عصر ایران: هنر موسیقی نه فقط در ایران که در همه جای دنیا سبکها و گونههای مختلفی دارد که به فراخور اتفاقات تاریخی- اجتماعی و حتی گاهی به مدد یک جریان سیاسی شکل گرفتهاند و رفتهرفته با تداوم و استمرار به ژانری مجزا با ویژگیهای ژانری خود تبدیل شدهاند.
اساسا همین ویژگیهای ژانری است که بخشی از هنر را از دیگری متمایز میکند و مهر خاص آن ژانر را بر پیشانیاش میگذارد. اما مسلما همان طور که هنر ترکیب پیچیدهای از عوامل متعدد تاریخی است، باید آن را پدیدهای تاریخی، مشروط و تولیدشده بدانیم که به عدهای نابغهٔ فطری از آسمان الهام نمیشود.
در این بین ایران ضمن برخورداری از خاستگاه اجتماعی خاص و نیز پیشینهٔ تاریخی پرتبوتابش به منوال دیگر کشورها از هنر غرب و مدرنیتهٔ غربی به خصوص در دورهٔ ناصری و انقلاب مشروطه و پس از آن، یعنی دوران حکومت پهلوی دوم، تاثیر بسیار پذیرفته است.
با این تفاسیر اگرچه گونههای متفاوت موسیقی وجود دارد و موسیقی شهرهای مختلف و روستاها از هم متمایز میشوند، اما براساس آنچه از اولین ضبطهای موسیقی بهجا مانده، میتوان دریافت که شرایط سیاسی- اجتماعی قوسِقُزحگونهٔ جغرافیای ما در شکلگیری موسیقیهای مختلف بیتاثیر نبوده و نیست؛ چنانکه در تغییرات نظامهای سیاسی و نیز جنگاوری و دلاوریهای مردم ایران، علاوه بر موسیقیهای بومی هر منطقه، سرودها و ترانههایی ساخته و پرداخته شدهاند که در خیزش مردمی و گره کردن مشتها کمتاثیر نبودهاند.
در میان این موسیقیها یکی از پرمخاطبترین سبکها که اساسا عنوان خود را هم از وجود هوادارانش اتخاذ کرده، موسیقی پاپ (Popular) است که پیگیری رد آن در تاریخ موسیقی ایرانی و نیز آسیبشناسی جایگاه امروزیاش میتواند اثری مهم بر این موسیقی و نوع دیگری که فاخر شمرده میشود، بگذارد.
در همین زمینه کتاب «پیدایش موسیقی مردمپسند در ایران» به نویسندگی دکتر ساسان فاطمی توسط نشر ماهور منتشر شده است که نویسندهٔ آن با تمییز واژهٔ “مردمپسند” از “مردمی” کوشیده تا رد شکلگیری این موسیقی را در برهههای زمانی مختلف بررسی کند.
مضاف بر این تاریخنگاری و نیز ارائهٔ تعریفی دقیق از وجه تسمیهٔ “موسیقی مردمپسند”، ساسان فاطمی در کتاب خود سعی کرده این نوع موسیقی را در ایران به نوع عمدهٔ آن در جهان پیوند بزند و موقعیت امروزی آن را بر اساس مباحث نظری واکاوی کند.
هرچند که محیطهای علمی امروز ما از هر گونه دستهبندی و ژانربندی به دلیل درک نادرست از مفهوم ارزشگذاری گریزانند، اما این واقعیت را نیز نمیتوان نادیده گرفت که برای شناخت هر امر و پدیدهای به این دستهبندیها نیاز است تا چراغ راه پژوهش باشند.
از این منظر دستهبندی ساسان فاطمی در «پیدایش موسیقی مردمپسند در ایران» به سه دستهٔ موسیقی کلاسیک، مردمی و مردمپسند، میتواند نمونههای صوتی و صاحبان آثار را به درستی تفکیک کند و پژوهش و درک از موسیقی مردمپسند را سادهتر.
علاوه بر اینکه در این کتاب ضمن جدا کردن “تصنیف” به عنوان یک گونه موسیقیِ سبُک شهری به تعریف آن و نیز رابطهٔ بین تصنیفهای امروزی و گونههای مشابه تاریخی پرداخته شده است.
نویسنده “تصنیف” را گونهای از موسیقیِ سبُک در محیطهای شهری میداند که بدنهٔ موسیقیهای رادیویی، رسانهای یا تجاری را در هر کشوری میسازد؛ موسیقیهایی که عموما ترانههای کوتاه، سبک و “قابل حمل” و در دسترس عموم دارند و آهنگهای کوتاهی که ریتم رقص آنها لزوما برای جشنها ساخته نشده اما در جشنها به وفور استفاده میشوند.
در فصل اول غیر از تصانیف درباری به تصانیف خیابانی که مربوط به دربار و وزرا و رویدادهای سیاسی- اجتماعی بوده نیز اشاره شده و نمونههایی هم آمده است؛ نمونههایی که با یک یا چند تم به شکل آزاد و دلبخواهی توسط مردم ساخته میشدند.
اما در ادامهٔ این کتاب درمییابیم در دورهٔ قاجار به واسطهٔ غربگرایی پادشاهان، هنر موسیقی تغییر عمده میکند چراکه سفرهای شاهان قاجار به فرنگ و آمدن هیئتهای مختلف فرهنگی از اروپا به ایران سرآغاز تاثیرپذیری پنهان و آشکار موسیقی ایرانی میشود.
پُر واضح است که در چنین بستری، تاثیرگذاری و تاثیرپذیری فرهنگی، مقولهای نیست که حداقل در مراحل اولیه به میل و ارادهٔ افراد خاصی بستگی داشته باشد یا مورد انکار قرار گیرد.
اما در این دوران، فرهنگ غرب نسبت به فرهنگ ایران به دلایل مختلف، فرهنگ برتر و مسلط تلقی میشد و طبیعی است که در این گیرودار، تاثیر موسیقی غربی بر موسیقی ایرانی بسیار قویتر و موثرتر و در واقع یک سویه باشد. چنانکه در مورد تحولات تصنیف در دورهٔ مشروطه در این کتاب میخوانیم:
«تفکر مسلط در محیطِ روشنفکری، تفکری پیشرفتگرا و عقلگراست که جامعهٔ ایرانی و گذشتهاش را مدام با جامعهٔ اروپایی مقایسه میکند تا دلایل انحطاط آن را دریابد و در این راه تقریبا همهٔ جنبههای زندگی سنتی را زیر سؤال میبرد. رفتارها و تفکراتی که با عادتهای غربی سازگار نیستند، یا تصور میشود نیستند، سرچشمههای اصلی بدبختی کشور محسوب و بنابراین، تبدیل به هدفهای اصلی انتقادات گاه بسیار تند و تیز میشوند.»
اینچنین است که “تصنیف تغزلی” به عنوان یک گونه موسیقیِ سبُک شهری از دورهٔ ناصری جای خود را به تصانیف سیاسی- اجتماعی یا اعتراضی میدهند که ساختهٔ محیط موسیقاییای هستند آفریدهٔ مردم عامی؛ تصانیفی چون تصنیفهای حسامالسلطنه، عارف و شیدا.
در ادامه و در دورهٔ پهلوی، تصانیف به ترانههای رادیویی و رسانهای تبدیل میشوند که بعضی از آنها گاه بسیار پیچیده و غیر معمول و طولانیاند (ساخته و پرداختهٔ اساتید بزرگ موسیقی ایرانی چون وزیری و خالقی) و گاهی هم متاثر از موسیقی کافهای و تصنیفهای سبُک غربی.
اما با وقوع انقلاب 57، شکل تصنیفها بازگشتی به نمونههای سنتی و اصیل موسیقی ایرانی دارند که بیتاثیر از “مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی” و موسیقیدانان فعال در آن نبوده و نیست.
در فصل آخر کتاب، نویسنده به کیفیت موسیقایی یک اثر پاپیولار میپردازد و تاثیر اقتصاد و رسانه را در رشد این گونه از موسیقی با رجوع به آرای تئودور آدورنو و ریچارد میدلتُن شرح میدهد:
«این موسیقی اساسا شهری است و مخاطبی وسیع دارد و وجود و گستردگی آن به رشد طبقهٔ متوسط جامعه و به طور خاصتری به اقتصاد بازار، تولید انبوه و رسانههای گروهی عمیقا وابسته است.»
«پیدایش موسیقی مردمپسند در ایران» کتابی مختصر و مفید است که از منظر دکتر ساسان فاطمی، یکی از مهمترین اتنوموزیکولوگهای ایران، نگاشته شده است و با انتخاب و تشریح “تصنیف” به عنوان یکی از گونههای موسیقی مردمپسند به نتایج پژوهشی دقیقی در این زمینه دست مییابد که مابهازای هنری آن را در ساحت موسیقایی امروز ایران به وفور میبینیم.
آثاری در قالب موسیقی ایرانی اما کاسبکارانه و متناسب با تقاضای بازار که بیآنکه اندیشهٔ ارتقای سلیقهٔ صوتی مردم را داشته باشند با ایدهٔ پر کردن جیب صاحبانشان شکل میگیرند و به واسطهٔ رسانهها به مردم عرضه میشوند.
مارکت موسیقی امروز ایران از این آثار اشباع است و روز به روز ایدههای بازاری بیشتری هم به آن اضافه میشود.
نگاهی عصبشناختی به ارادهی آزاد
میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار میشود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوهای عریان آشکار کند.
در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلمنامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور میکند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.