img
img
img
img
img

تطور وجه زنانگی سیاست در شوروی

غزاله صدر‌منوچهری

کتاب «یکاترینا» اثر ناتالیا کارنیوا با ترجمه‌ی فرزانه شفيعی و به همت انتشارات فرهنگ معاصر منتشر شده است. کتاب درباره‌ی تنها زنی است که در دوره‌ی جماهیر شوروی به مقام وزارت رسید. کاترینا فورتسوا به ضرب‌وزور رانت و رابطه و ویران کردن زندگی‌های بسیار به مقام وزارت فرهنگ می‌رسد و سال‌ها در میان نیروهای امین حزب از امکانات خاص بهره می‌برد، اما بالاخره آفتاب او هم فروکش می‌کند. کاترینا دچار تردید می‌شود و از صحنه‌ی بازی بزرگان بیرون رانده می‌شود و به زندگی خودش پایان می‌دهد.

نشست نقد و بررسی کتاب «یکاترینا» در روز یکشنبه ۲۱ خرداد با حضور گودرز رشتیانی، جهانگیر کرمی و فرزانه شفیعی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.

قصه‌ی در قدرت ماندن در یک رژیم تمامیت‌خواه

در آغاز این نشست، علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: رویدادهایی چون جنگ جهانی اول و دوم، تحولات آلمان و جماهیر شوروی در قرن بیستم و آثار اینان در دنیا نگارش کتاب‌های بسیاری را در حوزه‌ی تاریخ و تحولات این دو کشور رقم زده است؛ چه از دوران تزار و لنین و استالین و خروشچف و برژنف تا دوره‌ی معاصر در جماهیر شوروی، چه از برآمدن حزب نازی آلمان تا تغییر و تحولات این حزب و مسائل پیرامون آن. در این میان «یکاترینا» سرگذشت کاترینا فورتسوا اولین زن عضو شورای رهبری حزب کمونیست شوروی و تنها وزیر زن در دوران اتحاد جماهیر شوروی است. او مدت‌ها در قدرت ماند و چهارده سال از این دوران را (زمان خروشچف و برژنف) وزیر فرهنگ بود. بنابراین، کتاب نیز بیشتر صبغه‌ی فرهنگی دارد.

او ادامه داد: «یکاترینا» در واقع روایتگر تلاش‌ برای به قدرت رسیدن و در قدرت ماندن در یک رژیم تمامیت‌خواه است. کاترینا زندگی را در سختی و کارگری و زندگی روستایی آغاز می‌کند، شاهد جنگ جهانی اول و دوم و فجایع این دوران است، سال‌ها در قله‌های قدرت است و سرانجام خودکشی می‌کند.

محمدخانی توضیح داد: حکومت شوروی در سال ۱۹۱۷ تشکیل شد. در سال ۱۹۲۵ با مرگ لنین، استالین روی کار آمد و سیاست جدید اقتصادی خودش را به کنترل اداری و دولتی اختصاص داد و در این زمینه بسیار قدرتمند بود. نویسنده در کتاب به حمله‌ی ارتش هیتلر در ۱۹۴۱ و شرایط آن دوران را شرح می‌دهد. او همچنین به رویدادهای مهم دیگری نیز اشاره می‌کند، از جمله به اینکه در آستانه‌ی جشن هفتادمین سالگرد تولد استالین در دسامبر ۱۹۴۹ کمیته‌ی مرکزی بازرسی و پاکسازی را در تمام ادارات و مؤسسات منطقه آغاز می‌کند.کاترینا در زمان به قدرت رسیدن خروشچف دست راست او می‌شود و قدرت بسیاری به دست می‌آورد. نویسنده به دوران خروشچف و سرنوشت غم‌انگیز نویسندگان و شاعرانی چون آندری پلاتونوف، میخائیل زوشنکو، آنا آخماتووا اشاره می‌کند. در ادامه به دوران کوتاه «فضای بازی» که در آن انتشار مجلات جدید، برآمدن چهره‌های جدید در ادبیات روس، مجال سخن یافتن منتقدان، تحولات تئاتر و سینما و موسیقی و دیگر هنرها اشاره می‌کند. اما در این دوران است که رمان «دکتر ژیواگو» بوریس پاسترناک اجازه‌ی انتشار پیدا نمی‌کند و اولین‌بار در ۱۹۵۷ در خارج از شوروی و به زبان ایتالیایی منتشر می‌شود. همچنین، نویسنده به وضعیت سولژنیتسین نیز به‌خوبی اشاره می‌کند؛ مثلاً به اینکه وقتی در سال ۱۹۷۰ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل می‌شود، بلافاصله انتشار مطالب مسموم علیه او در روزنامه‌های شوروی آغاز می‌شود. در دوره‌ی برژنف با گذشت هر سال فشارهای ایدئولوژیک بیشتر می‌شود و تعداد زیادی از فیلم‌های هنری در قفسه‌ها توقیف می‌شوند و کارگردانان زیادی مانند تارکوفسکی اجازه‌ی کار پیدا نمی‌کنند و بیکار شدند. در فصل‌های آخر هم به وضعیت زندگی کاترینا و نحوه‌ی خودکشی او اشاره می‌کند.

او در پایان گفت: با خواندن این کتاب به سرگذشت تنها زنی که مدت زیادی وزیر فرهنگ بود، ارتباط او با نویسندگان، ارتباط این زن با سیاستمداران، وضعیت سیاسی از استالین تا برژنف و خروشچف اشاره می‌کند و تصویری از این دوران شوروی به دست می‌دهد. البته، جای توضیحاتی درباره‌ی نویسنده در مقدمه‌ی کتاب خالی است که امیدوارم مترجم در چاپ‌های بعدی اضافه شود.  

بازی‌های مردانه‌ی یک زن

فرزانه شفیعی درباره‌ی انتخاب این کتاب برای ترجمه اظهار داشت: زمانی که در روسیه وارد دوره‌ی فوق‌لیسانس شدم، به توصیه‌ی رایزن فرهنگی‌مان، ابوذر ابراهیمی‌ترکمان، این کتاب را پیدا کردم و برای ترجمه انتخاب کردم، چراکه وجوه اشتراکی میان خودم و این زن پیدا کردم. او در جست‌وجوی مسیر خودش بود و می‌خواست مستقل به سطوح بالا برسد. من هم چنین جاه‌طلبی‌هایی را در خودم سراغ داشتم و زمانی آرزو داشتم وزیر فرهنگ بشوم. پس، جذب این زن شدم و با او همذات‌پنداری کردم. با مطالعه‌ی بیشتر متوجه شدم که شخصیتی برجسته است تا حدی که گاهی او را «یکاترین سوم» و زن آهنین هم می‌نامند و درباره‌ی او فیلم‌هایی هم ساخته‌اند. توضیح اینکه یکاترین اول و دوم امپراتریس‌های معروف و پرقدرت روسیه بودند و لقب زن آهنین هم اشاره دارد به اینکه کاترینا خودش را از صفر بالا کشیده است.    

او ادامه داد: به‌جز این احساس کردم که این کتاب می‌تواند فراتر از یک داستان یا بیوگرافی باشد و تصویر کاملی از زندگی شوروی ارائه می‌دهد. اینکه یک حکومت ایدئولوژیک این‌قدر فرازوفرود یا در پس ظاهرش چنان باطن خراب و فاسدی دارد که بسیاری از مردمان از آن در عذاب خواهند بود، همان‌طور که این زن در پایان خودکشی می‌کند. یعنی در نهایت با اینکه به آمال و آرزوهایش رسید، فهمید که فقط تصمیم‌گیری او مطرح نیست. او در راه آرمان‌هایش بسیاری از افراد را بیکار و زندگی‌های بسیاری را خراب کرد یا پایان داد، چراکه وفادار کامل استالین بود و باور داشت این رهبر بهترین و درست‌ترین تصمیم‌ها را می‌گیرد. او حتی وقتی نامزد خودش را معرفی می‌کند و باعث می‌شود تاوانی بدهد، کوچک‌ترین تردیدی به خود راه نمی‌دهد. او راسخ پیش می‌رود تا جایی که متوجه شد این سیستم از داخل فاسد است و با تصورش فاصله‌ی بسیار دارد و خودکشی کرد.

 شفیعی در پایان گفت: تقریباً سه سال روی این کتاب کار کردم. حجم کتاب زیاد نیست، ولی تمام شخصیت‌ها و رویدادها را در منابع معتبر جست‌و‌جو کردم و در پانویس کتاب آوردم. در نهایت، اکنون می‌توانید تمام دوران استالین و بعد از مرگ او را در پس‌زمینه‌ی این داستان مطالعه کنید.

تحول از رادیکالسیم به محافظه‌کاری

جهانگیر کرمی، روس‌شناس و پژوهشگر حوزه‌ی مطالعات روسیه، اظهار داشت: پیش‌تر در متون مربوط به تاریخ شوروی و سیاست در شوروی اسم یکاترینا را دیده بودم، ولی تصور می‌کردم یکی از کادر حزبی بوده و در تحولات حزبی رشد کرده و بالا آمده است. ولی این کتاب موضوع را بسیار پیچیده‌تر نشان می‌دهد. کتاب را می‌توان «تاریخ تحول شوروی» یا «تاریخ تحولات سیاسی در شوروی» نامید، چراکه از ۱۹۱۴ تا زمان از بین رفتن کاترین را روایت می‌کند؛ یعنی از سه سال قبل از انقلاب اکتبر تا خودکشی این زن. نویسنده در این شصت سال تحول سه نسل را نشان می‌دهد؛ مادر کاترین که تقریباً در تمام داستان حضور دارد و نقش مؤثری ایفا می‌کند، کاترین و دخترش. اگر برای نسل مادر خانواده و سنت‌ها و وفاداری‌های سنتی مادرانه مهم بود، برای نسل کاترین حزب و ایدئولوژی و پست و پرستیژ مهم بود و برای دختر بیشتر تفریح و گردش و آقازادگی تا ایدئولوژی و کشور یا هر پدیده‌ی دیگری همچون سنت یا خانواده.

او ادامه داد: این کتاب سه لایه دارد. یکی این شخص و خانواده‌اش، دیگری حزب سیاسی و سومی کشور شوروی. خواننده‌ی این کتاب به‌خوبی رمز فروپاشی شوروی را نیز درمی‌یابد. شوروی در «یکاترینا» جامعه‌ای طبقاتی، رانتی، ناعادلانه، پر از زدوبند حزبی، اقتدارگرایانه، استبدادی و فردی و دیکتاتوری تمام‌عیار حزبی و به‌شدت تحت تأثیر عنصر ایدئولوژی است. همچنین کتاب قدرت موازی و قدرت بدون مسئولیت یا قدرت مسئولیت‌ناپذیر را به‌روشنی نشان می‌دهد؛ یعنی دولتی موازی در کار است. دولتی مسئول مسائل اقتصادی و اداری جامعه است. اما حزب بزرگی قدرت اصلی را در دست دارد و تعیین‌کننده است، ولی مطلقاً مسئولیت نمی‌پذیرد و هرجا هم آن دولت می‌خواهد قدم از قدم بردارد مانع می‌شود، محدودیت ایجاد می‌کند، دستور می‌دهد و آن دولت را به چالش می‌گیرد. کتاب تحول از رادیکالیسم به محافظه‌کاری را نیز نشان می‌دهد؛ کشوری که از بر اساس انقلاب شکل گرفته و به‌شدت به دنبال تغییر و تحول است، در مراحل آخر فقط در پی حفظ موقعیت است و در برابر هر تغییری مقاومت می‌کند.

کرمی افزود: غیر از این لایه‌ی سیاسی و حزبی، بحث فرد نیز مطرح است. یکاترینا فردی به‌شدت بااراده، بابرنامه، محاسبه‌گرا و عملگراست، بدون هیچ سوادی. او هفت کلاس سواد دارد و بعد از انقلاب بدون گذراندن دوره‌ی دبیرستان و راهنمایی وارد دانشگاه می‌شود تا لیسانس مهندسی بگیرد! بالاخره هم با توسل به تهدید استادان و ساختار آموزشی، بدون هرگونه درکی از درس‌ها لیسانس مهندسی می‌گیرد، درحالی‌که هیچ درکی هم از ساختار ایدئولوژیک ندارد و صرفاً عمل‌گرا و بابرنامه است. این ویژگی‌ها باعث می‌شود که از یک فرد بی‌سواد فردی جاه‌طلب و شیک‌پوش و مرتب و فراخور آن سیستم پرورش یابد. وجه دیگر این است که او فرزندی رام است؛ یعنی حرف مادرش را گوش می‌کند و فراتر از خط و خطوط مادرش حرکت نمی‌کند. همچنین خودش مادری دلسوز است.

او بیان داشت: در علوم انسانی و اجتماعی بحثی تحت عنوان «ساختار و کارگزار» وجود دارد که از ارجحیت این دو سخن می‌گوید. در این کتاب اهمیت ساختار نمایش داده می‌شود. بدین معنا که یکاترینا فقط آدم آن سیستم است و به‌خوبی درک کرده که باید حرف بالادستی‌ها را گوش کند و درعین‌حال با زیردستان هم مهربان باشد تا خیلی معترض او نباشند. و این رمز موفقیت اوست. به همین خاطر او می‌تواند با هفت‌کلاس سواد برای یک دوره‌ی حدود پنجاه‌ساله در عرصه‌ی سیاسی و حزبی حضور داشته باشد و نزدیک سی‌سال این دوران را در رده‌های بالای حزبی باشد و بیست سال هم عضو هیئت‌رئیسه و کمیته‌ی مرکزی حزب و دفتر سیاسی حزب و یکی از تصمیم‌گیرندگان مهم باشد. کنار گذاشتن یکاترینا هم جالب است؛ یکاترینا یک‌جا با چند نفر درد و دل می‌کند و از خروشچفی که به رشدش بسیار کمک کرده است انتقاد می‌کند. همین به گوش خروشچف می‌رسد و چند هفته بعد او را از فهرست اعضای هیئت‌رئیسه‌ی حزب کمونیست خط می‌زنند. وقتی یکاترینا از مقامات سیاسی کنار گذاشته می‌شود، با فرهنگ مهربان‌تر می‌شود و ارتباطاتش را با حوزه‌ی فرهنگ بیشتر می‌کند و منشأ خدماتی هم قرار می‌گیرد.

این روس‌شناس در پایان گفت: این کتاب سیر تطور وجه زنانگی سیاست در شوروی را تا حدودی نشان می‌دهد. همچنین، از طرفی زندگی حزبی و بی‌اهمیتی منافع ملی و ملت و (برخلاف سال‌های اول) خدمت به ملت در حزب را برملا می‌کند. دیگر اینکه این کتاب فرهنگ سیاسی اتحاد جماهیر شوروی را که میراث‌خوار دوره‌ی تزاری و دوره‌های تاریخی گذشته است به‌خوبی نشان می‌دهد. آن اینکه هر نظامی در شوروی به قدرت برسد آن فرهنگ سیاسی باعث می‌شود که در نهایت به سمت دولت‌گرایی، اقتدارگرایی و یک نظام سیاسی متمرکز حرکت کند و مادامی که آن فرهنگ سیاسی وجود دارد همچنان سرنوشت روسیه و شوروی چیزی بیشتر از اقتدارگرایی نخواهد بود.

به لطف خروشچف!

گودرز رشتیانی، استاد تاریخ دانشگاه تهران و درس‌خوانده‌ی روسیه، اظهار داشت: کتاب روایتی طولانی است از سال‌های آخر روسیه‌ی تزاری، زمینه‌های انقلاب در روسیه، شکل‌گیری نظام تک‌حزبی، تداوم شوروی و در نهایت زمزمه‌های فروپاشی نیز در آن دیده می‌شود. بخش اصلی کتاب پیرامون شخصیت خود کاترین/کاترینا نیست؛ بلکه بیشتر روایتی داستانی است از تاریخ شوروی. البته چندان رویکرد تاریخی‌ای هم در میان نیست. بیشتر کاری ژورنالیستی و ترکیبی از تاریخ‌نگاری، رمان تاریخی و روزنامه‌نگاری است. در بخش‌هایی صورت‌جلسه‌های حزبی ارائه می‌شود که کاری تاریخ‌نگارانه است و در بخش‌هایی کاملاً ژورنالیستی. و همین وجه ژورنالیستی به کتاب جذابیتی بخشیده است.  

او ادامه داد: رمان روایت بسیار جذاب و به‌هم‌پیوسته‌ای دارد، ولی نقش کاترین را خیلی پررنگ می‌کند، درحالی‌که در نظام شوروی اساساً زنان در سپهر سیاست آنچنان نقش فعالی ندارند. در آن دوران زنان در شوروی از نظر حقوق اجتماعی تقریباً برابرند و حقوق خوبی برایشان در نظر گرفته شده است، ولی در سطح بالای سیاسی حضور چندانی ندارند و از این جهت کاترینا استثناء است و به نظر می‌رسد نویسنده نقشی فراتاریخی نیز به او داده. چراکه اگر دبیر حزب کمونیست یا وزیر فرهنگ می‌شود، به خاطر لطف خروشچف و  به سبب رابطه‌ی شخصی و غیرمتعارفشان است، وگرنه در تصمیم‌گیری‌ها هم آنچنان مؤثر نیست. به‌هرروی، نویسنده دوست دارد این نقش فراواقعی را به کاترینا تحمیل بکند و برای همین، ناچار مطالب غیرمرتبطی هم به کتاب اضافه کرده است. نویسنده قلم توانایی داشته و پیوند خوبی میان این مطالب برقرار کرده است، خیلی بیشتر از آن نقش و اهمیت کاترین در نظام شوروی از او صحبت کرده است.

رشتیانی تأکید کرد: در بخش‌هایی نیز روایت نویسنده با واقعیت تاریخی هماهنگ نیست. جمله‌ی آغازین کتاب فضایی را ترسیم می‌کند که در آن بسیج عمومی پرشوری برای رفتن به جنگ جهانی اول اتفاق می‌افتد. او شوری وصف‌ناپذیر را در روایت می‌کند، گویی اقشار مختلف و روستاییان دورافتاده هم مشتاق‌ رفتن به جنگ‌اند، درحالی‌که واقعیت تاریخی به‌گونه‌ای دیگر است. همه از این جنگ فرار می‌کردند، اعتصاب‌های گوناگون صورت می‌گرفت، کشور در بحران اقتصادی بود و ارتش روسیه‌ی تزاری بسیار ضعیف بود؛ چنان‌که برای هر سه سرباز یک تفنگ وجود داشت.

او بیان داشت: می‌توان سازوکار و نظام سیاسی شوروی را در این کتاب دید. البته بعد از فروپاشی شوروی خوشبختانه مطالعات بسیار خوبی صورت گرفته و خیلی از آنها نیز ترجمه شده است و جامعه‌ی علمی ما با آنها آشنا شده‌اند. این متن هم از این نظر غنیمت است که پله‌ای به اطلاعات ما اضافه می‌کند، ولی این رمان لایه‌های پنهانی را نیز شکافته است، مثلاً اینکه چگونه برقرار کردن رابطه‌ای شخصی با رهبر شوروی می‌تواند بر تصمیمات او تأثیراتی بگذارد یا اینکه آن فضای باز مشهور در دوران خروشچف تا چه اندازه کاریکاتوری و نمایشی است. همچنین، در این کتاب کاترینا ابزاری در خدمت نظام توتالیتر است و پایان زندگی او نیز نشان می‌دهد که آنکه ابزار می‌شود در نهایت به دست ابزارهایی دیگر قربانی می‌شود. به دست ابزارهای دیگر از صحنه‌ی سیاست در نظام‌های توتالیتر حذف می‌شوند.

این استاد تاریخ افزود: رانت و فساد و لایه‌های پنهان به‌خوبی در میان نسل‌ها نیز در این کتاب به‌خوبی ترسیم شده است. دختر کاترینا مثل مادرش از رانت برخوردار می‌شود و به دانشگاه بین‌الملل مسکو وارد می‌شود که مخصوص طبقه‌ی بالای شوروی است. مردم شوروی در دهه‌های طولانی وضعیت خوبی ندارند، ولی آپارتمان این خانواده در بهترین منطقه‌ی مسکو و حداقل ۲۵۰ متری است.

رشتیانی در پایان ترجمه‌ی کتاب را خوب و روان دانست و افزود: یکی از نقاط قوت کار شفیعی در این کتاب تهیه‌ی پاورقی‌های توضیحی برای خوانندگان است. در این کتاب به‌قدری اسم اشخاص و رخدادها و مکان‌ها و دسته‌ها و حزب‌های مختلف و اسامی اختصاری وجود دارد که برای خود روس‌ها هم نامأنوس است چه برسد به خواننده‌ی فارسی‌زبان. شفیعی خیلی خوب متن را حلاجی کرده و بعضی جاها حتی یک‌سوم صفحات کتاب پاورقی مفید و مرتبط است. بااین‌همه، شاید جا داشت مقدمه‌ی مفصلی هم بر کتاب می‌نوشت. ضبط اسامی درست و مطابق با زبان روسی است، فقط یک‌جا به‌جای رفیق کُبا (نام حزبی استالین) کوبا نوشته شده است. نکته‌ی دیگر اینکه اتحاد جماهیر شوروی از سال ۱۹۲۲ است و از سال ۱۹۱۷ و انقلاب روسیه‌ی فدراتیو شوروی هست و هنوز سیستمی به نام شوروی وجود ندارد. به نظرم این را هم می‌توان در چاپ‌های بعدی اصلاح کرد.  

سفید و سیاه مثل خروشچف

ابوذر ابراهیمی‌ترکمان، رایزن فرهنگی سابق ایران در روسیه، در بخش‌هایی از سخنان خود اظهار داشت: فرزانه شفیعی دو دکتری دارد، برخلاف کاترینا که یکی هم نداشت و همان یکی را هم از تحصیلات ابتدایی! خیلی عجیب است کسی که دو دکتری دارد خاطرات کسی را ترجمه کند که سواد ندارد.

او ادامه داد: من در چند موقعیت شانس همکاری با شفیعی را داشته‌ام، یکی از آنها در کتاب «راه رفتن با کفش‌های تولستوی» بود که به‌اتفاق نوشتیم و با حضور نوه‌ی تولستوی رونمایی شد. البته، سه‌چهارم کار بر عهده شفیعی بود و یک‌چهارم بر عهده من. اما کتاب با نام هردوی ما منتشر شد و امکان نداشت که یک‌چهارم اسم من را بنویسند و سه‌چهارم اسم او را. به‌جز این، در دوران حضورم در رایزنی فرهنگی از شفیعی برای همکاری دعوت می‌کردیم و او کارهای بسیار خوبی برای رایزنی انجام داد. نطفه‌ی اصلی فکر ترجمه‌ی این کتاب در گفت‌وگوهایمان در مسکو منعقد شد. من به چندین نفر از همکاران پیشنهاد دادم که در کتاب‌های منتشرشده به دنبال خاطرات اصحاب فرهنگ روسیه بگردند. شفیعی هم این کتاب را پیدا کرد و در این باره صحبت کردیم و تصمیم بر آن شد که آن را ترجمه کند. در نتیجه من این شانس را هم داشته‌ام که کتاب را پیش از چاپ بخوانم و نظرم را به اطلاع مترجم برسانم.

او بیان داشت: این کتاب هم برای خود مترجم مفید بود هم برای جامعه‌ی ما. شفیعی دکتری فرهنگ‌شناسی دارد و بخشی از وقت خودش را صرف ترجمه‌ی اثری کرد که در راستای تحصیلاتش بسیار مؤثر بود و به دانایی او افزود. این کتاب برای جامعه‌ی ما نیز مفید است، چراکه به دلیل بسته بودن مجاری ادراکی و مجاری اطلاعات از این دوران شوروی بسیار ناآگاهیم؛ یعنی همین الآن هم در ایران خیلی‌ها شوروی را با روسیه یکی می‌دانند. در صورتی که اینها از چندین جهت تفاوت عمده دارند: شوروی حکومت مبتنی بر ایدئولوژی بوده و روسیه مبتنی بر عمل‌گرایی است؛ اقتصاد شوروی سوسیالیستی بوده و اقتصاد روسیه کاپیتالیستی؛ شوروی در حوزه‌ی نگاه به شرق بسیار قوی بوده و روسیه به نگاه به غرب تمایل پیدا کرده؛ شوروی متحدمحور بوده و از متحدین خودش در اقصی نقاط جهان حمایت می‌کرده و روسیه منفعت‌محور است و حتی روابطش با گرجستانِ پاره‌ی تنش یا اکراینی که خاستگاه اوست، تعریفی ندارد.

ابراهیمی‌ترکمان بیان داشت: چند نکته در این کتاب نظرم را جلب کرد. یکی اینکه این زن در سیستمی مجبور بود خواسته‌های آن سیستم را اجرا بکند، ولی جاهایی دچار تعارض می‌شود و آنجاست که گرفتار می‌شود و می‌فهمد جامعه از نظر فرهنگی متحمل چه آسیبی است. مثلاً در سفری خارجی دخترش رفتاری می‌کند که کاملاً با خواسته‌های سیستم در تعارض است. در نتیجه، او گرفتار می‌شود؛ از طرفی می‌خواهد این مساله را بپوشاند تا سیستم خبردار نشود و از طرف دیگر آن مساله پوشاندنی نیست. البته او باز از عنصر ارتباط و نزدیکی به خروشچف استفاده می‌کند.

او ادامه داد: تصویری از خروشچف بر سنگ مزارش در قبرستان مشاهیر روسیه هست که یک‌طرف آن سفید و طرف دیگرش سیاه است. چراکه روس‌ها معتقدند تا آخر معلوم نشد خروشچف کدام طرفی است؛ سیاه یا سفید؟ داستان معروفی هم هست که در یکی از کنگره‌های حزب کمونیست بعد از استالین، خروشچف سخنرانی می‌کرد که فردی اعتراض کرد و گفت «خود تو آن زمان کجا بودی؟» خروشچف پرسید «کی بود؟» کسی جواب نداد. خروشچف هم چند بار این پرسش را تکرار کرد و باز کسی جواب نداد. در نهایت، او گفت: «دقیقاً همان جایی بودم که الآن تو هستی». من فکر می‌کنم این کتاب قطره‌ای از این ویژگی خروشچف است؛ یعنی بالاخره خود یکاترینا را صاحب ایده‌ای مشخص یا پیرو یک مکتب فکری مشخص نمی‌بینیم. بنابراین، اگر من می‌خواستم طرح جلد کتاب را طراحی بکنم، نصف آن را سفید و نصف دیگرش را سیاه می‌گذاشتم تا دقیقاً همان نگاه به خروشچف بر کتاب حاکم شود.

ابراهیمی‌ترکمان در پایان دو کارکرد برای کتاب متصور شد و توضیح داد: کتاب به‌شدت شرایط دوران کمونیستی را به ما القا می‌کند و نشان می‌دهد. مثلاً بحث‌هایشان برای مجوز دادن به کتاب «دکتر ژیواگو» خیلی عجیب و آشناست. آنها نگران‌اند که شاید بیرون از شوروی به این کتاب جایزه بدهند. بنابراین تصمیم می‌گیرند تعداد کمی از کتاب را چاپ بکنند تا قائله ختم شود. اما کارکرد دیگر اثر هم پوشاندن است. این کتاب در پوشاندن بسیاری از مسائل و مشکلات فرهنگی در شوروی سابق خیلی جدی عمل کرده است. نویسنده از خیلی موارد به‌راحتی می‌گذرد. مثلاً اینکه شعارها با زندگی کمونیستی چه تفاوت‌هایی دارد؛ اینکه نگاه‌های فرهنگی که برای مردم می‌خواهند با نگاه فرهنگی خودشان بسیار متفاوت است؛ همچنین در ارتباط فرهنگی با جهان تا چه اندازه دچار مشکل‌اند. نویسنده همه‌ی اینها را می‌پوشاند و به‌جز بخش «دکتر ژیواگو» به این مشکلات اشاره‌ای نشده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  معنایی برای زندگی در برهوت هستی

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «سنگی بر گوری»

  مرجعی برای تاریخ فلسفه‌ی اخلاق در غرب

گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ فلسفه‌ی اخلاق: دستنامه‌ی آکسفورد»

  تفسیرهایی از قرآن برای انسان مدرن

گزارش نشست بررسی کتاب «تفسیر معاصرانه‌ی قرآن کریم»

  ابن خفیف، شاهزاده‌ای که خودخواسته زاهد شد

گزارش نشست نقد و بررسی مجموعه آثار «ابن خفیف شیرازی»

  مراسم هفتمین دوره‌ی جایزه‌ و نشان ابوالحسن نجفی

گزارش هفتمین دوره‌ی جایزه‌ی ابوالحسن نجفی