img
img
img
img
img
علی‌اصغر مصلح

الگوی توسعه چینی و سنت دائویی

علی‌اصغر مصلح

اطلاعات: حکومت چین عزم خود را برای تقویت آئین دائو در چین و معرفی آن به مردم جهان را اعلام کرده و بر اصولی از این آئین که می‌تواند مبنائی برای صلح جهانی و تقویت نظم بین‌الملل باشد، تأکید می‌کند. بدین ترتیب چین در حال آمیزش جدیدی است از تاریخ و سنتهای تاریخی خود و غرب. آیا این کوشش در حد صورت‌ها و افزودن کلیشه‌هایی خواهد بود یا  شاهد صورت جدیدی از توسعه و نظم قدرت در تألیف با صورتی از معنویت هستیم؟

الگوی توسعه چینی یکی از بحث‌برانگیزترین مسائل دهه‌های اخیر بوده ‌است. کسانی که الگوهای توسعه را منحصر به همان که بر اساس مبانی نظری فکر مدرن شکل گرفته، دانسته‌اند، اغلب از درک اسباب موفقیت‌های  شگفت‌آور چین ناتوان بوده‌ و حتی با نقدهای خود، مانع شناخت عمیق مسیری شده‌اند که چین در پیش گرفته ‌است. کسانی که توسعۀ چینی را وحشی و در منافات با حقوق بشر و دمکراسی و حقوق اقلیت‌ها توصیف کرده‌اند، به‌رغم اینکه نقدهایشان، طبق ملاک‌های فکر مدرن درست است، اما از سطوح زیرین و اسباب راهبرد‌های چین غافل بوده‌اند. 
اگر قرار باشد در باره چین امروز و به‌خصوص در بارۀ نقش رو به گسترش آن در جهان آینده قضاوت کنیم، باید راهبردهای گسترش نفوذ چین را بر اساس واقعیات تاریخ و ویژگی‌های خاص فرهنگ چینی دریابیم. چین طولانی‌ترین و پایدارترین تمدن بشری بوده ‌است. به گفته کیسینجر: «هیچ کشور دیگری نمی‌تواند داعیه‌دار تمدن پیوسته‌ای به درازای تاریخ تمدن چین باشد،‌ یا پیوندی چنین مأنوس با گذشته‌های دیرین و اصول کلاسیک استراتژی و زمامداری خود داشته باشد» (کتاب چین، ص۵). 
دیوار چین نماد پایداری و تداوم این تمدن است. این دیوار در طول چند قرن، به درازای بیش از 21هزار کیلومتر، برای حفظ این سرزمین در مقابل مهاجمان، ساخته شده ‌است. در هیچ تمدن دیگری جز چین،پروژه‌ای چنین طولانی سراغ نداریم. مدیریت ساخت این پروژه در طول چند قرن، به‌تنهایی نشانه پایداری حکومت‌ها و تداوم ارزش‌ها و اعتقادات یک ملت در دوره‌ای طولانی است. علاوه بر این، دیوار چین نماد اولویت امنیت بر همه امور دیگر برای این ملت است؛ ملتی که همواره خود را جهانی کامل و تمام دانسته ‌است. چینیان در طول تاریخ، هرگز برای تصرف به سرزمین دیگری حمله نکرده‌اند. چون چین را سرزمین و بلکه جهانی خودبسند می‌دانسته‌اند. 
بر اساس همین ویژگی است که این ملت در مقابل تمدن و فرهنگ مدرن نیز همواره مقاومت کرده و هرگز به طور کامل گشوده یا تسلیم نشده ‌است. چینیان در دوره مدرن نیز گذشته و خرَد تاریخی خود را بیش از ملتهای دیگر حفظ کرده‌اند. انتخاب کمونیسم در دورانی که باید کشور را بر اساس هنجارهایی جدید شکل می‌دادند، اتفاقی نبود. چین بر اساس آیین‌ها، عقاید و هنجارهای غالب بر تاریخش نمی‌توانسته کشوری لیبرال باشد. به همین جهت مردم چین هیچ‌گاه اصولی چون عقلانیت روشنگری، فردگرائی (اندیویدوالیسم)، حقوق بشر و دمکراسی را اصول اول زندگی خود قرار نداده‌اند. 

احیای آیین‌های معنوی
چین در دهه اخیر با تجارب جدیدی که از رقابت با غرب کسب کرده، وارد آزمون‌های جدیدی شده است. یکی از این آزمون‌ها ورود به مباحث نظری ـ فلسفی و دیگری احیای آیین‌های معنوی است. همه پژوهشگران در فرهنگ چین، بر صفت اهل‌عمل بودن و واقعیت‌بینی چینیان تأکید کرده‌اند. چینی‌ها در گذشته هرگز مانند آنچه در تاریخ اروپا سراغ داریم، اهل اندیشه‌وری و اشتغال به مفاهیم نبوده‌اند؛ اما گویا در شرایط جدید تجربه کرده‌اند که باید صورت مفهومی شده واقعیات ملموس را بیش از پیش بیازماید. شاید به همین جهت باشد که در سالهای اخیر به صورتی گسترده‌تر به فلسفه مدرن و معاصر پرداخته‌اند. در دانشگاه‌های بزرگ چین علاقه به فلسفه غرب، به‌خصوص فلسفه معاصر افزایش یافته است. پروفسور چن هونگجی در مصاحبه ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۳ با روزنامه برلین می‌گوید: «الان تعداد خوانندگان کانت، نیچه، گوته و ماکس وبر در چین بیش از آلمان است.» این‌ گونه روندها نشانۀ بیداری التفاتی جدید است. علاوه بر این در سالهای اخیر برنامه‌های گسترده‌ای برای احیای سنتهای معنوی چین آغاز شده‌ است. 
اخیراً چهار انجمن دائویی، بودایی، اسلامی و مسیحی زیر نظر حزب کمونیست تقویت شده و «انجمن دائوی چین» به عنوان مهمترین سنت‌ روحی معنوی چین مورد پشتیبانی  وسیع قرار گرفته است. در تاریخ ۲۴ ـ ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۳ مجمع بزرگ دائوی چین در منطقه کوهستانی مائوشان با حضور چندصد نفر از اعضای انجمن‌های دائوی داخل و خارج چین و شخصیت‌های علمی و دانشگاهی برگزار شد. وانگ هونینگ ـ عضو برجسته حزب کمونیست چین ـ عزم این کشور برای تقویت آئین دائو در چین و معرفی آن به مردم جهان را اعلام کرده و بر اصولی از این آئین که می‌تواند مبنائی برای صلح جهانی و تقویت نظم بین‌الملل باشد، تأکید می‌کند.
این‌گونه رویدادها را چگونه بفهمیم؟ آیا چین در حال هضم و جذب فلسفه مدرن و معاصر و احیای دائو، به قصد ابزارسازی آنهاست؟ به تعبیر متفکران حوزۀ فرانکفورت، آیا دانائی نظری و آئین دائو را برای مصرف شدن در فرآیند صنعت فرهنگ می‌خواهد؟ یا اینکه درک بنیادهای فلسفه مدرن و احیای آئین دائو صورت توسعه و تکنولوژی چینی را تغییر خواهد داد؟ آنچه مسلم است، چین در حال آمیزش جدیدی است؛ رو به تاریخ و سنتهای تاریخی خود و غرب کرده و می‌خواهد در زندگی متکی بر نظم تکنیکی، عناصر نظری معنوی جدیدی وارد سازد. آیا این کوشش در حد صورت‌ها و افزودن کلیشه‌هایی خواهد بود؟ یا اینکه  شاهد صورت جدیدی از توسعه و نظم قدرت در تألیف با صورتی از معنویت هستیم؟
در ادبیات فارسی حکایتی در مقایسۀ رومیان و چینیان وجود دارد. غزالی و نظامی این حکایت را چنین نقل کرده‌اند: پادشاهی دو تالار مقابل یکدیگر در اختیار رومیان و چینیان قرار می‌دهد و از آنها می‌خواهد که دو نقاشی بکشند. رومیان رنگ و وسایل نقاشی می‌خواهند و کار را شروع می‌کنند؛ اما چینیان شروع به صیقل دادن دیواری می‌کنند که در اختیارشان قرار داده ‌شده بود. روز پرده‌برداری از حاصل کار دو گروه، می‌بینند که رومیان اثری بسیار زیبا آفرییده‌اند، ‌اما نقاشی رومیان به صورتی زیباتر در صفحه‌ای که چینیان صیقل داده‌اند، ‌انعکاس یافته‌ است. این داستان در مثنوی مولوی به گونه‌ای نقل شده که کار صیقل دادن به رومیان نسبت داده شده که درست به نظر نمی‌رسد. فرهنگ چین در طول تاریخ، ‌موصوف به کم‌کنشی و بی‌کنشی، پرهیز از تصرف و تغییر در نظم جهان و صیقل دادن جان بوده ‌است. این روحیات جمعی غالب بر تاریخ چین، اکنون نیز نمود دارد. 

دائو، ناب‌ترین صورت سنتهای معنوی
دیوید هال در سال ۱۹۸۹ مقاله‌ای با عنوان «چین مدرن و غرب پست‌مدرن» نوشته و در آن مدعی شده که تفکر سنتی چین به‌خصوص دائویسم، حاوی دریافت‌هایی است که اخیراً در تفکر پست‌مدرن به اندیشه درآمده. وی به عنوان مثال به نحوه تلقی از زبان و موضوع تمایز، با روایتی که در دریدا به اندیشه درآمده، پرداخته تا ادعای خود را ثابت کند. وی به‌خصوص به مطلق ناشناختنی اشاره می‌کند که در دائو دجینگ به عنوان پایه آموزه‌ها آمده، در حالی که در غرب این برداشت، تازه پس از طرح پایان متافیزیک، در غربِ پسا‌مدرن مورد التفات قرار گرفته است. 
در سالهای اخیر چندده کتاب و مقاله در باره نسبت اندیشه‌های مارتین هیدگر با آئین دائو و «ذن» نوشته شده و محققان به تفصیل میزان دین هیدگر به شرق را نشان داده‌اند. آیا این گونه دریافت‌ها را می‌توان علتی بر خودآگاه شدن چین به نقشی دانست که می‌تواند در آینده بر اساس ودایع تاریخی خود ایفا کند؟ آیا چین به‌تدریج در حال وقوف به توانایی‌های نظری ‌فرهنگی ‌آیینی خود نسبت به غرب است؟ برای درک رفتارهای جدید چین لزوماً نباید به سبک رسانه‌های غربی، ریشه حرکات را در سخنان صریح سیاستمداران دنبال کرد. چینیان کم‌سخن‌اند و نیازی به گفتن دلیل هر کاری نمی‌بینند. چه بسیار کنشها که نیازی به بیان اسباب آنها نیست. چینی به حکمت سکوت و بی‌کنشی خو دارد. به همین جهت گاهی باید نانوشته‌ها و ناگفته‌هایشان را دریافت. 
چین از هنگامی که واکنش نسبت به مدرنتیه و کوشش برای تدبیر امور خویش را آغاز کرد، کنش و واکنش‌هایش نسبتی با تاریخ و سنتهایش داشته ‌است. ساختار حکمرانی چین امروز نسبتی با گذشته آن دارد. اگر رویدادهای چین را از درون و بر اساس تاریخ خاص چین بنگریم، چه‌بسا اراده احیای سنتهای معنوی، به‌خصوص دائویسم را هم به گونه‌ای دیگر بفهمیم. شاید روح حاکم بر فرهنگ چین بحران معنویت، نیهیلیسم و نیاز به توسعۀ نرم و تلفیق یافته با عناصر فرهنگی و معنوی را دریافته‌ باشد.
آئین دائو را برخی از محققان حوزه ادیان، ناب‌ترین صورت سنتهای معنوی دانسته‌اند. برای ما ایرانیان نیز سخن علامه طباطبائی حجت این برداشت است. داریوش شایگان پس از تشکیل نشست‌هایی درباره متون کهن شرق با حضور علامه طباطبایی، از وی نقل می‌کند که «کتاب لائوتسه عمیق‌ترین و ناب‌ترین همه آنها بود.» پرسش امروز این است که: دائو در الگوی توسعه چینی چه نقشی می‌خواهد داشته باشد؟ اساس توسعه، تصرف در طبیعت، تغییر و نوآوری، خودبنیادی و تکیه بر خرد انسانی است؛ در حالی که اساس آموزه‌های دائو هماهنگی با طبیعت، بی‌کنشی، آرامی، تکیه بر نظم پنهان جهان و بی‌خودی است. لائودزی به‌صراحت حتی از کوشش برای اصلاح امور پرهیز می‌دهد. چگونه ممکن است که برنامه‌های توسعه با سنتهای معنویی چون دائو جمع و تألیف شود؟    
آئین دائو، به‌خصوص با آثار لائودزی و چوانگ‌زی سالهاست که در غرب مورد توجه جدی بوده است و می‌توان از قرائت‌های مختلف دائو در غرب سخن گفت؛ اما رویدادهای اخیر چین در طرح دائو، رویدادی متفاوت است. غرب دائوی منقطع از سنت را بر اساس وضع تفکر مدرن و معاصر مطالعه کرده و از آن الهام گرفته است؛ اما امروز شاهد رونمائی از آئین دائو با سنتها و سابقه زیست آن در تاریخ طولانی چین هستیم. تعبیر بین‌المللی‌سازی آئین دائو که در مجمع سپتامبر ۲۰۲۳ بارها تکرار ‌شد، نشانه عزمی متفاوت است. برای چینیان آئین دائو، آئینی اصالتاً چینی است که امروزه می‌تواند به عنوان آئینی برای همه انسان‌ها مطرح باشد.
چین شناسی
چین برای ما ایرانیان و بیشتر مردم غیرغربی، همواره به واسطه غرب شناخته شده است. در حالی‌ که چین از آغار رویارویی با مدرنیته، به روش خاص خود، راههای پرفراز و نشیب مدرن شدن و یا مقاومت در مقابل آن را طی کرده است. نگاه اغلب مردم جهان به چین مانند نگاهشان به خط چینی است که برای درک نویسه‌ها (کاراکترها)ی زبان چینی کوششی به خرج نمی‌دهند. اغلب ما زحمت مواجهه مستقیم با چین و اندرونیات این ملت و فرهنگ را به خود نداده‌ایم. کم‌سخنی چینیان بر مشکل درک درست چین دامن زده ‌است. اما چین که خود را جهانی یگانه می‌بیند، از دهه‌های میانی قرن بیستم و منازعه با آمریکا، نشان داده ‌است که اهل عمل به سبک خود است. چین با جمعیتی بیش از یک میلیارد و چهارصدمیلیون نفر، یک ملت است و راهی را می‌رود که درست از درون فرهنگ و تاریخش می‌جوشد. برای چین چنان‌که از آموزه‌های دائو و کنفوسیوس برمی‌آید، اصول اول زندگی عبارتند از: هماهنگی با نظم جهان،‌ پایداری، حفظ تعادل، و اراده و تصمیم خودینۀ برخاسته از آرامش درونی.  
در مورد مسیر آینده چین برای تلفیق عناصر نظری معنوی، به صورت‌های مختلفی می‌توان تحلیل و ارزیابی کرد. نگاه بدبینانه آن است که چین می‌خواهد سنتی معنوی را ابزار سازد و از آن سوء‌استفاده کند؛ اما باید آرام‌تر و با نظر به سابقه چین در سیاست‌گزاری داوری کرد. غرب همواره دربارۀ چین بر اساس پیش‌داشته‌ها الگوهای شکل‌گرفته در تاریخ خود داوری کرده ‌است. غرب غافل است که اصول فکر روشنگری و نحوۀ درک آنها از عقل و انسان و جهان، اصول مطلق نیستند. چین از قرنها پیش بدون انقطاعی اساسی، راه خود را رفته است. به همین جهت اکنون نیز، شاید جمع و تلفیق نظم تکنیک و توسعه، با سنتی پیشامدرن در چین صورت دیگری پیدا کند. در چین امروز هنوز ایندیویدیوم به معنای مدرن تحقق نیافته است و ضروری نیست که در آینده تحقق یابد. نسبت انسان چینی با طبیعت، از حالت هماهنگی که در تاریخ آن فرهنگ سراغ داریم، خارج شده است؛ اما درک چینی از طبیعت هنوز بویی از درک دائویی دارد. چینی هنوز در ناخودآگاه خود این عبارت را دارد که: «رستگاری در بی‌کنشی و تشبّه یافتن به کنده درختی تراش نخورده» است. این گونه تلقی‌ها از جهان و انسان، هنوز اثری و نشانی در انسان چینی دارد. 
با توجه به رویدادهای اخیر، آیا باید منتظر باشیم که دائو که در تفکر فلسفی معاصر منشأیی الهام‌ بخشبوده، اکنون وارد مرحله تأثیرگذاری گسترده‌تر و ملموس‌تر شود؟ اگر تفکر پسامدرن سنخیتی با آئین‌های شرقی دارد، که به نظر برخی دارد، پس باید منتظر شکل‌گیری صورت‌های تلفیقی و بدیعی از تفکر و سبک زندگی باشیم که در گذشته سابقه نداشته ‌است. 
اگر از افقی گسترده‌تر به رویدادهای جهان امروز بنگریم، توصیف چندقطبی‌شدن را فی‌الجمله باید بپذیریم. در جهان چندقطبی، وضع کلی مناسبات جهانی حاصل و برآیند حرکت و تغییرات قطبهاست. چین قطبی بزرگ در فرایند تغییرات جهانی است و نرم و آرام در حال تجربه‌های جدیدی است؛ تجربه‌هایی که آثار آن ابتدا در فرهنگ‌های با سنتهای کهن، و سپس در گستره‌ای وسیعتر در کل جهان آشکار خواهد شد.  
*این یادداشت بر اساس مشاهدات سفری علمی به چین در مهر ۱۴۰۲، نوشته شده است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  اختیار از ما سلب شد!

نگاهی عصب‌شناختی به اراده‌ی آزاد

  خودکشی و تجربۀ مرگ

میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار می‌شود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوه‌ای عریان آشکار کند.

  جای خالی کتاب در سینمای ایران

در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلم‌نامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور می‌کند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.

  چند درصد از ایرانیان این مرد بزرگ را می‌شناسند؟

اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتاب‌های مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.

  چرا از گوش دادن به موسیقی غمگین لذت می‌بریم؟

وقتی موسیقی غمگین گوش می‌دهیم آن را در زمینه زیبایی‌شناختی، لذت‌بخش می‌دانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته می‌شود.