آوانگارد: حسین منزوی یکی از چهرههای شاخص غزلسرایی معاصر است که نامش همواره با جسارت در فرم، صداقت در محتوا و تداوم در تغزل گره خورده است. او از معدود شاعرانی بود که توانست سنت را نه تکرار که بازآفرینی کند و باظرافت و خلاقیت، روح زمانه را در اشعارش و بهویژه غزلهایش بازتاب دهد. مطلب پیش رو کوششی است برای شناخت بیشتر این شاعر فقید و راه جستن به دنیای ذهن و اندیشهی او از دریچهی سرودههایش.
حسین منزوی متولد اول مهر ۱۳۲۵ در زنجان است. پدرش، محمد منزوی، معلم روستاها بود و به همین دلیل ۵ سال نخست زندگی حسین نیز در محیط روستا سپری شد. شغل پدر و دغدغههای فرهنگی او و قصهگوییهای مادر، نخستین جوانههای عشق به شعر و ادبیات را در وجود حسین کاشت و موجب شد پس از اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۴۴ برای تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران راهی پایتخت شود، منزوی پس از ۱ سال، به جامعهشناسی تغییر رشته داد که آنهم نیمهتمام ماند. او بعدها و در سال ۵۸ تحصیلش در رشتهی ادبیات را پی گرفت و موفق به اخذ مدرک کارشناسی شد.
مهاجرت به تهران باب آشنایی با شعرای نامی آن عصر و امکان حضور فعال و رفتوآمد به جلسات و محافل ادبی را به روی منزوی باز کرد. او همواره و از ابتدای جوانی، به شرکت در جمعهای ادبی اهتمام میورزید و بحث و گفتوگو پیرامون شعر را باجدیت دنبال میکرد و بر اثر همین کوششها و علاقه و استعداد ذاتیاش بود که برای نخستینبار غزلی از او در مجلهی فردوسی چاپ شد و شوری در دل دوستداران شعر و بهویژه غزل انداخت و نویدبخش ظهور شاعری جوان و خوشقریحه و گشایش افقهایی روشن در شعر فارسی شد. این غزل که هماکنون در شمار معروفترین سرودههای اوست، اینگونه آغاز میشود:
لبت صریحترین آیهی شکوفاییست
و چشمهایت شعر سیاه گویاییست
چه چیز داری با خویشتن که دیدارت
چو قلههای مهآلود محو و رویایی است
چشمهی ذوق شاعر جوان با انتشار نخستین شعر و توجه و تشویقی که از اهالی ادبیات دریافت کرد، تراویدن گرفت و او را در سال ۱۳۵۰ و در پی انتشار اولین مجموعهی شعرش باعنوان «حنجرهی زخمی تغزل» شایستهی دریافت جایزهی اول جشنوارهی شعر فروغ کرد. سالهای بعدی فعالیت او در همکاری با مطبوعات و رادیو تلویزیون ملیایران و همکاری با نادر نادرپور و تهیهی برنامههایی چون یک شعر و یک شاعر، آینه و ترازو، شعر ما و شاعران ما و آینهی آدینه سپری شد. فعالیت او در مطبوعات معطوف به صفحات شعر مجلات سروش و رودکی و نیز نقد شعر در روزنامهی محلی امید زنجان بود. او بعدها مجموعهای از این نقدها را در کتاب دیدار در متن یک شعر منتشر کرد؛ نقدهایی که بهزعم خودش و دیگران نقد به معنای خاص و فنی آن نبوده و بیشتر کوششی بودهاند برای فراخواندن مخاطب به دقت در بازخوانی شعر و آشنا کردن جوانان با زیروبمها و ویژگیهای شعر معاصر. کوشش دیگر او در حوزهی نقد شعر کتابی است با عنوان این ترک پارسیگوی که به بررسی اشعار و سرودههای شهریار، دیگر غزلسرای نامدار ایرانی پرداخته است.
آنچه منزوی را در شمار مهمترین شاعران معاصر مینشاند و بهعبارتی بهترین وجه مشخصه و نمایندهی حضور اوست، غزلهایی است که در طول سالیان متوالی از دههی ۴۰ تا ۷۰ سرود و ۱۶ سال پس از انتشار نخستین دفتر شعرش بهتدریج منتشر و به علاقهمندان ادبیات عرضه کرد. از جملهی این کتابها میتوان به شوکران و شکر، با عشق در حوالی فاجعه، از کهربا و کافور و از خاموشیها و فراموشیها اشاره کرد. مرور و بررسی آثار منزوی نشان از طبعآزمایی او در سرایش قالبهای شعری متعدد همچون قصیده، مثنوی، دوبیتی، نیمایی و ترانه و حتی اشعار آئینی دارد اما آنچه منزوی را بر صدر نشانده و قدر بخشیده، غزلهای اوست. غزلهایی که زبان حال عاشق و معشوق امروزند و جان و روح مخاطب معاصر را لمس میکنند.
منزوی با شناخت عمیق و دقیق از ادبیات کلاسیک ایران و تسلط و اشراف بر آثار قدمایی چون حافظ و سعدی و تأثیرپذیری از اشعار دیگر غزلسرایان معاصر همچون سایه، سیمین بهبهانی و منوچهر نیستانی، کوشید تا قالب سنتی و کهن غزل را لباسی نو بپوشاند و عشق، این «همیشهی جاری در حیات بشر را با نوآوری در تصویرپردازی و ارائهی تعابیر تازه، به مخاطب عرضه کند. منوچهر آتشی، شاعر و از دوستان نزدیک منزوی دربارهی او و سبک شاعریاش میگوید:
«شعر بهراحتی در او مینشیند و از او برمیخیزد، روحیهی تغزلی، روح او را، زلالی و شفافیتی بخشیده که تصویر همهی چیزهای نرم و درشت در آن شاعرانه انعکاس مییابد.»
و نمونهای از این انعکاس شاعرانه را میتوان در بیت پایانی غزل معروف «خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود» دید. آنجاکه سروده:
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود
چگونه میتوان در کرم و پیله تنیدن، ظرافتی یافت و اینگونه شاعرانه و درعینحال تأملبرانگیز به خواننده تلنگر زد؟ البته ابتکار منزوی جز در نوع نگاه متفاوت و پرداخت نوآورانه در تعابیر، در عدول از اوزان عروضی شعر کلاسیک نیز دیده میشود بدین معنا که تقطیع هجاهای برخی غزلهایش، وزنی جدید میسازد که مطابق با الگوهای شناختهشده نیست و بهعبارتی حاصل بازتاب روح و اسلوب شعر نیمایی در غزل است.
ابتکار و نوپردازی منزوی در سرودن غزلترانههایی ادامه مییابد که در زمان حیات شاعر و پس از آن با همراهی موسیقی در حافظهی مخاطبان ماندگار میشوند و زمینهی آشنایی بیشتر و جاودانگی و اثرگذاری عمیقتر سرودههای منزوی بهویژه در میان قشر جوان را فراهم میآورند. قطعهی آرزوها با صدای گرم زندهیاد محمد نوری که براساس غزلی با مطلع نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره؟ | نمیشه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟ اجرا شده و یا قطعهی سکهی ماه با صدای مرجان که از روی غزلی با مطلع چشماتو وا کن که سحر، تو چشم تو بیدار بشه | صدام بزن که از صدات، باغ دلم باهار بشه از نتایج موفق پیوند سرودههای منزوی با موسیقی است که در نمونههای جدیدتری چون آهای خبردار با صدای همایون شجریان و نیز ۳ آهنگ از مجموع ۸ آهنگ آلبوم نه فرشتهام نه شیطان ساختهی تهمورس پورناظری در دسترساند.
عامل مهم نفوذ کلام غزلهای منزوی بهجز موسیقی، مضمون عمدهی این اشعار یعنی عشق است. عشقی که حاصل وفاداری شاعر به روح تغزل است و بنا به گفتهی خود او چون داغی درخشان بر جبین شعر و زندگیاش میدرخشد و در غزلی که بعدها زینتبخش سنگمزارش شد نیز بدان معترف است:
نام من عشق است آیا میشناسیدم؟
زخمیام ـ زخمی سراپا ـ میشناسیدم؟
ستایش زن و بازنمود توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی هم از دیگر مضامین اشعار منزویاند. او نگاهی متعالی و درعینحال امروزی و انسانی به عشق دارد و گاه با تلفیق تنانگی و شاعرانگی به گرامیداشت عشق و معشوق میپردازد:
زنی که صاعقهوار آنک ردای شعله به تن دارد
فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد
همیشه عشق به مشتاقان پیام وصل نخواهد داد
که گاه پیراهن یوسف کنایههای کفن دارد
کیام، کیام که نسوزم من؟ تو کیستی که نسوزانی؟
بهل که تا بشود ای دوست هر آنچه قصد شدن دارد!
منزوی همواره میکوشید تا در سرودهها و نیز جمعها و گعدههایی که حضور مییافت از انتساب و تعلق به دسته یا طیف فکری خاص بپرهیزد، اما این پرهیز مانع از بیتوجهی او به روح زمانه و رخدادهای پیرامون و واکنش به آنها در شعرش نمیشد. یکی از غزلهای ماندگار او با مطلع از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم | نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم در اواخر دههی پنجاه تحتعنوان «دیوار» با صدای داریوش و بعدتر با عنوان «گفتوگو» و با صدای علیرضا قربانی خوانده شد. غزلی که گویی بیت پایانیاش ضمن گله از انفعال و سستی، تلنگر و نهیبی است برای حرکت و آغاز:
من راه تو را بسته، تو را مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم
او در شعر بلند صفرخان و اینبار در قالب نیمایی به ستایش صفر قهرمانیان، زندانی سیاسی رنجکشیدهای میپردازد که بیش از سی سال از عمرش را در زندانهای رژیم پهلوی گذرانده است:
«صفرخان» دستهایت را نشانم ده
صفرخان آستین بالا بزن
و آن زخمهای جایجایت را نشانم ده
بگو شلاقهای سیمی سنگین
به روز تو چه آوردند؟
چهها زنجیرها
با بازوان بستهات کردند؟
چنین اشعاری باز هم رنگوبویی از عشق دارند؛ عشق به انسان، به میهن و آزادی و آزادگی و همین روحیه است که مانع از نزدیکی و همسویی منزوی با بعضی دستهها و جماعات و عزلتگزینی او میشود و گاه بهشکل رفتاری که ممکن است به نخوت و غرور تعبیر شود، بروز مییابد. با تمام بیمهریها و کمتوجهیهایی که منزوی، بهویژه در آخرین سالهای حیاتش دید اما همواره در جلسات شعرخوانی جوانان شرکت میکرد و به تشویق و حمایت از استعدادهای نوقلم میپرداخت و اینچنین درد نامرادی روزگار و زهر تلخ عداوتها و تمسخرها را خنثی میکرد و با زبان شعر به درددل و گلایه میپرداخت:
شاعر تو را زین خیل بیدردان کسی نشناخت
تو مشکلی و هرگزت آسان کسی نشناخت
کنج خرابت را همی تسخر زدند اما
گنج تو را ای خانهی ویران کسی نشناخت
هر کس رسید از عشق ورزیدن به انسان گفت
اما تو را ای عاشق انسان کسی نشناخت
گفتنی است که این شاعر، علاوهبر مجموعهاشعار فارسی، تنها یک مجموعه شعر ترکی به نام دومان دارد که حاکی از علاقه و تسلط او به زبان مادریاش و سرودن شعر به این زبان است. هر چند که خود نیز اذعان میدارد آن اندازه که در عرصهی شعر فارسی و خاصه غزل قلم فرسوده، در سرایش شعر ترکی اهتمام نورزیده و بههمیندلیل، اشعار فارسیاش در جایگاهی بالاتر قرار دارند. او در راستای علاقه و ادای دینش به زبان ترکی، دست به ترجمهی نیمایی منظومهی حیدر بابای شهریار هم زد و یادگاری دیگر از شعر و هنر شاعریاش به جا گذاشت.
درنهایت تقدیر چنان بود که کتاب زندگی این شاعر عاشقپیشه (و شاید عاشق شاعرپیشه) پس از ۵۸ فصل پایان پذیرد و روز ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ و پس از مدتها درگیری با مشکلات قلبی و ریوی در بیمارستان رجایی تهران بدرود حیات گوید و در آغوش خاک زادگاهش، زنجان آرام گیرد و تنها گذر زمان داور مقبولیت و محبوبیت اشعار او در تاریخ ادبیات ایران باشد.
منابع:
شعر زمان ما | فیض شریفی | نشر نگاه
ماهنامهی وزن دنیا | شمارهی ۲۲
مجموعهاشعار حسین منزوی | نشر نگاه
ویژه برنامهی کتابباز دربارهی منزوی
خوانش غزلی از منزوی و تفسیر آن از دکتر کاکاوند
مروری بر زندگی، زمانه و سرودههای حسین منزوی
مارتین هایدگر و «فلسفهی تکنولوژی»
عشق آمده است تا زندگی را شرح کند.
عیدست و نوبهار و چمن سبز و خرمست ماییم و روی دوست که نوروز عالمست بابافغانی بهاران بر شما همراهان دیرین و همیشگی مرکز فرهنگی شهر کتاب خجسته باد. آرزومندیم که روزگار بر شما پرطراوت و دلخواه بگذرد و تندرستی قرینهی تام و تمام زندگیتان باشد. بهار ۱۴۰۴ فرخنده باد.
بهترین نویسندگان اسپانیایی، پیوند ناگسستنیِ مردم این کشور با ادبیات و دنیای کلمات را برای همهی انسانها در سراسر جهان تعریف و آشکار کردهاند.