ابوالحسن نجفی جدا از اینکه یکی از مهمترین مترجمان ما از دههی چهل به بعد بوده، در همهی عرصههایی که به نوعی با ادبیات و زبان فارسی رابطه داشته، کارهای نمایانی کرده که برشمردن آنها در اینجا میسر نیست. اما این جایزه جدا از اینکه نشانهی نکوداشت چنین استاد بیبدیلی است، یک جنبهی دیگر هم دارد و آن پاسخی است به توجه جماعت کتابخوان به ترجمه بهطور کلی. من فکر میکنم این توجه نکتهی کموبیش تازهای در این چند دههی اخیر است. اگر آن را با دههی ۱۳۴۰ که زمان شکوفایی مترجمانی چون نجفی، سیدحسینی، دریابندری و دیگران بود، مقایسه کنیم انگار چندان توجهی به شخص مترجم نمیشد. تا جایی که در خاطر دارم دههی سی و چهل دوران سلطهی شعر بود. مسئلهی شعر نیمایی و شعر سنتی و جدلهایاش در دههی سی ادامه داشت و جدا از آن، زمانهی هیجان و احساسات بود و بنابراین شعر بود که بیشتر توجه خوانندگان را جلب میکرد. گرچه در دههی سی هم کارهای ماندگاری صورت گرفت از جمله دن کیشوت قاضی که هنوز هم بیبدیل مانده و ترجمهی ایلیاد و ادیسه به قلم سعید نفیسی. در دههی چهل توجه ما به ترجمه بیشتر شد. اما انگار ترجمه امری بدیهی بود و جایگاه مترجم مشخص نبود. و به گفتهی مولوی:
بیزارم از آن گوش که آواز نی اشنود
وآگاه نشد از خرد و دانش نایی
اما امروز خوشبختانه توجه به مترجم در پی توجه به ترجمه و بحث دربارهی ترجمه بیشتر شده است. ما امروز مجلات گوناگونی داریم که به ترجمه اختصاص دارد. اینها همه نشانهی این است که ترجمه جایگاه خاصی یافته است. سالها پیش در مصاحبهای گفتم که غنای زبان فارسی در این شصت هفتاد سال اخیر بیش از داستانهای نوشتهشده در ایران بر عهدهی ترجمه بوده است. منظورم این نبود که مترجمان را در مقابل نویسندگان برکشم بلکه ماهیت ترجمه این است. مترجم پیوسته در برابر خود واژهها، اصطلاحات و حتا شیوهی بیانی میبیند که در زبان مقصد نبوده است. مفاهیم جدیدی در پیش رو دارد که باید برای آنها معادل بیابد. این کار کندوکاوی نه فقط در ذهنش بلکه در متون ادبی زبان مقصد را نیاز دارد. از سوی دیگر مترجم جایی که جستوجوهایاش به نتیجه نمیرسد ناچار به ابداع است.
سالها در زمینهی ادبیات و علوم انسانی در مقام ویراستار و مترجم کار کردهام. بنابراین شاهد هستم که در قیاس با دههی چهل، امروزه برای مفاهیم اقتصادی، سیاسی و بهطور کلی آنچه آن را علوم انسانی مینامیم چه معادلهای خوبی داریم. این بخشی از ماجراست. زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، با ترجمه بیگانه نبوده است. ما دستکم هزار سال سنت ترجمه داریم. در قرنهای سوم و چهارم هجری توجه به فلسفهی یونان و بخشی از آنچه در ایران قبل از اسلام تولید و نوشته شده بود، به زبان عربی ترجمه شد. نام ابنمقفع حتما برایتان آشناست اما جدا از او کسانی بودند که در این راه بسیار کوشیدند. پیامد آن، نهضتی است که میتوان آن را نهضت اول ترجمه نامید و با ظهور نحلهی عقلگرایانی چون ابنسینا، فارابی و رازی هویدا شد. یکی از درخشانترین متونی که از آن دوران بر جای مانده، تاریخ بلعمی است. این کتاب که خلاصه و ترجمهی تاریخ بزرگ طبری است و خوشبختانه متن کامل آن امروز در دست ماست، یکی از شیواترین و در عینحال شفافترین نمونههای نثر فارسی است. این کتاب کمابیش با پنجاه سال اختلاف از تاریخ بیهقی جلوتر است. در مقایسه این دو با هم میبینیم که بسامد لغتهای عربی تاریخ بلعمی بسیار کمتر از تاریخ بیهقی است. مزایای تاریخ بیهقی را در اینجا مطرح نمیکنم فقط میخواهم از لحاظ شیوایی کلام و پرهیز از لغات عربی و اینکه چه جانشینهایی این لغات داشتند، سخن بگویم که بر خلاف بیهقی و متون قرن ششم به بعد که کار به افراط در استفاده از لغات عربی میکشد، تاریخ بلعمی از این افراط بری است.
نهضت دوم ترجمه که از نیمههای عصر ناصری شروع میشود، چیزی است که ما خودمان را به نوعی دنبالهی آن میدانیم. نهضتی است که فکر میکنم بعد از شکست ایران از روسیه جرقههایی در ذهن ایرانیان زده شد که دربارهی مبتلا شدن به چنان وضعی جستوجو کنند. آن پرسش دردناک عباس میرزا از سردار روس که «ای غریبه به ما بگو که چرا شما به اینجا رسیدید و ما همچنان در این وضع ماندیم؟» سوالی است که بعدها در گوش ایرانیان طنین میاندازد. جالب است که بدانید ترجمه در این دوره به همت برخی از ایرانیان تبعیدی مثل میرزا حبیب اصفهانی پا میگیرد. قبل از او میرزا فتحعلی آخوندزاده هم کارهایی کرده بود. اما میرزا حبیب اصفهانی با ترجمهی سرگذشت حاجی بابای اصفهانی نه تنها یکی از اولین ترجمهها را به ما میدهد بلکه یکی از بهترین نمونههای ترجمه را عرضه میکند. در این دوره البته کسان دیگری بودند که آثارشان چاپهای متعددی در روزگار ما خورده است. محمدطاهرمیرزای قاجار در ترجمهی رمان پختگی زیادی از خود نشان داده است. خواه در ترجمه کنت مونت کریستو یا سه تفنگدار. ابوالقاسم خان قراگوزلو به سمت شکسپیر میرود و دو ترجمه خوب از شکسپیر عرضه میکند که هنوز خواندنی است. با زبان خوب قاجاری ترجمه شده است و هنوز هم در دسترس است. حسینقلی میرزا سالور و دیگرانی هم بودند. این نهضت بیش از آنکه متوجه ادبیات باشد، متوجه مطالبی شد که پرسشهای ایرانیان را پاسخ بدهد. اینها زمینهای شد برای اندیشهی مشروطه و تجددطلبی. بنابراین ترجمه در این دوره دو وجه داشت: نخست تاثیرات اجتماعی و سیاسی و دیگر سرمشق شدن برای سادهنویسی بیشتر. رمان کنت مونت کریستو زبان ساده و روشنی برای یک داستان سرراست میخواست که امروز هم خواندن آن لذتبخش است. اینها سرمشقی بودند برای سادهنویسی که از قبل شروع شده بود. قائم مقام به نوعی آغازگر سادهنویسی بود اما آنچه در خلال این مدت ترجمه شد، حجم بیشتری داشت و جدا از آن، مطالبی بود که بیشتر در مطبوعات استانبول یا آلمان چاپ شده بود. نهضت ترجمه باعث شناساندن ژانرهای جدید در ادب ما میشد یعنی رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه و سرمشقی برای سادهنویسی بود. این دو تاثیر ترجمه به نظر من همچنان ادامه دارد و به همین دلیل است که سهم ترجمه در غنا بخشیدن به زبان ما سترگ و بزرگ است.
در دورهی رضاشاه از این نظر دورهی درخشانی نداشتیم اما از ۱۳۲۰ ترجمه گسترش بیشتر مییابد تا آن زمان اغلب ترجمهها از زبان فرانسه بوده است اما بعد از جنگ جهانی دوم و ورود آمریکا به عرصهی جهان کمکم زبان انگلیسی جای خود را باز میکند. در دههی ۴۰ ادبیات آمریکای شمالی به همت نجف دریابندری ترجمه شد. من اولین کتابی که از ادبیات آمریکای شمالی خواندم، وداع با اسلحه با ترجمهی دریابندری بود که این ترجمه یک چیز عجیبی به من نشان داد. ما آن زمان ترجمههای رمان فرانسوی را اغلب میخواندیم که زبان معیاری داشت و زبان کموبیش سنگینی بود اما در ترجمهی وداع با اسلحه و همچنین دیگر کارهای همینگوی با زبانی برخورد کردیم که بسیار شبیه زبان محاوره بود. این دستاورد بزرگی برای ما نوجوانان به حساب میآمد. ما نوجوانهای دههی چهل این شانس را داشتیم که چندین مترجم خوب در آن زمان کار میکردند و ما ماهی یکبار به کتابفروشیهای مخبرالدوله میرفتیم تا این کتابها را ببینیم. امروز ما دنبالهی راهی هستیم که همین مترجمان گشودند. در سالهایی که هدایت و حلقهی هدایت دست به ترجمه زدند، کافکا ترجمه شد. بعدتر به آذین آمد که به ادبیات فرانسه علاقه داشت و کارهای زیادی کرد. اگرچه ممکن است امروز کسی بگوید ژان کریستف چندان اثر ادبی درخشانی نیست اما نثر بهآذین، نثر دلانگیز و شیوایی است که خود من شاهد خوبی هستم از اینکه این کتاب و نثر آن چه تاثیری روی من گذاشت. سایر مترجمان را نام نمیبرم چون ممکن است اسامی را از یاد ببرم. ما امروز میراثدار این ترجمهها هستیم. نمیتوانیم از تاثیرات امروز آن نهضت اول حرف بزنیم گرچه آموختن آن زبانها به نظر من یکی از واجبات است. اما امروز باید این زبان ترجمه را با زبان دههی چهل مقایسه کنیم تا بدانیم زبان آنها چگونه بوده است. تردیدی نیست که این زبان به لحاظ واژگان و شیوهی بیان راهگشاست. داستان ایرانی بیتردید از اینها بهره گرفته است. اما مسئلهای که در چند دههی اخیر به آن برخوردم این است که آیا افزایش و کثرت ترجمه، با کیفیت و بهبود زبان فارسی هم همراه بوده یا نه؟
ما هم در هیئت داوران هم به صورت فردی کتابهای زیادی میخوانیم. کار مترجم خواندن و نوشتن است. چیزی که توجه من را جلب کرده و توجه اغلب همکاران من را در هیئت داوران جلب کرده این بود که مترجم در دریافت مطلب مشکلی نداشته است اما ضعف مترجمان ما هنوز در فارسینویسی است. ما یک توهمی داریم و آن این است که فارسی زبان مادری ما است بنابراین آن را بلدیم. اما واقعیت این است که بلد نیستیم. یعنی در حد گذران روزمره بلدیم. وقتی میگویید فلان نویسندهی آمریکای لاتین شهرت جهانی یافته است بنابراین نمیتواند زبان اسپانیاییاش نمونهی خوب زبان اسپانیایی نباشد. مترجم هنگام ترجمه این داستان را از زیباییها و امکانات زبان خودش محروم میکند و تشکیلات زبانی را به هم میریزد. پس در مقابل باید چیزی به متن بدهد که درخور آن باشد. اگر این زبان را نتوانیم مقابل آن زبان بسازیم کتاب را حرام کردهایم. این هم به حیثیت نویسنده لطمه میزند هم خواننده را حیران میکند که این کتابی که اینقدر از آن تعریف شنیدیم آیا این است؟!
جایزه ابوالحسن نجفی برای دوستان جوان ماست و کار بسیار خوبی هم هست که این جایزه به جوانها اختصاص دارد اما خواهش من این است که فکر نکنید کار ترجمه با آموختن زبان مبدا راه میافتد. شما باید زبان مقصد را هم بیاموزید. ادبیات هنر کلام است. ترجمه هنر است به شرطی که در شرایط خودش کامل باشد. و شرط اصلی ترجمه این است که خواننده زبان شما را باور کند. زبان توصیف از یک سو و زبان دیالوگ از سوی دیگر. جوانان هنوز در نوشتن دیالوگها اشکال دارند. شکستن زبان به نظرم خیلی جرم نیست و لازم است که گاهی اوقات آن را بشکنید. اما با شکستن زبان، به زبان محاوره نمیرسید. زبان محاوره واژهها و نحو خودش را دارد. اینها را باید بخوانید. چرند پرند دهخدا را بخوانید ببنید چهقدر اصطلاحات عامیانه در آنجا به کار برده است.
*متن پیاده شده و تلخیص فایل صوتی عبدالله کوثری است که به مناسبت برگزاری مراسم اهدای هشتمین دورهی جایزهی ابوالحسن نجفی در اختیار مرکز فرهنگی شهر کتاب قرار گرفته است.
فکر نکنید کار ترجمه با آموختن زبان مبدا راه میافتد. شما باید زبان مقصد را هم بیاموزید.
گزارش هشتمین دورهی جایزهی ابوالحسن نجفی
گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «سنگی بر گوری»
گزارش نشست نقد و بررسی کتاب «تاریخ فلسفهی اخلاق: دستنامهی آکسفورد»
گزارش نشست بررسی کتاب «تفسیر معاصرانهی قرآن کریم»
چه بسیار ترجمههایی که این روزها از ادبیات انگلیسی، فرانسه، آلمانی و… خواندهها به دست ما میرسد که ساختار جملهبندیش فرسنگها با نثر فارسی فاصله دارد.
کاش دوستان متوجه باشند صرف زباندانی، از آنها مترجم نمیسازد. وقتی هنوز نمیتوانند در حد یک مطلب اینترنتی درست بنویسند چگونه به خود حق میدهند زمان و پول مخاطب را تلف کنند. کتابفروشیها پر از چند ترجمه از یک اثر واحذ و یا ترجمههای کمرونقند که رمق ادبیات را گرفته است.