در دومین سالگرد درگذشت حیدر حیدر، نویسنده نامدار سوری، یادش جان میگیرد؛ نه صرفاً برای بزرگداشت، بلکه به مثابه خروشی نمادین علیه یوغ ستم بر واژهی آزاد، علیه زبانی که جسارت پردهبرداری از ناگفتهها را داشت، و علیه هنری که میکوشید آگاهی را در برابر دروغهای رسوب کرده، بازسازی کند.
«ولیمهای برای جلبکهای دریایی» (ولیمة لأعشاب البحر)، رمانی با نثری تکاندهنده و بیپرده، حکایت کمونیستی عراقی است که راهی الجزایر میشود. چاپ اول این اثر در بیروت در ۱۹۸۳، جز توجه معمول خوانندگان، واکنش گستردهای برنیانگیخت. اما بازنشر آن در مصر، در دسامبر ۱۹۹۹، در چارچوب مجموعههای «آفاق نوشتن» (سلسلة «آفاق الکتابة») وابسته به «سازمان عمومی کاخهای فرهنگ» (الهیئة العامة لقصور الثقافة)، دریچههای جهنمی را گشود که کسی تصورش را نمیکرد.
رمان با مقدمهای از ابراهیم اصلان، ادیب برجسته به چاپ دوم رسید، اما دیری نپایید که زیر فشار سنگین محافل دینی و رسانهای به سرعت جمعآوری شد. شرارهی این آتش را حسن نور، نویسنده و روزنامهنگار، در ۲۸ فوریه ۲۰۰۰ در روزنامه «الاسبوع» برافروخت و رمان را «کفر آمیز و مستهجن» خواند. اگرچه خیری شلبی در پاسخ به دفاع برخاست، اما موج هجوم رفتهرفته سهمگینتر شد. روزنامه “الشعب” با رویکرد اسلامی، وارد صحنه نبرد شد. محمد عباس، که بشدت در این آتس هجمه میدمید در سلسله مقالاتی، حیدر حیدر را به کفر متهم کرد و فریاد محاکمهی مسئولان نشر سر داد. مقالهی مشهورش با عنوان «چه کسی با من بر مرگ بیعت میکند؟» («من یبایعنی علی الموت؟»)، نه تنها حملهای به رمان، که اعلام جنگی علیه کلیت مفهوم آزادی بیان بود.
تظاهرات در دانشگاه الأزهر (جامعة الأزهر) آغاز شد؛ عجیب آنکه در این راهپیماییها خود رئیس وقت دانشگاه، دکتر احمد عمر هاشم، پیشاپیش آنها گام برمیداشت. چه پوچ تناقضی که یک شخصیت دانشگاهی به جای فرو نشاندن آتش، در شعلههای خشم بدمد! این تظاهرات از محوطه دانشگاه به خیابانها کشیده شد و دهها زخمی بر جای گذاشت. در پی این وقایع، فاروق حسنی، وزیر فرهنگ وقت، دستور داد رمان از بازار جمعآوری شود. پس از فروش تنها هزار نسخه، بقیه نسخهها به انبارها سپرده شدند.
دادستانی امنیت عالی کشور (نیابة أمن الدولة العلیا) وارد ماجرا شد و ابراهیم اصلان، سردبیر مجموعه، و حمدی ابو جلیل، مدیر تحریریه، را به اتهام “نشر مطالب موهن به ذات الهی” تحت پیگرد قرار داد. کمیتهای علمی متشکل از منتقدان صاحبنام (عبدالقادر القط، صلاح فضل، کامل زهیری، مصطفی مندور و عماد ابو غازی) تشکیل شد. گزارش این کمیته صراحتاً اعلام کرد که رمان اثری تخیلی است و نمیتوان عبارات آن را جدا از بافت ادبی و نگاه شخصیتها بررسی کرد. اما این گزارش نتوانست توفان برپا شده را آرام کند. ابراهیم اصلان استعفا داد و روشنفکران با تمام توان به دفاع از رمان پرداختند. ادونیس، سمیر امین، حسین العویدات، فاروق وادی، احمد فؤاد سلیم، مهدی مصطفی، راویه عبدالعظیم، ایناس حسنی و بسیاری دیگر، با صدور بیانیهها، تحریک به قتل را محکوم کردند و این هجمه را حملهای تمامعیار به پیکر فرهنگ و روشنفکری دانستند.
با این حال، آن حمله تنها آینهای بود از نقصی ریشهایتر: اینکه چگونه نهاد دینی، هرگاه با قدرت دولتی و رسانههای عوامگرا (پوپولیستی) همپیمان شود، به سدی در برابر ادبیات، مصادرهکننده زیبایی و تازیانهبهدستی در تعقیب روح آزاد بدل میگردد. طنز تلخ ماجرا اینجاست که همین نهاد، سالها بعد، در سال ۲۰۰۹، حیدر حیدر را دعوت کرد تا در کتابخانه اسکندریه (مکتبة الإسکندریة)، در نشستی درباره آزادی بیان سخن بگوید.
در نهایت، رمان «ولیمهای برای جلبکهای دریایی» (ولیمة لأعشاب البحر) ممنوع نشد، بلکه به شکلی وارونه شهرتی عالمگیر یافت؛ خوانندگان، آن را نه به واسطه متن رمان، که از مسیر رسوایی ممنوعیت شناختند. این رمان، یادگاری شد از ائتلاف شوم سرکوب سیاسی با کجفهمی دینی، و گواهی بر اینکه چگونه یک جمله در دنیای تخیل میتواند پایههای یک دولت را بلرزاند، تنها به این جرم که نویسندهاش جسارت کرد تابوشکنی کرده و ناگفتههایی را بازگفته است.
حیدر حیدر در دومین سالگرد درگذشتش بیش از همیشه به ما نزدیکتر مینماید. آری، او رزمهایی را باخت، اما هرگز از حق قلمفرسایی کوتاه نیامد. از حاشیه نوشت، برای حاشیه نوشت و به زخم باز پیکر عربی وفادار ماند. او نه پیامبر بود، نه قدیس؛ اما رماننویسی بیباک بود که میدانست ادبیات، بزک کردن واقعیت نیست، نبرد است. و امروز حتی از پسِ پردهی غیاب، این را به ما یادآور میشود.
تغییرات اقلیمی نه تنها یک شکست سیاستی است، بلکه نتیجه شکافی جبرانناپذیر میان سرمایهداری و دنیای طبیعی است.
میخواهید سالمتر باشید از چند منبع خبری استفاده کنید.
نگاهی به جایگاه «خلیج فارس» در تاریخ و ادبیات فارسی، از شاهنامه فردوسی تا نوشتههای جغرافی دانان و شاعران معاصر
شرارهی این آتش را حسن نور، نویسنده و روزنامهنگار، در روزنامهی «الاسبوع» برافروخت و رمان را «کفرآمیز و مستهجن» خواند.
نیستی ببینی بازدیدمون چقدر شده…!