img
img
img
img
img
محمد زارع‌شیرین‌کندی

اخلاقیون جهان کجا ایستاده‌اند؟

محمد زارع شیرین کندی

اعتماد: پویش و جنبش درونی مدرنیته از دیالکتیک سرآغازین آن نشات می‌گیرد. مدرنیته همچون فرآیندی تازه از دل دیالکتیک/ دیالکتیک‌ها می‌توانست سر برآورد و سپس با دیالکتیک/ دیالکتیک‌ها استمرار و جریان یابد و از این رو نه تنها هیچ‌گاه به سکون و جمود نرسد، بلکه بیش از پیش بارورتر و نیرومندتر شود، اما این دیالکتیک/ دیالکتیک‌ها مدت‌هاست که به شیوه تعارضات جدی و جدال‌های تند به حیات مدرنیته دوام می‌بخشد. بقای مدرنیته اکنون با جنگ است. اگرچه نهاد مدرنیته از آغاز شکل‌گیری‌اش هرگز آرام و قرار نداشته است و اگر چنین می‌بود، می‌پوسید و می‌مرد، اما مساله آن است که اکنون مدرنیته درآشوب و با جنگ زنده است و زندگانی می‌کند. این ادعا باید روشن شود.
بربریت کنونی منطقه ما با تنش‌های دیالکتیکی مدرنیته بی‌ارتباط نمی‌تواند باشد. در کشتار و سرکوب زندگان میان خشونت و ترور و اشغال و بمباران و تخریب تفاوتی نیست. ظلم، ظلم است و قساوت، قساوت. نه اینکه قوت یک طرف و ضعف طرف دیگر را نادیده بگیریم، بلکه بگوییم قوی و ضعیف هر دو در درون ساختار دیالکتیکی مدرنیته می‌گنجند و می‌جنگند. نه قوی آنقدر قوی است که بتواند ضعیف را چنان ریشه‌کن کند که تا همیشه خیالش راحت شود و نه ضعیف آنقدر ضعیف است که نتواند چند عملیات سهمگین کند و دست‌کم چند ضربه محکم به قوی وارد کند. اگر قوی با مدرنیته و در آن قوی است ضعیف هم با مدرنیته و در آن ضعیف است نه در چارچوب سست و لرزان سنت. این همان شیوه دیالکتیکی مدرنیته است. با نظر به دوران استعمار (کولونیالیسم) می‌توان به این نکته پی برد که غرب از نابودی تمامیت غیرغرب نومید شده است هر چند غیرغرب هم تاکنون به توان و نیروی غالب غرب دست نیافته است. اگر قوی صرفا به قوی‌ترین و پیشرفته‌ترین تسلیحات مدرن مسلح است و آنها را به کار می‌گیرد، ضعیف هم علاوه بر آنکه می‌تواند به هر حال به بخشی از تسلیحات مدرن که در سراسر جهان گسترده است، دست یابد به ابزار دیگری نیز مسلح است و آن کین‌توزی تاریخی و خشم ناشی از تحقیر و استخفاف است. از همین جاست که نیروی ضعیف در مواقعی می‌تواند حتی دوبرابر شود و کار قوی را دشوارتر سازد. به همین سبب هم است که نزاع‌شان به سهولت به پایان نمی‌رسد، زیرا هر دو در درون مدرنیته می‌گنجند و می‌جنگند. ضعیفِ امروز دیگر ضعیف سنتی و مفلوک قرن نوزدهم نیست که غرب به راحتی مستعمره و استثمارش کند، چراکه از الزامات خود مدرنیته بود که دستاوردهای مدرن و انواع مصنوعات و محصولاتش جهان را بگیرد و در کل گیتی طرفدار و خریدار داشته باشد.
به دیگر سخن، جهانی شدن مدرنیته از لوازم ذات آن بود. اکنون ضعیفِ ساکن در حاشیه مدرنیته نیز می‌تواند دست‌کم برخی سلاح‌های مدرن را از خود همان غرب یا از جاهای مجهول دیگر بخرد و وارد کند و حتی می‌تواند پاره‌ای از آنها را خود نیز تولید کند و این مغایرتی ندارد با این واقعیت روشن که صرفا مغرب زمین سرچشمه علم و فنِ مدرن بوده است. گسترش مدرنیته در سراسر عالم را خود آن اقتضا می‌کرد و می‌کند. مصنوعات مدرن اگر صرفا تولید و انباشته شوند و مصرف نشوند، مدرنیته افسرده می‌شود و برای آنکه همواره سرزنده و سرحال و فعال بماند باید پیوسته کار و پژوهش و تولید کند تا خود و دیگران مصرف کنند و این حرکت دیالکتیکی استمرار داشته باشد. 
اما جهانی شدن مدرنیته و استمرار این حرکت همواره به سود غرب مدرن نیست، زیرا غیرغربی هم، اگرنه به همان اندازه غربی، دست‌کم تا حدودی می‌تواند ابزار و آلات تهیه کند و گاه پیشرفته‌ترین و پیچیده‌ترین آنها را در اختیار داشته باشد و در موقعش بر ضد همان غرب قوی به کار گیرد. تکنیک و ابزارهای آن دیگر در انحصار کامل غرب نیست و هر گروه سیاسی در هر کشوری می‌تواند وسایلِ ویرانی و کشتار و ترور را از جایی فراهم و حتی خودش تولید کند. به خصوص که خرید و تولید تسلیحات پیچیده مدرن نه نیازی به مبانی فلسفی دارد و نه حتی نیازی به تخصص ژرف علمی . همگان می‌توانند در آن شریک و سهیم باشند. سیاست و قدرت سیاسی حتی در درون سنت‌های قدیم و خشک و در عین حال متعصب و ستیهنده می‌تواند مولد خطرناک‌ترین ابزارها باشد. شاید بتوان گفت که صورت سیاسی قوی مدرنیته که از درون تاریخ و تمدن اصیل غرب برخاسته در حال نبرد با صورت سیاسی ضعیف آن است و حاصل تضاد آن صورت قوی و این صورت ضعیف، بربریت کنونی منطقه ماست . نه ضعیف از پای درمی‌آید و نه قوی می‌تواند پیروز شود، زیرا ضعیف را نیز خود مدرنیته قوی کرده است نه سنت‌های ناتوان و ناکارآمد گذشته‌اش . همه صورت‌های سیاسی کنونی و همه اعمال و کارهای‌شان به معنایی مدرن است.  بنیادگرایی و تروریسم همان اندازه مدرنند که بمباران‌ها، حملات هوایی و زمینی، پاک‌سازی قوی و مذهبی و نسل‌کشی. در همین جاست که تنش دیالکتیکی مدرنیته به بحران بدل می‌شود، دیالکتیک تمدن و توحش عیان می‌شود، بحران‌های ریشه‌ای افغانستان و عراق و سوریه و جاهای دیگر را به ویرانه مبدل می‌کند، یازده سپتامبر رخ می‌دهد، جریان‌های بنیادگرا شکل می‌گیرند، بنیادگرایان تندرو با انواع و اقسام سلاح‌ها به کشورهای غربی حمله می‌کنند، دست‌کم آرامش زندگی‌شان را از آنان سلب می‌کنند و تلافی‌ها و انتقامجویی‌های کشورهای غربی موجب ناامنی در جهان می‌شوند.آیا به همین سبب نیست که به محض آنکه غرب مدرنِ قوی یک جریان تندرو و خطرناک را از بین می‌برد دو روز دیگر همان عقاید و اعمال در جای دیگری سبز می‌شوند و علیه او می‌شورند؟ آیا به همین سبب نیست که اگر ضعیف گرسنه و ناآرام باشد، قوی نیز اگر سیر باشد دست‌کم آرامش نخواهد داشت و زندگی بدون آرامش زندگی نیست؟ آیا به همین سبب نیست که می‌توان گفت تکنیک مدرن دیگر با تدبیر و تصمیم سیاستمداران کار نمی‌کند، بلکه مستقل از اراده انسان با اراده به قدرت و سلطه خویش به پیش می‌رود؟ کارل پوپر، فیلسوف و سخنگوی نامدار لیبرال دموکراسی غرب، جزو کسانی است که گمان می‌کنند دولت‌های غربی می‌توانند نیرو و قدرت عظیم تکنیک را در اختیار داشته باشند و هر وقت خواستند آن را به کار گیرند و هر وقت اراده کردند آن را مهار کنند یا نگذارند غیرغربی‌ها از آن سوءاستفاده کنند. او به صراحت گفته است: «بازار آزاد فقط در چارچوب یک نظم قانونی تضمین شده توسط دولت می‌تواند وجود داشته باشد. قسمی از این نظم، ممنوع کردن سازمان‌های حزبی مسلح است که شامل محدود ساختن آزادی تجارت اسلحه -و لذا بازار آزاد و آزادی فردی – می‌شود…. ما بازار اسلحه را به خاطر آزادی‌های مدنی به‌طور کلی کنترل می‌کنیم، همان‌طور که ناچاریم رفتار حیوانات وحشی و سگ‌های شکاری را محدود سازیم.» این سخن صرفا از نوعی خوش‌بینی برخاسته از اعتقاد تام و تمام به معصومیت غرب و بی‌طرفی تکنیکش حکایت می‌کند و در تجربه تاریخ معاصر از بن و بنیاد ابطال شده است، زیرا نه تولید و تجارت تسلیحات مدرن محدودیتی دارد و نه دولت‌های غربی قصد تحدید و قانونمند کردن آن را دارند. مساله صرفا سیاسی است، یعنی دوستان دولت‌های غربی راحت‌تر می‌توانند تسلیحات پیشرفته داشته باشند و دشمنان‌شان نه چندان راحت! هر چند همین دشمنان هم به نحوی از انحاء توانسته‌اند. 
بحران مدرنیته که بربریت کنونی منطقه ما نیز یکی از جلوه‌های آن می‌تواند به شمار آید در همین جا خودش را نشان می‌دهد: بعضی می‌توانند و باید تسلیحات پیشرفته داشته باشند و بعضی نمی‌توانند و نباید. اما اکنون همین‌ها که نمی‌توانند و نباید داشته باشند، با همین داشته‌های اندک‌شان موی دماغ آنهایی شده‌اند که می‌توانند و باید داشته باشند. آیا ریشه ناآرامی‌های جهان ما از اینجا برنمی‌خیزد؟ در جهانی که همگان، اعم از قوی و ضعیف، در فضای مجازی زندگی می‌کنند اگر یک نقطه ناآرام باشد بر بقیه نقاط آن تاثیر قطعی خواهد گذاشت. به همین علت بود که وقتی از آن فیلسوف مشهور درباره تولید تسلیحات پیشرفته در خاورمیانه پرسیدند، گفت: «هر طور شده باید جلوی آن را گرفت.» او بی‌درنگ افزود: «از برای آسایش وآرامش غرب باید جنگ کرد!» اشپیگل: «آیا امریکا علیه صدام که در حال ساختن بمب اتم است باید وارد عمل شود؟» پوپر: «نه فقط علیه صدام. جهان متمدن باید نوعی گروه ضربت برای چنان مواردی تشکیل دهد. صلح‌خواهی از راه‌های منسوخ به معنای دیوانگی است. ما باید از برای صلح بجنگیم.» آیا فیلسوفِ آزادی و دموکراسی نمی‌دانست که با جنگ و کشتار و خونریزی در خاورمیانه، هیچ صلحی در هیچ جای جهان برقرار نخواهد بود، چنانکه از آن زمان که فیلسوف ما این جمله را بیان کرده، برقرار نشده است. اگر با نابودی یک کشور و سرکوب مردمان بی‌گناه آن در خاورمیانه و امریکای لاتین یا درجاهای دیگر، دنیا روی آرامش می‌دید، این امر تاکنون باید بارها متحقق شده بود، اما همچنان جنگ و ترور و خشونت و بمباران و موشکباران و قتل عام کودکان است که جهان ما را درگیر خود کرده است. فیلسوف ما با معیارهای قرن هجده و نوزده حکم کرده و گویا توجهی به جهانی شدن مصنوعات مدرن غرب نداشته است. اگر قدرت غرب نامتناهی هم می‌بود باز با جنگ و بیداد و کشتار و بی‌خانمانی و آوارگی دیگران نمی‌توانست تا همیشه در امن و آرامش و سعادت زندگی کند، زیرا از مقتضیات همین قدرت مدرنیته غرب بود که غیرغربی هم صاحب تکنیک، دستگاه، کامپیوتر، اسلحه، موشک و پهپاد و گاه با همان ابزار و آلات غربی به خود غرب حمله‌ور شود. اگر هم نتواند کار مهمی از پیش ببرد باری مزاحمت اساسی ایجاد کند، به ترور متوسل شود، به عملیات انتحاری دست بزند و خلاصه به شیوه و حیله‌ای آرامش غرب را مختل کند. از قدیم هم گفته‌اند که «خون به خون شستن محال است محال.» راستی در وضع کنونی اخلاقیون جهان و مدعیان و نمایندگان اخلاقِ جهانی کجا ایستاده‌اند؟

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  چند درصد از ایرانیان این مرد بزرگ را می‌شناسند؟

اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتاب‌های مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.

  چرا از گوش دادن به موسیقی غمگین لذت می‌بریم؟

وقتی موسیقی غمگین گوش می‌دهیم آن را در زمینه زیبایی‌شناختی، لذت‌بخش می‌دانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته می‌شود.

  بی‌اخلاقی پژوهشگران اخلاق ایرادی ندارد!

هرکسی که نماد چیزی است، باید بهترین آن باشد. پژوهشگران اخلاق و فیلسوفان اخلاق هم از این امر مستثنا نیستند.

  زندگی، عشق و ادبیات

مروری بر زندگی و آثار آن تایلر

  شاعری در حضور پروانگی‌های مقدس

مروری بر هستی‌شناسی در شعر بیژن نجدی