سعدی یکی از قلههای ادبی ایرانزمین است که رویکرد انسانگرایانه و تکیهی او بر ارزشهای مشترک انسانی، همچون عشق، دوستی، احترام متقابل و حکمرانی عقل و عدل در کنار ساده و موجزنویسی آثار او را ماندگار کرده است.
بیستوششمین بزرگداشت یادروز سعدی در روزهای سهشنبه و چهارشنبه، پنجم و ششم اردیبهشت، به همت مرکز سعدیشناسی در شیراز و مرکز فرهنگی شهر کتاب در تهران برگزار شد. در این نشستهای مجازی و حضوری، سعدیپژوهان و داستاننویسان گردهم آمدند و از سعدی، ویژگیهای آثار او و نسبت این ادیب و حکیم با داستاننویسی سخن گفتند.
در ادامه بخش یا خلاصهی هر کدام از این سخنرانیها در قالب دو گزارش ارائه شده است.
سعدیِ همیشه همراه
در آغاز این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون مرکز فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: در میان شاعران فارسیزبان فردوسی، مولوی، حافظ، سعدی و خیام قلههای شعر فارسی نام گرفتهاند که خوشبختانه هر سال برای هر یک از این بزرگان برزگداشتی برگزار میشود دکتر کوروش کمالیسروستانی روز بزرگداشت حافظ و سعدی را در دههی هفتاد بنیان گذاشت و تا کنون با اقبال گستردهی مردم نیز همراه بوده است و در شیراز و شهرهای مختلف ایران و برخی کشورهای دیگر برگزار میشود و به شناسایی و مطرح شدن سعدی در دنیا کمک کرده است.
او بیان داشت: سیر تاریخ تحولات چهار سدهی اخیر نشان میدهد که در دورههای مختلف محبوبیت و اقبال برخی شاعران بیشتر شده است. در عصر مشروطه و دوران رضاشاه بهسبب روح مسلط ناسیونالیستی اقبال به فردوسی بیشتر بوده است و در سهچهار دههی اخیر به مولوی. نکتهی جالب اینکه شرایط سیاسی ایران در سال گذشته بار دیگر توجهها را به سمت فردوسی برگردانده است و شناختهشدهترین شاعر فارسیزبان در جهان ادبیات خیام است، اما حافظ و سعدی در تمام این دورهها مورد توجه بودهاند. اما چرا سعدی همواره مورد توجه بوده است؟ آیا این بهسبب زبان، اندیشه یا حکمت اوست؟ سعدی چه آموزههایی برای نسل جوان ما دارد؟ ما از کدام آموزههای او غافل بودهایم و امروز کدام آموزههای او را بایستی برجسته کنیم؟
محمدخانی ادامه داد: به نظر میرسد امروز سعدی میتواند به ما درس همدری، دلسوزی، همدلی، ترحم، مهروزی، همدمی، همحسی با رنجدیدگان گرفتار و عشق به همنوع بدهد. این آموزهای است که در اوضاع سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یکیدو سال گذشته بهشدت به آن (بهویژه به توجه به دیگری و همدلی) نیاز داشتهایم.
در پایان گفت: شوپنهاور میگوید همدردی چنان با انسان همتبار و همخاستگاه است که معمولاً مردم به کسانی را که نقصان همدردی دارند و دلسوزی سرشان نمیشود غیرانسان اتلاق میکنند. آیا این جمله یادآور این بیت سعدی نیست که «تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی»؟
حق زیستن رعیت، حتی به قیمت جان پادشاه
کوروش کمالیسروستانی، رئیس مرکز سعدیشناسی، در بخشی از سخنرانی خود با عنوان «سخن سعدی» اظهار داشت: اگرچه شاعران هر کدام ساز خودشان را میزنند، سعدی یک ارکستر است. من امروز با نظری به«گلستان» به سیاست نزد او میپردازم. البته سعدی شاعر عشق و حکیم و راوی فضیلت است و سیاستنامهنویس به معنای متداول آن نیست، ولی رگههایی از سیاست در آثارش وجود دارد که برای ما قابل استفاده و ارجاع است. در یکی از حکایات قابلتأمل «گلستان» میخوانیم:
«یکی را از ملوک مرضی هایل بود که اعادت ذکر آن ناکردن اولی. طایفهی حکمای یونان متفق شدند که مر این درد را دوایی نیست مگر زهرهی آدمی به چندین صفت موصوف. بفرمود طلب کردن. دهقانپسری یافتند. بر آن صورت که حکیمان گفته بودند. پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمت بیکران خوشنود گردانیدند و قاضی فتوی داد که خون یکی از رعیت ریختن سلامت نفس پادشه را روا باشد. جلاد قصد کرد. پسر سر به سوی آسمان برآورد و تبسم کرد. ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟ گفت، ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علت حطام دنیا مرا به خون در سپردند و قاضی به کشتن فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همی بیند. به جز خدای عزوجل پناهی نمیبینم. سلطان را دل از این سخن به هم برآمد و آب در دیده بگردانید و گفت، هلاک من اولیتر است از خون بیگناهی ریختن. سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و نعمت بیاندازه بخشید و آزاد کرد. گویند هم در آن هفته شفا یافت.»
او توضیح داد: در سطر اول «حکمای یونان» نشاندهندهی نوع ارتباط سعدی با دانش آن زمان است و «زهرهی آدمی» داستان ضحاک ماردوش فردوسی را به یاد میآورد. برآیند نتیجهی این حکایت سوای ریشخند تلخ بر این واقعیت که چگونه منافع قدرتمندان میتواند با زور و زر عواطف خانوادگی و احکام شرعی را به نفع خود درآورد، تکیه بر ارجحیت حقوق تام و مصالحهناپذیر انسانی در مقابل مصالح دولتی و سیاسی است. علیرغم نظریهی سنتی دربارهی سلطنت در قرن هفتم (باور همه این است که این پادشاهان ظلالله و اولی الامر منکم هستند و همه کاری میتوان برایشان کرد) سعدی هیچ تمایزی در بقا و صیانت نفس برای پادشاه قائل نشده است و برحق زیستن رعیت، حتی به قیمت جان پادشاه، پافشاری کرده است. دهقانپسر در این حکایت قربانی ظلم دولت به جهت ابقای حکومت است و به همین دلیل سعدی مثل همیشه جانب ضعیف را گرفته و در حکایتی کوتاه، با زبانی شیوا و معجز (برآمده از نگاه تازهی او به معارف اسلامی و ایرانی) بر این نگره پای فشرده است که مصلحت بیش از آنکه صرف بقای ملک باشد، در وهلهی اول اتخاذ آن مشی است که به اقتضای شرایط حاکم حال رعیت را نگه دارد. با توجه به این حکایات و نگاه سعدی به مسائل اجتماعی و سیاسی در دیگر آثارش، میتوان به این نتیجه رسید که جامعهی وصفشده در آثار سعدی مقهور و مرعوب نیست و مردمانش در مقابل پادشاهان ظالم بردهوارانه مطیع و فرمانبردار نیستند و در برابر ستمپیشگی و خیرهسری ملوک تا آنجا که بتوانند ساکت نمینشینند و شکایت و اعتراض خودشان را به زبان میآورند و اگر فرصتی دست داد در درگاه شاهان به دفاع از حقوق خود بر میخیزند و گاهی دست از جان شسته و خطای پادشاهان را به رخشان میکشند. گاهی ارباب دیوان را هم رسوا میکنند و اگر هیچ کاری نتوانند بکنند، نه حقارت میپذیرند و نه ظلم. و هنگام استیصال جفاکار را در درگاه الهی نفرین میکنند و وعدهی مجازات روز حساب را به یاد او میآورند.
ز سعدی ستان تلخ داروی پند
اصغر دادبه در بخشی از سخنرانی خود با عنوان «حد همین است سخندانی و زیبایی را» اظهار داشت: سعدی آن معشوق خوبرویی است که سخن بیپیرایهی او محتاج زیور نیست و سخن بیزیور او جهانگیر شد و بهرغم تلاشهای دشمنان این زبان و این فرهنگ همچنان جهانگیر است. در سالهای پیش از زبان سعدی سخن گفتم و اینجا به نوعی همان بحث را پی میگیرم، هرچند میتواند بحثی مستقل نیز باشد.
او ادامه داد: جاحظ در «الحیوان» میگوید (در کار هنر) لفظ (یا به قول امروزیها نحوهی گفتن) اصل است. مراد او این است که همهکسی میتواند به معانی دست یابد، اما هر کسی نمیتواند در بیان این معانی مانند سعدی و حافظ و فردوسی باشد. به بیان دیگر، این هنرمند درجه اول است که به معنا ارزش هنری میدهد. اینکه سعدی میگوید «چه خوش گفت یک روز داروفروش/ شفا بایدت داروی تلخ نوش/ اگر شربتی بایدت سودمند/ ز سعدی ستان تلخ داروی پند/ به پرویزن معرفت بیخته/ به شهد ظرافت برآمیخته» بهترین تفسیر سخن جاحظ در این باب است: این شهد ظرافت سعدیانه است که به معنا بُعد میدهد.
او بیان داشت: برای بیان هنری زبانی لازم است و هر سرایندهای زبانی دارد، اما هنرمند درجهاول زبان هنری ویژهی خودش را میآفریند که همهی ویژگیهای هنر او را در خود دارد؛ یعنی از بیرون به آن تزریق نمیشود. پس اصالت دارد و تأثیرگذار است. زبان هنری نظامی آمیخته به استعاره و زبان حافظ آمیخته ایهام و طنز است. این ویژگیها از بیرون به زبان و اثر این هنرمندان تزریق نشده است. این در حالی است که هنرمند درجهدو یا سه از این زبان تقلید میکند. پس، این ویژگیها را به زبان خودش تزریق میکند و از اینرو تأثیرگذاری هنرمند درجه اول را ندارد.
دادبه تصریح کرد: زبان هنری خود به دو گونه است، یکی زبان آراسته و دیگری زبان پیراسته. اگر بنیان زبان آراسته استعاره است و مخاطب را بدان مشغول میدارد و بدینترتیب تأثیر میگذارد، زبان پیراسته بر پایهی صنایع نیست و بهندرت از آن بهره جسته است. مخاطب اینجا درگیر صنایع نمیشود، بلکه این پیراستگی عین آراستگی و تأثیر است. سخن فردوسی و رودکی اینگونه است و سخن سعدی این پیراستگی را به شهد ظرافت آمیخته.
مشق بهار با سعدی
حسین معصومیهمدانی در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: چاپ ۱۳۹۷ (محمود فرخ) دیوان بهار مرا بر آن داشت که در خصوص رابطهی غزلیات بهار و سعدی سخن بگویم. تعداد غزلهای ارائه شده در این نسخه بسیار بیشتر از تعداد آنها در دو نسخهی پیشتر چاپ شده است، هرچند در کل تعداد غزلهای بهار با حافظ و سعدی قابلقیاس نیست. محمود فرخ غزلیات این مجموعه را از میان دستنوشتههای بهار و شعرهایی جمعآوری کرده است که خود بهار در روزنامه نوبهار منتشر کرده است. شعرهای این مجموعه به ترتیب سرایش مرتب شدهاند. پیش از این گمان میکردیم که بهار در ابتدای راه شاعری خود قصیدهسرا بوده و از سر تفنن گاهی هم غزلی میگفته است. اما این مجموعه نشان میدهد که بهار در دورهای از زندگی خود بهصورت جدی به دنبال غزل بوده و در این دوره، چه به لحاظ زبان چه مضمون، بهشدت تحت تأثیر سعدی بوده است.
او افزود: بهار بسیاری از این غزلها را به اذعان خودش به استقبال و اقتفا غزلی از سعدی گفته، اما گاهی کارش به تقلید از سعدی رسیده است. مضمون این غزلهای بهار عمدتاً عاشقانهاند، از مضامین سیاسی و اجتماعی تقریباً خبری نیست و مضامین عرفانی در این شعرها حضور کمرنگی دارند. بهار برای ما شاعر مهمی است. شعر کلاسیک فارسی بعد از او چهرهای به بزرگی و دستآزمودگی در حوزههای مختلف شعر نداشته است.
معصومیهمدانی توضیح داد: بهار را بیشتر به قصیدهسرایی میشناسیم و زبان قصیده با زبان غزل فاصله دارد و شاید سعدی تنها شاعری باشد که زبان قصیده و غزلش (لااقل از لحاظ واژگان و نحو) خیلی از هم دور نیست. بهار نیز از زبان قصیده به زبان شعرهای سیاسی (مثنویها و مستزادها و…) گذری دارد که در آن از زبان قصیده و زبان روز تأثیر گرفته است. به گمان من این همان حلقهی اتصالی است که شعرهای گاه بسیار مغلق بهار را به این شعرهای در عین استحکام راحت بهار میرساند. شرایط اجتماعی و سیاسی تغییراتی را در بهار رقم میزند که با مشق و تمرین فراوان بهار در غزل گفتن به سبک سعدی به زبان و بیان او راه مییابد. بهار میخواسته مردم شعرهایش را بخوانند تا با آنها تغییری ایجاد بکند، مشروطه را پیش ببرد و با رقبای سیاسی خودش مبارزه کند. بنابراین این تمرین طولانی ضروری بوده است. هرچند بهار در غزل به زبان سعدی پایبند نمیماند و به زبان عامیانه نزدیکتر میشود.
گفتوگویی در افق فرا زمان
امینرضا نوشین در بخشی از سخنران خود با عنوان «مجازات به احترام عدالت؛ مقایسهی سعدی و کنفوسیوس» اظهار داشت: تمام فیلسوفان و حکمای اخلاق دستگاه اخلاقی خودشان را داشتهاند و میکوشیدند به این سه پرسش مهم ملاک زندگی اخلاقی، معیار زندگی اخلاقی و محور منظومهی فضائل اخلاقی پاسخ دهند و پاسخهایشان نظام اخلاقیشان را میساخت. وقتی از ملاک زندگی اخلاقی میپرسیم، در واقع از چرایی و ضرورت آن پرسیدهایم و توجیهاتی برای آن طلب میکنیم. اگر قانع شدیم که باید اخلاقی زندگی کنیم، آنگاه پرسش این است که معیار زندگی اخلاقی چیست و با کدام متر و ترازویی فضایل و رذایل را از هم تمیز و تشخیص دهیم. این پرسش مهمی است. چندان که در جهان اسلام معتزله عقل را معیار زندگی اخلاقی میدانستهاند و در مقابل اشاعره شرع یا دین را. به باور معتزله خط کش ما برای جدا کردن فضایل از رذایل عقل است و به باور اشاعره شرع یا دین.
او ادامه داد: وقتی هم پاسخی برای پرسش اول داشتیم و هم پاسخی برای پرسش دوم. آنگاه نوبت به پرسیدن از فضیلت محوری یا محور فضایل اخلاقی میرسد. اینجاست که متفکران اخلاقی به دو گروه بزرگ تقسیم میشوند: طرفداران نظام اخلاقی عدالتمحور، طرفداران نظام اخلاقی احسانمحور.
او بیان داشت: یکی از مهمترین تفاوتهای این دو نظام اخلاقی به این موضوع مربوط میشود که در قبال بدی و جرم و جنایت دیگران آنها را مجازات بکنم یا نکنم، انتقام بگیرم یا نگیرم. نظامهای اخلاقی عدالتمحور من را مجاز به انتقام و مجازات میدانند و این حق را برای من به رسمیت میشناسند و تجویز میکنند. درحالیکه نظامهای اخلاقی احسانمحور از من میخواهند از حق خودم بگذرم. همواره در طول تاریخ این دو نظام اخلاقی با یکدیگر رقابت کردهاند. اخلاق کنفوسیوسی، اخلاق زردشتی اخلاق یهودی، اخلاق اسلامی همه عدالتمحورند. به تعبیر جان راولز نظامهای اخلاقی عدالتمحور عدالت را فضیلت برجسته و بیبدیل میدانند. راولز از اینرو عدالت در اخلاق را با صدق در معرفتشناسی مقایسه میکرد و میگفت، همانطور که حقیقت یا صدق کانون توجه معرفتشناسی است عدالت باید کانون توجه اخلاق و حوزههای اخلاقی باشد و ما را به اخلاق به مثابه انصاف دعوت میکرد. اما از نظامهای اخلاقی احسانمحور نظام اخلاقی بودایی، مسیحی و نظامهای اخلاقی عارفان سرتاسر جهان، خصوصاً عارفان مسلمان، است که همه ما را به عدول از مجازات و پرهیز از آن دعوت میکردند.
نوشین در پایان گفت: حال پرسش آن است که نظام اخلاقی مختار سعدی عدالتمحور است یا احسانمحور؟ وقتی به مجموعهی آثار سعدی نظر میکنیم، هم با عدالت روبهروییم هم احسان. سعدی هم به عدالت دعوت میکند هم به احسان. چندان که در قرآن هم این دو با هم توصیه شدهاند: «ان الله یامر بالعدل و الاحسان». باب اول «بوستان» دعوت به عدل و باب دوم همین کتاب دعوت به احسان است. در «گلستان» و مواعظ هم وضعیت همینگونه است. اما سعدی هم مثل سایر متفکران جهان در نهایت باید دست به انتخاب بزند و نظام اخلاقی خودش را یا عدالتمحور طراحی بکند یا احسانمحور. اینجاست که عبارتی از باب هشتم «گلستان» راهگشاست. آنگاه که سعدی میگوید: «عفو کردن ستمکار ناعادلانه رفتار کردن با انسانهای غیر ستمکار است و بخشودن ظالمان عادلانه رفتار نکردن با درویشان است»؛ پس نظام اخلاقی او عدالتمحور است. او دعوت به احسان میکند، اما باور دارد که باید احسان و محسن بودنمان را با عادل بودنمان تنظیم کنیم. اگر جایی احسان من با عادل بودن من تضاد و تناقض نداشت، حق دارم احسان کنم. اما اگر بین این دو تضاد و تناقضی پیش آمد، صد البته که باید احسان را با عدالت تنظیم کنم. در این راستا میبینیم که در کمال حیرت میان چین و ایران، میان کنفوسیوس و سعدی در افق فرا زمان گفتوگویی برقرار است. از قضا سعدی نظیر کنفوسیوس باور دارد که باید احسان را با عدالت تنظیم کرد.
حلقهی وصل نثر امروز و دیروز
جواد دهقانیان در بخشی از سخنرانی خود با عنوان «سعدی شیرازی و حاجی بابای اصفهانی» اظهار داشت: برخلاف تصور ما سعدی همواره شاعری محبوب و ارجمند نبوده و اتفاقاً در دورهی قاجار از جنبهی ادبی و فکری مورد نقد قرار میگیرد. اما با این همه انتقاد تند باز هیچ شاعری در عصر قاجار و مشروطه به اهمیت سعدی نبوده است.
او در ادامه گفت: میتوان تحولات مشروطه را اولین انقلاب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در تاریخ ایران دانست. تبعات این انقلاب در دورههای بعد هم ادامه پیدا میکند. در این دوره بناست کلیت سنت مورد نقد قرار بگیرد و سنگ بنای جدیدی گذاشته شود و سعدی مرادف است با کلیت فرهنگ ایرانی. چنانکه جیمز موریه نیر در کتاب «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» سعدی را شاعر ملی ایران میداند.، نه آنطور که امروز ما تصور میکنیم فردوسی را.
او توضیح داد: سعدی بیشترین تأثیر را بر ادبیات دورهی قاجار میگذارد. چراکه نظام آموزشی مکتبخانهای ما «گلستان» را کتاب محوری آموزش میدانسته است که نثری آمیخته با نظم و زبانی شاعرانه دارد. این کتاب در دورهی قاجار مستقیم یا غیرمستقیم اولین معلم تمام نویسندگان و طبقهی فرهیخته و روشنفکر این دوران است و کمتر نویسندهای در این دوره متأثر از سعدی نیست و نثرها همه به تقلید از «گلستان» سعدی است و هنوز کسی جرئت نمیکند تغییری عمیق در این نثر به وجود آورد. ولی «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» به دلایلی نمیتوانست تقلید صرف «گلستان» باشد، نخست آنکه ترجمه بود و ناگزیر باید از متن اصلی تبعیت میکرد. دیگر اینکه میرزا حبیب اصفهانی این شهامت را در خودش میدید که نثر «گلستان» را متناسب با موقعیت زمانی و مکانی خودش گسترش دهد و تغییراتی در آن ایجاد کند. میرزاحبیب در مقدمه این اثر نثر خودش را «نثر عامفهم خاصپسند» میخواند که به گمان من یک دنیا حرف دارد.
دهقانیان بیان داشت: در این دوره با رواج روزنامه و امثال آن، جامعهی ایرانی آهستهآهسته از نظم دل میکند و به سمت نثر میرود و نوشتار کاربردیتر میشود. به همین دلیل، میرزا حبیب این جسارت را میکند که این نثر را با زمانهی خودش سازگار بکند، اما چارچوبهای «گلستان» را رها نمیکند؛ برای نمونه میکوشد نثر را در ساختار مقامهای پیش ببرد که برای ذهن و زبان ایرانیان آشناست. همچنین میکوشد نثر خودش را حلقهای میان نثر سنتی و نثر جدیدی قرار دهد که پابه در زبان روزمره دارد. ازاینرو، نثر او سرشار از جملات و کلمات عامیانهی مستعمل در روزگار خودش است. علاوهبراین، او هم جانب لفظ و تصنع را رعایت میکند هم جانب سادهسازی زبان را. این بعدها در نثر امثال دهخدا و جمالزاده و حتی صادق هدایت بسیار تأثیر میگذارد. از همه مهمتر کاربرد طنز است.
او تصریح کرد: زبان سعدی زبان تعادل و طنز است. این تعادل را در نثر عامفهم خاصپسند میرزاحبیب و این طنز را در زبان شیرین و پر از نکات ظریف مییابیم. حتی حسن کامشاد در «نثر مدرن فارسی» دربارهی طنز میرزاحبیب میگوید: او آنچنان را آنچنانیتر کرد.
دهقانیان در پایان گفت: در نهایت، به نظرم «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» میرزاحبیب حلقهی واسط میان نثر امروز و نثر گذشته است. میرزاحبیب شاگرد سعدی بود و میراث سعدی را به نسل جدید منتقل کرد. به واقع، از طریق اوست که داستاننویسی مدرن فارسی شکل میگیرد.
گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «سنگی بر گوری»
گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ فلسفهی اخلاق: دستنامهی آکسفورد»
گزارش نشست بررسی کتاب «تفسیر معاصرانهی قرآن کریم»
گزارش نشست نقد و بررسی مجموعه آثار «ابن خفیف شیرازی»
گزارش هفتمین دورهی جایزهی ابوالحسن نجفی