنگ لباس زن و مرد میانه‌ی اثر نوعی بی‌گناهی و گذشتن از تعلقات دنیوی را برمی‌تاباند. از نظر بیان مفهومی سمت چپ اثر مملو از چهره‌ها و پیکره‌های نمادین است که شامل سربازان و شخصیت‌های نظامی ـ سیاسی می‌شود که فلسطینی‌ها در حال هجوم به آن‌ها هستند. نورپردازی شدید عناصر میانی تصویر باعث شده است که یکنواختی اثر از بین برود و کنتراست‌های بیانگری را به نمایش بگذارد. دیواره‌ای شبیه به دیواره‌ی دژ عناصر پایین اثر را از بخش بالایی آن که تصویر قبه الخضراء و خانه‌های فلسطینی را در بر گرفته است، جدا می‌کند. در دو سوی این دیوار، هنرمند بخش فلسطین اشغالی و فلسطینی‌های در تبعید را هم‌زمان در یک تصویر نشان می‌دهد.

مرکز تصویر نورپردازی متفاوتی دارد و توجه را به خود معطوف می‌کند. اسرائیلی‌ها به‌صورت وحشیانه به فلسطینی‌ها حمله می‌کنند، رؤسای جمهور یا مالکین اعراب از دور می‌نگرند و حرکتی نمی‌کنند، انگار به آن‌ها ربطی ندارد، توده‌ها در حال جنگیدن‌اند و ایده‌آلی از قدس دیده می‌شود. اما برای من این مهم است که در وسط تصویر یک زن و یک مرد است، نه توده‌ها. این‌دو برابرند، نه زن جلوتر است و نه مرد. در مرکز صحنه‌اند و آینده‌شان را در دست گرفته‌اند، هر دو شخصیت دارند، نه اینکه ‌بخشی از توده‌ها باشند. یک زن و یک مردند که برای آینده‌ای بهتر می‌جنگند، اما می‌دانیم که جنگ اصلی‌شان با ادبیات است. امروز فقط درباره‌ی حماس و بمب‌گذاران می‌شنویم، اما اصل مقاومت فلسطین ادبیات و فرهنگ است. سلاح داشته باشید یا نه، این فرهنگ است که می‌تواند نجات بدهد.

مسأله‌ی فلسطین یک مسأله‌ی اخلاقی است

مروری بر گفت‌وگویی قدیمی با بیانکاماریا اسکارچیا

با برگردان و مقدمه‌ی رافائل مائوریلو

اگر امروز در دانشگاه‌های اروپا یا ایتالیا طرفدار یا حامی فلسطین باشید، تحت فشار شدید هستید. هرچند ما دموکراسی داریم، گمان نکنید همه‌چیز گل‌وبلبل است. استادی که در آنجا به‌وضوح ، چه با برگزاری نشست چه با دعوت از استادی فلسطینی برای تدریس ادبیات و چه پژوهش ادبیات فلسطین، از موضوع فلسطین حمایت می‌کند، خیلی تحت فشار است.

اخیراً یکی از شاگردان پروفسور بیانکاماریا اسکارچیا ویدئویی منتشر کرده است که در آن در خصوص ادبیات فلسطین با او گفت‌وگو کرده است. من سخنان او را درباره‌ی فلسطین و جایگاه آن در ادبیات برایتان بازگو می‌کنم:

اسکارچیا: من به دلیل علاقه به تاریخ یهودیان به موضوع فلسطین نزدیک شدم. همیشه به نظرم می‌رسید که چنین مورد استثنائی‌ در تاریخ وجود داشته است. مورد یهودیان ارزشی برای بشریت است. اما در ادامه برخورد یهودیان با کسانی که میزبان آن‌ها شده بودند، نه تنها از بُعد مسائل نژادپرستانه، بلکه در مواقع دیگر را نمی‌توان نادیده گرفت. از یک‌سو یهودیان تاریخ مشترک با اعراب را نمی‌پذیرند. از سوی دیگر دقیقاً کسانی را که بیش از یک‌بار آن‌ها را در برابر قدرت‌هایی همچون اسپانیا یا روسیه نجات داده‌اند و میزبانی کرده‌اند نمی‌پذیرند. بحث سوءاستفاده از قدرتشان به‌جای همکاری یا زندگی مشترک سرخوردگی بزرگی است که برای شخص من مسأله‌ی اخلاقی بزرگی شده است.

چرا صحبت نه فقط در مورد مناقشه‌ی فلسطین، بلکه در مورد فرهنگ فلسطین مهم است؟

اسکارچیا: تصور من این است که فرهنگ آخرین چیزی است که برای آن‌ها باقی مانده. درصورتی‌که انقلاب بسیار مثبت اتفاق نیفتد، گمان نمی‌کنم بازگشتی به سرزمین‌شان وجود داشته باشد. سرزمین‌شان را به‌زور از آن‌ها گرفته‌اند. هویتشان را نیز از آن‌ها گرفته‌اند، زیرا مسلماً تشکیلات خودگردان فلسطین نمی‌تواند مقابل دولت اسرائیل باشد. در چنین شرایطی چه چیزی برایشان باقی می‌ماند تا بتوانند بگویند چه کسی هستند؟ فلسطینی‌بودن یعنی نوشتن و صحبت‌کردن به زبان عربی. و البته نه تنها مسلمان‌بودن، زیرا مسیحیان فلسطین نیز به‌ همان‌اندازه وجود دارند و تا مدتی پیش یهودیان فلسطینی نیز وجود داشتند که متأسفانه اکنون کمیاب‌اند. بنابراین، بحث فرهنگ به‌نوعی به معادل سرزمین بدل شده؛ یعنی فرهنگ سرزمین فلسطینی‌ها شده است.

در رابطه با اهمیت فرهنگ و آموزش به‌عنوان ابزاری برای تأیید هویت فرهنگی، به نظر شما آموزش می‌تواند ابزاری برای مبارزه با اشغالگری اسرائیل باشد؟

اسکارچیا: پیش از پیمان اسلو فلسطینی‌ها با وجود همه‌چیز، حتی در اردوگاه‌ها بهترین سیستم آموزشی را داشتند و نتایج درخشانی گرفته بودند. اسلو کلاه‌برداری‌ای بیش نبود. کلاه‌برداری‌ای که نتایج زیان‌باری برای توده‌ی فلسطینی‌ داشته است. بنابراین، نوشتن آخرین چیزی است که برای گفتن از خویش برای فلسطینی‌ها می‌ماند؛ یعنی فلسطینی‌بودن نوشتن و ادبیات است. از فلسطینی‌بودن به‌جای سرزمین فرهنگ فلسطینی مانده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  معنایی برای زندگی در برهوت هستی

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «سنگی بر گوری»

  مرجعی برای تاریخ فلسفه‌ی اخلاق در غرب

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ فلسفه‌ی اخلاق: دستنامه‌ی آکسفورد»

  تفسیرهایی از قرآن برای انسان مدرن

گزارش نشست بررسی کتاب «تفسیر معاصرانه‌ی قرآن کریم»

  ابن خفیف، شاهزاده‌ای که خودخواسته زاهد شد

گزارش نشست نقد و بررسی مجموعه آثار «ابن خفیف شیرازی»

  مراسم هفتمین دوره‌ی جایزه‌ و نشان ابوالحسن نجفی

گزارش هفتمین دوره‌ی جایزه‌ی ابوالحسن نجفی