انصافنیوز: جبار رحمانی- استادیار انسانشناسی فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی- میگوید مراسم عمرکشان یک نوع خشونت نمادین و به نوعی یک نوع انتقام اسطورهای است. بخشی از شیعیان درگیر رنج تاریخی هستند و باید این رنج را توجیه کنند و مکانیسم آن خشونت نمادین است. از نظر روانکاوی کسانی که متحمل رنج شده باشند، مستعد خشونت بیشتری هستند.
او معتقد است؛ «اینکه میگویند این مراسم علیه اهل سنت نیست و مقصود عمر است، در حقیقت یک توجیه میکنند».
«عمر کشان» و یا بهعبارتی «عیدالزهرا» جشنی بود که صدها سال در برخی مناطق شیعی به مناسبت سالگرد قتل عمر ابن خطاب -از صحابهٔ پیامبر اسلام و خلیفهٔ دوم اهل سنت- گرفته میشد. از چند سال قبل پس از مخالفت بسیاری از مراجع، برگزاری رسمی و علنی این مراسم تقریباً تعطیل شد، اما هنوز برخی به صورت بسیار محدود و خانگی این روز را جشن میگیرند.
جبار رحمانی ضمن تحلیل این مسئله به این موضوع پرداخته است که عمرکشان چه تاثیری بر روابط شیعه و سنی دارد و ریشهٔ تاریخی آن چیست و به کدام سمت میرود؛ متن کامل گفتوگو با آقای رحمانی را در ادامه بخوانید:
انصاف نیوز: توضیحی بفرمایید، فلسفهٔ برگزاری مراسم عمرکشان چیست؟
جبار رحمانی: این مراسم بخشی از آیینهای شیعی است، هرچند رواج عمومی ندارد. اما در فضای علمی و عمومی خیلی به آن پرداخته نمیشود. در قشر وسیعی از دینداران و عمدتاً مردان تجربه میشود، خانمها خیلی در برگزاری این مراسم دخیل نیستند.
من شخصاً از منظر مذهبی این مراسم را حسب برخی منابع دینی، درست نمیدانم. آیهٔ قرآنی داریم که به مسلمانان میگوید حق ندارید به خدای دیگران (کفار) توهین کنید؛ چون آنها نیز به خدای شما توهین میکنند. وقتی ما به خدایان کفار حق توهین نداریم، چگونه به یک رهبر مذهبی اکثریت، حق توهین داریم؟ بهعنوان یک فرد مذهبی میگویم، این مسئله نمیتواند ریشهٔ موثق دینی داشته باشد. البته دربارهٔ این مسئله باید علمای دین نظر بدهند.
«مکانیسم این جبران چیست؟ یک نوع خشونت نمادین»
اما بین زنانهم برگزار میشود.
بله؛ اما همانطور که گفتم خیلی دخیل نیستند؛ بر اساس اطلاعات ما اجراهای این مراسم مردانه است. از خانمها اطلاعی در این زمینه ندارم. ببینید! به بحث تاریخی و درستی و یا نادرستی آن کاری ندارم. یک داستانی وجود دارد که دال بر این است، یک شخص ایرانی خلیفهٔ دوم مسلمین را میکشد و به نزد ائمه شیعی میرود و اظهار ارادت میکند. این مراسم تلافی یک خطای بزرگ نابخشودنی از منظر بخشی از شیعیان است، چون عمر پس از پیامبر در یک رابطهای توهینآمیز با حضرت زهرا ایشان را مجبور به بیعت با خلیفه میکند. این داستان برای اهل این مذهب، یک تراژدی بزرگ است، این تراژدی تحقیر عمیق یک اقلیت و فرقه هم است.
به عقب که بازگردیم، یکطرف شیعهها هستند که داستان را روایت میکنند. طرف دیگر اهل سنت هستند که خلیفهٔ دوم یعنی عمر برای آنها بسیار اهمیت دارد. چند مؤلفه در اینجا از منظر شیعی وجود دارد: ظلم، خشونت و شهادت. شاه کلید این داستان آنست که آنها [اهل سنت] به ما زور گفتند و ظلم کردند. مسئله یک رنج تاریخی است که تشیع برای خودش قائل است که «حقیقت واقعی در من است و طی یک اتفاقات تاریخی از من غصب شده و به دیگری دادهاند». داستان این رنج مهم است، چون به مجموعهای از رخدادهای تراژیک دیگری منجر میشود، مثل شهادت حضرت زهرا، خانهنشینی حضرت علی، گسترش ظلم اهل سنت و در نتیجه زنجیرهوار به شهادت ائمه بعدی و درنهایت به موقعیت ناخوشایندی منجر میشود که غیبت را ایجاده کرده است.
چون تمام ادعا از منظر بخشی از شیعه این است که اگر همهچیز سر جای خود بود، دنیا بهشت برین میشد؛ چون معتقد هستند، حقیقت در دست آنهاست و میتوانند دنیا را آباد کنند؛ اما الان ما به نقطهٔ معکوس آن آبادی رسیدیم. داستان در یک منطق اسطورهای عمل میشود، اینکه میگویند ما در اقلیت هستیم. البته الان در ایران ما خیلی شیعه را در اقلیت حس نمیکنیم؛ اما یکزمانی شیعهها سرکوب، تحقیر و کشته میشدند و از امتیازات اجتماعی محروم بودند. رنجهای تاریخی هم در این رنج مقدس خود را بازسازی میکند. کل این داستان مبنی بر یک روایت تاریخی و مقدس شیعی است.
وقتی یک رنج را بیان میکنید، واکنش به آن رنج مهم است؛ از یک نگاه، این خشونتی که به شیعهها اعمال شده را باید یکجوری جبران کنند، مکانیسم این جبران چیست؟ یک نوع خشونت نمادین است. چون عیناً شمای نوعی را نمیتوانم بزنم، اما میتوانم بهطور سمبلیک شما را کتک بزنم. مثلاً وقتی ضریح را لمس میکنید، حس میکنیم سنگ قبر را لمس کردهاید. این قانون مشابهت است که در جادو داریم، مثلاً اگر بخواهم کسی را نفرین کنم، یک عروسک شبیه او را میسازم و فکر میکنم، این نفرین بر او وارد میشود. اما در این مراسم، فرد مهم نیست، با دو سیستم اجتماعی و اخلاقی و دو نظام الهیاتی و دینی مواجه هستیم. همهٔ اینها در دو طرف بهصورت سمبلیک قرار میگیرند.
مشاهدات شما از مراسم عمرکشان چه بود؟ لطفاً یک توصیفی بفرمایید.
همهچیز قرمزرنگ است، گاهی اوقات یک سری سمبلهای مادی مثل عروسک وجود دارد، یعنی عروسک یک شخص [عمر] در ابعاد مختلف ساخته میشود. گاهی هم از یک عنصر جمعی مثل الاغ استفاده میشود که شخصی یا تمثیلی نمادین بر آن سوار است و آن را حرکت میدهند. وقتی مراسم در یکجا ثابت باشد، دیگر الاغ نیست. یک شخصیت پوشالی است که درنهایت باید آن را آتش بزنند. این مراسم مخفی است، همین مخفی بودن این مراسم آن را خیلی خاص میکند، حدوداً دو سه ساعت طول میکشد. بهوسیلهٔ یک آشنا باید به این مراسم بروید.
این مراسم متحرک در کجا برگزار میشود؟
کوچه گردی میکنند. البته من این بخش مراسم را در هند دیدم. جماعتی کوچهگردی میکنند و بعد مترسک را میآورند. بسیار تحقیرآمیز با آن برخورد میکنند. علیه آن میخواندند، رقص و پایکوبی ضمنی میکنند. درنهایت وارد یک مکان مقدسی میشوند. ادامهٔ مراسم خصوصیتر برگزار میشود.
چه ویژگیهایی در این عروسک مهم جلوه داده میشود؟
کاملاً به یک آدم شبیه است که لباس قرمز بر تن دارد. میتوانید آن را بزنید و بسوزانید. بعد دورهم مینشینند و گفتارهای خشن، اروتیک و هنجارشکن بیان میکنند. بهشدت مضحک است و طنز در آن خیلی رعایت میشود. از استعارههای تابویی و هنجارشکنانه به صورت طنز استفاده میکنند. تمام تابوهای زبانی شکسته میشود و در یک منطق طنزگونه گفته میشود. آدمها به وجد میآیند، یک نوع خوشحالی در آنها شکل میگیرد. شعف ناشی از رفع یک حرص و خشونت است. پساز آن آرامش مییابند. یک نوع رضایت و ارضای روحی در آن رخ میدهد. در حقیقت تابوهای زبانی شکسته میشود. فقط فحش و کلمه نیست، از روابطی هم حرف میزنند و به صورت نمایشی و نمادین به اجرا درمیآید که تابو است. در حالت عادی نمیتوان از همجنسگرایی مرد با مرد صحبت کنید و از آن بهعنوان یک انتقام تاریخی یاد کنید، اما در این مراسم رخ میدهد.
یا در حالت عادی نمیتوان دربارهٔ رابطهٔ بیولوژیک پدر و مادر کسی حرف برنید؛ اما در این مراسم به طرز مضحک و تحقیرکنندهای آن را به کار میبرند. واژهها، روابط، رخدادها، پدیدههایی که نباید دربارهٔ آن حرف بزنید، ریز به ریز دربارهٔ آن در این مراسم گفته میشود. آنها را در یک منطق کاملاً کثیف از نظر بهداشتی اروتیک بیان میکنید. برخی از شیعیان در این مراسم میخواهند تلافی نمادین کنند، در منطقی نمادین اینگونه با دیگری تاریخی خودش تعامل دارد که تو به من زور گفتی. هرچند در جهان بیرونی نمیتوانم تو را بزنم، اما در این مراسم تو را له میکنم. بهصورت فیزیکال آن را له میکنند و واژگانی او را تحقیر میکنند. گاهی اوقات پانتومیم اعمال شنیع اروتیک را روی آن انجام میدهند.پس چرا در تشیع این مراسم اجرا شد؟
داستان یک انتقام اسطورهای است. از اهریمنی که به من ظلم کرده، میخواهم انتقام بگیرم. هویت خود را اینگونه تعریف میکنیم. شیوهٔ رفتار مسالمتآمیز با دیگری را بلد نیستیم و وقتی دیگری را اهریمنی تعریف کنیم، به خودمان اجازهٔ هر کنشی را میدهیم. همینالان وقتی کسی از سیستم اخلاقی بیرون بیافتد، دیگر حرمت او را حفظ نمیکنیم. این مسئله در جایی باید الگوی خود را داشته باشد. یاد نگرفتیم وقتی کسی برای ما غریبه میشود، حرمت انسانی او را حفظ کنیم. این آیین ریشهٔ رفتار خشنی است که ما میتوانیم نسبت به دیگری داشته باشیم. همهٔ ادیان یک الگوی روایتی دارند که اگر فعال شود، خیلی خشن میشوند. وقتی کسانی میگویند فلان گروه، حلالزاده نیستند، این آدمها دیگر از شانیت اجتماعی، حلال و حرام میافتند، پس او میتواند مشمول هر تحقیری باشد.
ببینید! مثل الان که میگویند فلانی خیلی میداند، احتمالاً یهودی است. در یک مقطعی وقتی با چنین فردی روبرو میشدند، میگفتند احتمالاً او شیعه است. شیعه در قرون اولیه مفهوم مثبتی داشته. ضمن اینکه شیعه در زمان صفوی آنقدر قدرت داشته است که همزیستی مسالمتآمیز کند. قاضی نورالله شوشتری وقتی به شبهقاره میرود، قاضیالقضات دربار اهل سنت مغولان هند، یعنی بزرگترین امپراتوری اسلامی میشود.نهایت آنقدر به او گیر میدهند تا ثابت شود، او شیعه است و ناکارش میکنند. اما رفته رفته تغییراتی در بخشی از شیعیان رخ میدهد.
مثلاً وقتی شاه اسماعیل میخواهد اعلام تشیع کند، قزلباشها را در مسجد جمع میکند، شمشیرهایشان را درمیآورند و شاه به منبری میگوید خطبهٔ دوازده امام بخوان و هرکس که مخالفت کرد، گردن او را بزنید. نام این تبری است، یعنی دیگری که مخالفت میکند را بزنید. درصورتیکه در تولا حقیقت خود را باور دارید اما به دیگرانهم احترام میگذارید. با درست عمل کردن بر اساس باور خودت اثبات میکنید که شیعه هستید؛ اما در تبری دیگری را با خشونت حذف میکنید تا ثابت کنید من بر حق هستم. اگر از من نباشید، مشروعیت حضور ندارید.
این نفی، اول از همه، حقیقی و اعتقادی است و بعد اخلاقی و درنهایت به یک نفی هستی شناختی میرسد. این مدل در چهار قرن اخیر الگوی رایجی در هویت شیعی است. از نگاه معتقدان به این الگو،دیگری را از سطح اعتقادی تنزل میدهیم، این دیگری میتواند اهل سنت، مسیحی یا دیگری باشد. هرچقدر این تبری جویی بیشتر شود، نسبت به دیگری بیشتر خشونت میورزید. خاطرات زردشتیها، ارامنه و فرقههای صوفیان مثل گنابادی را اگر بخوانید، همهٔ اینها به شدت دچار اعمال خشونت شدهاند. هر چقدر منطق تبری که دیگری را نمیپذیرد را بسط دهیم، این آیین هم همراه با آن گسترش مییابد.
تصور میکنید الان رو به گسترش است؟
بله به نظر میرسد رو به زیاد شدن است. گزارشهایی از عمرکشان از فرقههای صوفیانه نداریم. چون تصوف شیعی حقیقت خود را باور دارد، دیگری را هم بندهٔ خدا میداند. به قول ابوالحسن خرقانی میگوید «هرکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید» وقتی شما چنین نگاهی داشته باشید، دیگر اعتقاد تو مهم نیست. بلکه مخلوق خدا هستی. در مراسم عمرکشان آن هویت تبرایی بسیار غلیظ و شدید میشود. در دستگاههای آیینی یک قاعدهٔ ساده وجود دارد، فرمولهای اصلی زندگی شما را خیلی برجسته به شما نشان میدهند. درست است که همهٔ شیعهها این مراسم را باور ندارند اما کسانی که این منطق تبرایی را دارند، دربارهٔ این مسئله سکوت میکنند.
برخی معتقد هستند، در این مراسم فقط عمر لعن میشود، اما به اهل سنت کاری ندارند. نظر شما چیست؟
این توجیه است. بههرحال عمر رهبر آنهاست. به چه حقی به او توهین میکنید. بماند اینکه ازنظر تاریخی این مسئله سندیت ندارد. به نظرم این مسئلهٔ به شکلی از هویت شیعی مبتنی بر مسئله تبری برمیگردد.
به نظر شما عمرکشان اهل سنت را تحریک میکند؟
بله قطعاً اگر آنها بشنوند، تحریک میشوند. بیرون از ایران، آزادیهایی وجود دارد و اهل سنت نسبت به این مراسم واکنش نشان میدهند. در هند مراسم اهل سنت را دیدم، در حقیقت مراسم تکریم خودشان است.
شما در آن شرکت کردید؟
بله بسیار مؤدبانه است. به هر حال الگوهای تبرایی هویت، شیوههای خشنی از مواجهه با دیگری را ساماندهی میکند. همین الان هم در سیستم اجتماعی ریزشها بالا است، چون دیگریها کمتحمل میشوند. یک فرمول کلی است که دیگری ارزش و شأن ندارد، آیینها کارشان فرمولیزاسیون همین است. وقتی میتوان گفت این آیین توهین به اکثریت نیست که در سایر مواقع به اکثریت بگوییم چقدر شما محترم هستید؛ اما آیا چنین چیزی را میبینید؟
در جامعهای مثل هند که انقدر دیگری را میپذیرند و ادیان و فرقههای مختلف تشکیلشده است، چرا در آنجا این مراسم برگزار میشود؟
ببینید! در همهٔ ادیان این پتانسیل وجود دارد. از بودیسم مسالمتآمیزتر نداریم، آنها هم چنین فرمولی را توانستند در خودشان برجسته کنند و کشتار عمومی راه انداختند. این فرمول متعلق به موقعیتی است که مذهب به دلیل انحصار مطلق حقیقت در خودش و نفی هرگونه دیگری، به سمت و سوی خطرناکی میرود و میگوید «اگر زورش را داری؛ قتلعام کن!» مثل کشتار ارامنه در ترکیه. اگر زور این کار را ندارید، بهصورت سمبلیک آن را بزنید.
در یکی از کشورهای آفریقایی که از استعمار به ستوه آمده بودند، آنها خالق یک آیین شدند، یک مراسم خیلی پیچیدهای را ایجاد کردند، یک سگی را میآورند و به آن لباس استعمارگران را میپوشانند. سگ را آنقدر کتک میزنند که بمیرد. در یک فرایند آیینی چندساعته است و سگ زجرکش میشود. یکبخشی از آن افراد در یک حرکت افراطی سگ را میزنند و میخورند. این انتقام از استعماری است که آنها را له کرده است.
داستان این مراسم، موضوع خلافت است، نمیتوان فقط یک شخص را گفت. پس موضوع تسویهحساب تاریخی است. از بعد روانکاوی کسانی که متحمل رنج میشوند، مستعد خشونت بیشتری هستند. مثلاً بالایی مرا میزند و من هم زیر دست خودم را میزنم.
این مراسم در کجاها و توسط چه قشری بازگشایی میشود؟
این آیین خیلی فراگیر نیست، بیشتر در حلقهٔ متعصب و سنتی ما وجود دارد. در مردم عادی وجود ندارد. مثلاً کسانی که در غرب کشور و همسایهٔ اهل سنت هستند، این را اجرا نمیکنند. حلقههای متعصب و سنتی اجرا میکنند. این حس تاریخی و هویت تبرایی در آن قویتر است. شیعههایی که همزیستی با غیر شیعه دارند در عمل فهمیدهاند دیگری آنقدر هم وحشتناک نیست. هستهٔ مرکزی و اجراکنندهٔ این پرفورمنس معمولاً آدمهای مسن هستند؛ آدمهای خاصی هستند که میتوانند نقشهای لودهٔ خاصی را بازی کنند و جوکهای رکیک بگویند.
بهعنوان یک فرد مذهبی، وقتی در این مراسم شرکت کردید، چه تأثیری روی شما گذاشت؟
بنده یکی دو بار بیشتر در این مراسم شرکت نکردم. هیچ توجیه مذهبی هم برای این آیین ندارم. وقتی به این آیین باور داشته باشید، خیلی شعفانگیز است و به شما تجربهٔ دینی میدهد. آدمهای متعصب به این مراسم میروند. حالت روحی برای آنها نیست و تجربهٔ دینی برای آنها اهمیت دارد و انجام وظیفهٔ دینی نشان از دیندار بودن است.
چگونه میتوان به این مراسمها رفت؟
بسیار محدود برگزار میشود، ورود آن برای هرکسی باز نیست. من در اینستاگرام یک جستوجویی کردم، اِلمانهایی از برگزاری این مراسم در آنجا دیده میشود.
تفاوتی در ادبیات میان مراسمی که در ایران و هند برگزار شد، وجود دارد؟
منطق یکی است، فقط آنها به زبان اردو این حرفها را میزنند. الفاظ بیادبانهای گفته میشود که حتی ذکر آنهم مزخرف است. دستگاههای فرهنگی در همه جای دنیا یک نقطهای دارند که کل ساختار فرهنگی را بازسازی میکنند. باختین در کتاب کارناوال این مسئله را توضیح میدهد که چگونه در کارناوالها هنجارهای اخلاقی، مذهبی، دینی و جنسیتی شکسته میشود. در دستگاههای فرهنگی چنین نقطهای را میتوان پیدا کرد. در اوج تعصب بنیادهای اخلاقی را خرد میکنید. گاهی دربارهٔ افراد مقدس و رخداد جوک میسازند و بعد دوباره او را بالا میبرند و دوباره پایین میبرند.
بهعنوان یک آیینی که تأثیرگذار است، این نگاه را به آن دارید؟
خیر خیلی تأثیرگذار نیست، اما در یک بستر هویت تبرایی عمل میکند. از صفویهٔ دوم همینطور اقلیتهای مذهبی در جامعه ما کم میشود. خشونت به آنها بیشتر اعمال میشود. بر اساس گزارشها تعداد اقلیتها در نیم قرن اخیر بهشدت کمتر شده است. چون مجبور هستند از ایران بروند و یا فرزندان آنها اذیت میشود و مجبور میشوند، تغییر کیش بدهند. این هویت تبرایی باعث میشود دیگری در بهترین حال شهروند درجه دوم شود و نهایت آنهم گروههایی هستند که بهصورت سیستماتیک طرد میشوند. این مدل از گروههای شیعی صوفی را آزار داده تا گروههایی که مذهب رسمی هستند؛ مثل مسیحیت، یهودیت و منداییهای جنوب. درحالیکه آقای خامنهای فتوا داده که منداییها اهل کتاب هستند. اینها همگی اذیت میشوند و گروههایی که مشروعیت قانونی ندارند، سرنوشتشان معلوم است.
چرا تحقیقات خوبی دربارهٔ این مسائل در دانشگاهها صورت نگرفته است؟
چون حاملان و یا مروجان این هویت، مقاومت میکنند و کاری نمیتوان کرد. اینجا دیگر علم مهم نیست، بلکه باور اهمیت دارد. هیچکس برای یک پژوهش تاریخی و علمی به این مراسم نمیآید. همگی بابت اعتقاد خودشان به این مراسم میروند. موضوع اعتقادی برای یک مراسم متأخر و ثانویه در سنت مذهبی شیعی است. نهاد دین است که باید این باور را اصلاح کند.
منظور من راهحلی برای فرار از همین هویت تبرایی است.
تشیع در تاریخ الگوی خود را داشته است، تولاییتر عمل میکرد. یک دورهای فرهیختهترین عالمان شیعه بودند. مثلاً اگر کسی را به شیعه بودن متهم میکردید، میدیدید چه آدم ملایی بوده است. اهل سنت وقتی افرادی را میخواستند تخریب کنند، میگفتند فلانی شیعه است. آن مدل تولایی خوب عمل میکرد. در دورهٔ صفویهٔ اول اقلیتها را از جاهای مختلف میآوردند که بیایید و جامعه را پویا کنید. شاهعباس ارامنه را بهاجبار به ایران کوچ داد. به آنها قلمرو و کار داد و در دربار او نیز حضور داشتند. از دورهٔ صفویهٔ دوم که چرخشی صورت میگیرد، «دیگری» وجود خطرناکی میشود. از دل این مسئله آیین مورد نظر شما و سیاستهای فرهنگی خاصی خارج میشود.
من هفتهٔ پیش به قزوین رفتم، یک مقبرهای به نام احمد غزالی در آنجا هست. ازلحاظ شأن در دستگاه عرفان اسلامی کم از مولانا نیست. مقبرهای در مسجد احمدیه در قزوین است و در آن را بستهاند و کسی حق ورود به آن را ندارد. این همان سیستم تبرایی است. این پازلها باید باشد تا آیین عمرکشان را داشته باشید. این آیین نوک کوه یخ است که آنقدر خشن و غیراخلاقی میتواند با دیگری مواجه شود. زیر کوه یخ، همین سیاستهایی است که در پازل میبینید. در مسجد احمدیه بسته است، تکیهٔ گنادآبادیها در بیدخت را ببینید؛ سرنوشت رهبران خود را نوشتهاند که همگی کشتهشدهاند یا منداییها چیزی به نام مندیر دارند، مندیر آنها را گرفتهاند و به آنها پس نمیدهند. درحالیکه حکم دادگاه دارند. یا مثل نمایندهٔ زردشتی شورای شهر یزد که رأی هم آورد اما وارد شورا نشد. همهٔ این تکههای پازل را کنار هم بگذاریم، به آن پارادایم بزرگ میرسیم.
این خشونت نمادینی که میفرمایید؛ میتواند یکجایی عملی بروز پیدا کند؟
اگر فرصت کند، میتواند بروز پیدا کند، چون این خشونت را یاد گرفتهاند.
چرا رسانهها آنطور که باید به این مراسم نمیپردازند؟
چون ممنوعه است. نمیتوانید با فلان مداح معروف دربیافتید. شبکهٔ امنیتی خود را دارند. سیستم در حرف آن را بد میداند اما در عمل با آن کاری ندارد. چون میداند اگر باب شود، خشونت در جامعه افزایش مییابد. چند سال پیش یکی از مقامات به شمال میرود، دانشجویانی را میبیند که شلوغبازی درمیآورند، آن شخص، با نفوذی که دارد، مانع اردوهای مختلط میشود. ولی این اراده برای عدم شکلگیری مراسم نهم ربیع نیست، کسی به آن آلرژی ندارد. مثلاً قمهزنی چون در ملأ عام است و آبروی تشیع را میبرد، پلیس مانع آن میشود؛ اما این مراسم در یک پارادایمی توجیه دارد. تا حالا چند تا از این گروهها عمرکشان دستگیرشدهاند؟ بعد در هفتهٔ وحدت رادیو چهارتا لهجهٔ بلوچی و کردی را منتشر میکند.
ببینید! وقتی چند تا اهل حق در کرمانشاه خودکشی کردند، یعنی هیچچیز سر جای خودش نیست. مثل فرزند شهیدی که در ایلام خودسوزی کرد؛ یکنوع اعتراض به وضع موجود است. وقتی فشاری احساس شود، این اتفاقها میافتد. تعداد اقلیتها هرروز کمتر میشود. این روزها خیلی نادر است که با یک فرد غیر شیعه روبرو شوید. پیدا کردن یک دوست زردشتی و ارمنی و … بسیار سخت است. یکی از زردشتیها میگفتند سر کلاس معلم دینی به ما میگفت، شما نجس هستید. بسیاری از اینها در حوزهٔ صنایع و زرگری و موسیقی فعالیت میکنند. شاهعباس شیعهٔ متعصب بود اما این تکثر را میفهمید. اما وقتی منطق تبرایی باشد، دیگری به هر قیمتی باید کنار زده شود، حتی اگر در بلند مدت به فروپاشی سیستم منجر شود.
فلسفه شادکامی در گفتوگو با ویراستار کتاب
جهان فکری و ادبی محمد مختاری در گفتوگو با جواد مجابی
گفتوگو با محمدرضا آریانفر
گفتوگو با میثاق خلج
گفتوگوی احمد غلامی با اکبر معصومبیگی و سهند عبیدی