img
img
img
img
img
محسن آزموده

در نکوهش شکست‌باوری

محسن آزموده

اعتماد: ماجرای مشهور گفت‌وگوی عباس‌میرزا ولیعهد فتحعلیشاه قاجار با مستشار فرنگی این روزها به نقل زبان همه تبدیل شده. با این‌همه ناچارم برای کسانی که به هر دلیل آن را نشنیده‌اند، خلاصه‌ای از آن بیاورم. نقل به مضمون می‌کنم و علاقه‌مندان می‌توانند تفصیل ماجرا را در کتاب‌ها یا در شبکه‌های اجتماعی بخوانند. می‌گویند حین جنگ‌های ایران و روس که منجر به شکست‌های تلخ سپاه قاجار از روس‌ها و پذیرش قراردادهای ترکمنچای و گلستان شد، عباس‌میرزا که آدم وطن‌دوست و متعهدی بوده، سرخورده و مغموم در گفت‌وگو با نماینده فرانسه در اردوگاه جنگی از او می‌پرسد که چرا و چگونه شما اروپایی‌ها بر ما مسلط شدید، مگر ما با هم چه فرق اساسی و بنیادینی داریم، آفتاب که قبل از رسیدن به شما بر ما می‌تابد، جمعیت ما هم کم نیست و خاکمان حاصل‌خیز. قضیه چیست؟ (نقل به مضمون) 
فعلاً کاری به راست و دروغ این حکایت مشهور ندارم. می‌خواهم بگویم این داستان این روزها به سرآغاز خودآگاهی ایرانیان به ضرورت تجدد تبدیل شده و بسیاری وقتی می‌خواهند تاریخ مدرنیته در ذهنیت ایرانی را روایت کنند، از آن شروع می‌کنند. برخی اهل بخیه هم که می‌خواهند از اوضاع جاری انتقاد کنند، سریع اضافه می‌کنند، هنوز هم پرسش عباس میرزا پاسخی پیدا نکرده! انگار نه انگار که در این صد و اندی سال، صدها و بلکه هزاران ایرانی و غیرایرانی تلاش کرده‌اند برای این سوال جواب پیدا کنند و هزاران هزار کتاب و مقاله و گفتار و نوشتار در این زمینه پدید آمده. 
اینکه آستانه خودآگاهی یک قوم را با یک شکست و جملاتی از سر استیصال روایت کنیم، اشکالی ندارد. اتفاقاً خیلی از اهالی نظر هم سال‌هاست که درباره این گفت‌وگو نظریه‌پردازی کرده‌اند و می‌گویند این خودآگاهی به شکست خیلی مهم است و در میان بعضی از ملت‌ها و اقوام سر آغاز جنب و جوش شده و ما هم باید بتوانیم با پذیرش این شکست و مهم‌تر از آن قبول بار مسوولیت در راه ترقی و پیشرفت گام برداریم. بنابراین درباره درست و غلط این ادعاها درباره برخی دیگر ملل و اقوام کار ندارم. فکر می‌کنم همه قبول دارند که پیشرفت و توسعه، هر جور که آن را تعریف کنیم و بخواهیم یا نخواهیم، هزار و یک دلیل و علت دارد و قطعاً پذیرش شکست و خطا هم یکی از آنهاست. 
اما آنچه با آن مخالفم، تاکید بیش از حد بر شکست و شکست‌باوری تاریخی است. با این مخالفم که مدام بگوییم: «به یادآر، تاریخ ما بی‌قراری بود، نه باوری و نه وطنی.» و بخش‌هایی از نامه‌های زیبا و خواندنی صادق هدایت به دوستش شهید نورایی را برای هم ارسال کنیم و بگوییم اینجا همیشه همان بوده و ما تاریخمان، تاریخی سراسر شکست است و از این شکست به آن شکست می‌افتیم و درس نمی‌گیریم و به قول اهل فلسفه، شکست را نمی‌اندیشیم و آن را درونی نمی‌کنیم و … به راستی این حرف‌ها چه فایده دارد جز اینکه روحیه تقدیرباوری و یأس و ناامیدی را تقویت کند؟ 
گو اینکه این شکست‌باوری از نظر تاریخی هم چندان دقیق و درست نیست. چه کسی گفته تاریخ ما سراسر شکست و انحطاط بوده؟ اصلاً این «ما» که از آن سخن می‌گوییم، کیست؟ تاریخ را چه کسی می‌نویسد؟ آیا تاریخ طبری یا تاریخ جهانگشای جوینی یا تاریخ بیهقی یا جامع‌التواریخ خواجه رشیدالدین فضل‌الله یا تاریخ گردیزی یا عالم‌آرای عباسی یا ناسخ‌التواریخ یا حقایق‌الاخبار ناصری روایت سراسر شکست است؟ می‌دانم که این «ما» معمولاً ایران امروزی در قامت یک دولت-ملت مدرن تلقی می‌شود. باید پرسید این «ما» با این مختصات و ویژگی‌ها چقدر قدمت دارد؟ کاملاً متوجهم که با این سوال وارد چه حیطه خطرناکی شده‌ام، اما برای اینکه جلوی هرگونه جنگ و جدال بی‌فایده‌ای را بگیرم، تاکید می‌کنم که من هم معتقدم ایران ایده‌ای بسیار قدیمی است که از دوره هخامنشیان، بلکه پیش‌تر تا به امروز در ذهنیت بسیاری از ساکنان این آب و خاک که از جاهای دیگر به آن مهاجرت کرده‌اند، مثل آریایی‌ها و عرب‌ها و ترک‌ها و مغول‌ها حضور داشته و در دوره‌هایی مثل ساسانیان و صفویه و قاجار و … حاکمیت سیاسی خود را متولی تحقق آن کرده. ردپای این ایده ایران را در زمان‌هایی که حاکمیت‌های سیاسی مستقیماً کاری به آن نداشتند، در آثار فرهنگی و ادبی و تاریخی می‌توان بازجست. اما این ایران فرهنگی با ایران‌سیاسی مدرن که تاریخ تاسیس آن را برخی صفویه و برخی قاجار و برخی مشروطه و برخی ابتدای پهلوی می‌دانند، متفاوت است. اینکه تاریخ آن ایران فرهنگی و قدیمی همیشه شکست بوده، حرف دقیق و درستی نیست. بالاخره در سلسله‌های هخامنشی و اشکانی و ساسانی و طاهری و صفاری و سامانی و آل‌بویه و غزنوی و سلجوقی و خوارزمشاهی و ایلخانی و تیموری و آق قویونلو و قراقویونلو هم شکست بوده، هم پیروزی. در دو قرن اخیر هم وضع بر همین منوال بوده. اینکه امروز با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنیم، به این معنا نیست که دوره‌های قبل بهتر بوده و مدام بد و بدتر شده. به این معنا هم نیست که تاریخ «ما» مسیری رو به زوال و انحطاط را طی کرده. تاریخ را باید با جزییات خواند. با تکرار مکرر برخی مشهورات مثل روایت عباس‌میرزا و مستشار فرانسوی، چیزی جز انشاءهای سوزناک و زیبا نصیب نمی‌شود.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  نجات جایی است که خطر آنجاست

کرونا بیماری پست‌مدرن در گفتار فیلسوف ایرانی

  ۳۳ رمان برتر به پیشنهاد ماریو بارگاس یوسا

یوسا دو بار به توصیه‌ دو ناشر دست به معرفی بهترین آثار ادبیات جهان زد که برخی از آن‌ها به زبان فارسی نیز ترجمه شده‌اند.

  افسردگی در رمان‌ها

تعداد بسیار زیادی از نویسندگان، در طول زندگی خود با افسردگی مواجه بوده‌اند. برخی پژوهشگران اعتقاد دارند شخصیت‌های خلاق، آسیب‌پذیریِ بیشتری در مقابل افسردگی دارند.

  سعدی و جامعه هنگامی که عضوی به درد آید

سعدی با تعریف دقیق فضایل اخلاقی و جایگاه هر عضو در بدن جامعه، بنیانی نظری برای توسعه نهادی فراهم آورده که امروز نیز می‌تواند راهنمای عملی باشد.

  آیا هوش مصنوعی هیچ‌گاه هوشیار خواهد شد؟

هوش یعنی توانایی تحلیل اطلاعات، یادگیری از تجربه‌ها، و تصمیم‌گیری بر اساس داده‌ها. هوش مصنوعی در این زمینه‌ها، به سطحی بی‌سابقه رسیده است.