اعتماد: «کتاب خیلی گران است.» این جمله را سالهاست که میشنوم، از دوست و آشنا. جالب است که بعضا -نه همه- کسانی این را میگویند که خیلی راحت حاضرند برای یک پیتزا پانصد هزار تومان هزینه کنند و به کفش و تیشرت کمتر از یک میلیون تومان راضی نمیشوند. شما را نمیدانم، اما خودم دوستان و رفقای زیادی دارم که به قول معروف دستشان به دهانشان میرسد، اما سالی یک کتاب هم نمیخرند و اصولا خرید کتاب در سبد -نه ماهانه که- سالانهشان نیست. وقتی بعد از سالی دوازده ماه، احساس میکنند به یک کتاب احتیاج دارند، به جای اینکه آن را بخرند، دست به دامن کتابخانهدارها میشوند. وقتی به آنها میگویم: «خب یه کتابه دیگه، بخر!» این جواب را در آستین دارند که «خونه شلوغ میشه، بذار اونایی رو که قبلا خریدم بخونم، از تلنبار شدن کتاب استرس میگیرم.» میگویم: «خب بخون!» میگویند: «وقت، وقت ندارم…!»
درست است. کتاب در طول یکی، دو سال گذشته به شکل بیسابقهای گران شده، طوری که یک کتاب ساده ۴۰۰ صفحهای، بدون هیچ عکس و تصویری با جلد شومیز در قطع رقعی، ۳۶۰هزار تومان قیمت دارد. یک دانشجو یا حقوقبگیر فرهنگی نمیتواند به راحتی کتاب بخرد. این را هم قبول دارم که آدم نمیتواند غذا نخورد و لباس نپوشد، اما میتواند کتاب نخواند. خصوصا که این روزها میتوان با جستوجویی ساده در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به منابعی غنی شامل هزاران کتاب دست یافت، به مراتب ارزانتر و در دسترستر. این روزها در کشور ما کتاب کاغذی برای آدمهایی که درگیر نیازهای اولیه زندگی خودشان هستند به کالایی-اگر نگوییم لوکس و تجملاتی- غیرضروری بدل شده. مردم اطلاعات مورد نیازشان را از رسانهها و شبکههای متنوع کسب میکنند و دیگر مثل قدیم، کتاب اصلیترین منبع آگاهیهای موثق و مستدل نیست. اما همچنان کتاب مهمترین و موثقترین مرجع دانش و معرفت است و با کمتر شدن مراجعه به آن، دادههای غلط و خطا زیاد میشوند.
کتاب گران است. بله، اما کالاهای دیگر هم گران است. گرانی کتاب در مقایسه با کالاهای دیگر بیشتر به چشم میآید. انگار گرانی کتاب بهانهای موجه برای نخریدن و در نتیجه نخواندن آن است. فراموش نکنیم که آنها که مستقیم یا غیرمستقیم باعث و بانی گران شدن همه چیز شدهاند، همین را میخواهند. اینکه کتابخوانی کم شود و مردم گرفتار نیازهای اولیهشان باشند. برای ناکام ماندن آنها هم که شده بهترین کار کتاب خریدن و خواندن آن است. ماهی یا فصلی یا سالی یکی، دو کتاب. باور کنیم اگر به جای یک وعده پیتزا در فصل، نیمرو بخوریم و با باقی پولش یک کتاب بخریم، به جایی برنمیخورد و مشکلی برای جسممان پدید نمیآید. سالمتر هم هست. این را دفعه بعدی که خواستیم پیتزا بخریم، امتحان کنیم.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.
هرکسی که نماد چیزی است، باید بهترین آن باشد. پژوهشگران اخلاق و فیلسوفان اخلاق هم از این امر مستثنا نیستند.
مروری بر زندگی و آثار آن تایلر
مروری بر هستیشناسی در شعر بیژن نجدی