ایرنا: در بین شاعران زن پارسیزبان که نام و اشعارشان به ما رسیده و تعدادشان از انگشتان دست تجاوز نمیکند، شاید بتوان گفت پروین اعتصامی، خاتم حلقه ایشان و چیرهدست ترین آنها در باب تلفیق سبک نو و کهن است.
در ادبیات معاصر و کهن این مرز و بوم، کمتر شاعر زنی را میتوان یافت که این چنین زنانگی در شعر و کنترل عواطف و احساسات زنانه را در هم آمیخته و معجونی از عقل و عشق پدید آورده باشد.
با مطالعه اشعار پروین بیشک مخاطب پی میبرد که گویی او در دنیایی متفاوت از زمان خود میزیسته است. درک پروین از اوضاع اجتماعی زمان و نابسامانیهای آن، تاکید او بر راستی، آزاداندیشی، آموختن دانش و درست کرداری در سرتاسر دیوان او، نامش را در ادبیات تعلیمی ایران بلندآوازه کرده است.
متانت، صراحت، فصاحت و شجاعت در بیان و تلاش برای نشان دادن اهمیت عدالت و قناعت در زندگی را میتوان از ویژگیهای مهم زبان شعر پروین و مضامین اشعار وی دانست.
نگاه پروین به دانش و دانش آموزی و تاکید او بر آموختن، در نوع خود نیستهمتا است. پروین حلقه مفقودهی جوامع بشری را که با فقر فرهنگی و نابسامانیهای اجتماعی درگیرند، آموختن دانش و برپایی عدالت میداند. فراگیری دانش و برقراری عدالت دو زیربنای تفکر او در بهبود زندگی فردی و اجتماعی است.
مبنای این محتوا، نظریه استعارههای شناختی (مفهومی) است که نخستین بار توسط لیکاف و جانسون مطرح شد و استعاره را از عنصری بلاغی به ابزاری برای شناسایی تفکر و شناخت، ارتقا داد. در ابتدا گزارشی از استعارههای دانش در دیوان پروین ارائه شده است و آنگاه تحلیل شناختی این استعارهها بیان شدهاند. نتایج تحقیق بیانگر آن است که پروین اعتصامی به دانش و دانشآموختن، اهتمامی ویژه دارد و نقشهای مثبتی چون روشنگری و هدایت، تعالیبخشی، و ارزشمندی و ارزش بخشیدن از مفاهیم مورد نظر او در به کارگیری حوزههای ملموس برای دانش بودهاند.
استعاره شناختی
رویکرد شناختی به استعاره از دهه ۸۰ میلادی با نقد یکی از اصول دیدگاه سنتی، یعنی تمایز میان زبان حقیقی و زبان مجازی پدیدار شد و تمایز زبان حقیقی و مجازی را رد کرد. در این رویکرد، ادعا میشود که بسیاری از مفاهیمی که با در زبان عادی و روزمره به کار میبریم استعاری هستند. جورج لیکاف، زبانشناس شناختی معاصر آمریکایی، در مقاله «نظریه معاصر استعاره»، دیدگاه کلاسیک استعاره را به نقد کشید. لیکاف فرضیات کلاسیک درباب زبان حقیقی و استعاری را مورد انتقاد قرار دارد بهویژه این فرضها که زبان متعارف روزمره ما، به طور کلی حقیقی است و استعاری نیست؛ همه چیز با زبان حقیقی و بدون استعاره قابل درک است و صدق و کذب تنها در زبان حقیقی تحقق مییابد.
یکی از رویکردهای بسیار مهم به استعاره از دیدگاه شناختی، توسـط مایکـل ردی صورت گرفته است. وی «استعاره مجرا»[۱] را معرفی میکند، به این معنی کـه زبانهـا را به منزله «مجرا»یی در نظر میگیرد که اندیشهها از طریق آنها از فردی به فـرد دیگـر منتقـل میشود. در معنیشناسی شناختی، معنی بر ساختهای تصوری و مفهومی قراردادی استوار است. از اینرو ساخت معنی، مانند سایر حوزهها شناختی، بازتاب مقوله ذهنی است که افراد در حین رشد از تجارب و اعمال خود به آن شکل میدهند. در ادبیات معنیشناسی شناختی، ساختهای و فرایندهای تصوری فراوانی شناسایی شدهاند، اما به استعاره توجه ویژهای شده است.
از نظر معناشناسان شناختی، استعاره به هرگونه فهم و بیان مفاهیم انتزاعی در قالب مفاهیم ملموس اطلاق میشود. «استعاره درک و تجربه یک چیز بر اساس چیز دیگر است.» این رویکرد به استعاره، پاسخی است به این پرسش که ما چگونه حوزههای انتزاعی مانند عشق، عدالت، زمان و یا ایدهها را بازنمایی و یا در مورد آنها فکر میکنیم؟»
«نظریه شناختی به طور منسجم و نظاممند نخستین بار توسط دو تن از زبانشناسان شناختی به نام لیکاف و جانسون در کتاب «استعارههایی که با آن زندگی میکنیم» مطرح شد. آنها نشان دادند که استعاره تنها عنصری بلاغی و زبانی و مختص به ادبیات نیست، بلکه یکی از پایههای نظام فکری انسان است که به کمک آن، مفاهیم انتزاعی و کمتر محسوس را عینیتر و محسوستر میکنیم. از اینرو میتوان گفت که فرضیه اساسی در تحقیقات استعاره شناختی، رفت و آمد یا بدهبستان بین زبان و اندیشه است.»
لیکاف استعاره را« الگوبرداری نظاممند بین عناصر مفهومی یک حوزه از تجربه بشر که ملموس و عینی است، بر روی حوزه دیگری که معمولاً انتزاعیتراست» میداند.
درواقع، استعاره شناختی استعارهای است که «ساختار حوزه مبدأ را بر حوزه مقصد منطبق میکند و به این طریق گویندگان میتوانند یک حوزه را با حوزه دیگر درک کنند.»
استعاره امری صرفاً زبانی و در حد واژگان نیست
ادعای اصلی این رویکرد آن است که استعاره –برخلاف نظر ارسطو- امری صرفاً زبانی و در حد واژگان نیست، بلکه فرایندهای تفکر انسان اساساً استعاری است. یعنی نظام تصوری ذهن انسان اساسا برمبنای استعاره شکل گرفته و تعریف شده است و استعاره بهعنوان یک بیان زبانی دقیقاً به این دلیل میسر میشود که در اصل، ریشه در نظام تصوری ذهن انسان دارد.
در پژوهشهای لیکاف و جانسون بر این نکته تاکید شده است که مجاز، عنصری بنیادین در مقولهبندی ما از جهان خارج و فرایندهای وابسته به اندیشیدن ماست و به ساختهای بنیادین دیگری از قبیل طرحهای تصویری مربوط میشود.
لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) ادعا میکنند که نظام تصوری ذهن انسان، بر پایه مجموعه کوچکی از مفاهیم تجربی شکل گرفته است؛ مفاهیمی که مستقیماً از تجربه ما ناشی میشوند و به خودی خود –نه در ارتباط با حوزههای تصویری دیگر- تعریف میشوند. مفاهیم تجربی مورد نظر شامل مجموعهای روابط مکانی پایهای نظری (بالا/ پایین، جلو/ عقب)، مجموعهای از مفاهیم هستیشناختی فیزیکی نظیر موجود، ظرف و غیره و مجموعهای از تجربیات و فعالیتها اساسی (مانند خوردن، حرکت کردن، و غیره) است.
بر طبق این رویکرد، دیگر تجربیات ما که مستقیما از تجربیات فیزیکی ناشی نمیشوند، طبیعتا باید استعاری باشند. لیکاف همچنین پیشنهاد میکند که این تصورات استعاری و یا انتزاعی از طریق الگوبردای استعاری از یک مجموعه کوچک از مفاهیم تجربی و اساسی ذهن ما ساختاردهی و درک میشوند.
آنچه در استعارههای مفهومی یا شناختی، بسیار مهم است، ارتباط بین دو واحد یا دو مجموعه به شکل تناظر یک به یک است که به آن انگار یا نگاشت میگویند که عبارت است از «تطبیق ویژگیهای دو حوزه شناختی است که در قالب استعاره به یکدیگر نزدیک شدهاند»
اغلب حوزههایی مانند بدن انسان، حیوانات، گیاهان و … که ملموس هستند، بهعنوان حوزه مبدأ و حوزههایی مانند عواطف، اخلاقیات، اندیشه، روابط انسانی، زمان و… به عنوان حوزه مقصد انتخاب میشوند. اساس استعاره شناختی بر روابط مفهومی دو حوزه مبدأ و مقصد استوار است و کار کلمات و عبارات، در واقع کمک به ذهن برای برقرار ارتباط بین این دو حوزه است که در خلال آن، موضوعات، ویژگیها و روابط میان دو حوزه منتقل میشود.
استعارههای شناختی با محوریت دانش در دیوان پروین اعتصامی
دانش نور است: ویژگی هدایتگری و روشناییبخشی دانش باعث انتخاب این حوزهی مفهومی برای دانش شده است. نور در تقابل با سایه و تاریکی، همواره مدنظر شاعران و عرفای ما بوده است. در این استعاره، از گزارهی شناخت، بصری است استفاده شده و با تعمیم معنایی روشنگری و هدایت بخشی در اشعار پروین به کار رفته است.
دانش مکان است: الف) دانش، دریا است. دریا بودن دانش، ناظر به فراگیری و وسعت علم است. آنگونه که کس را یارای دست یافتن به غور دریا نیست، هیچ کس نمیتواند به دریای پهناور دانش دسترسی یابد اما به «قدر تشنگی» باید از آن سیراب شود.
ب) دانش معدن است. معدن بودن دانش نیز ناظر بر ارزشمندی علم نزد پروین است. علم، معدنی است که روح باید در آن کارگری باشد که با تلاش، به کیمیای علم دست یابد.
ج) دانش چراگاه روح است
به که به جوی و جر دانش چرد/ آهوی جانست که اندر چراست
پروین در این بیت به زیبایی و آوردن تشبیه «آهوی جان»، دانش را باعث پرورش و تعالی روح میداند.
دانش کیمیاست
علم و جان را کیمیاگر داشتن/ از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب
علم و دانش، کیمیایی است که مس دل را به زر ناب بدل میکند
گویند عارفان هنر و علم کیمیاست/ وآن مس که گشت همسر این کیمیا طلاست
دانش، بال و پر است. پروین، دانش را بال و پر روح انسان میداند و معتقد است که انسان با دانش است که میتواند بر بلندای قله انسانیت دست یابد:
دانش غذاست
روشنی اندوز که دل را خوشی است/ معرفت آموز که جان را غذاست
استفاده از این استعاره نیز ناظر به اهمیت دانش در تعالی و پرورش روح و جان انسان است. آنگونه که تن از غذا فربه میگردد، روح و جان نیز به واسطه دانش رشد میکند.
تحلیل شناختی استعارههایی با محوریت دانش در دیوان پروین اعتصامی
با بررسی استعارههای شناختی با محوریت دانش در اشعار پروین میتوان دریافت که گستردگی، هدایتگری، شمولیت، ارزشمندی و نقش دانش در تعالی و پرورش روح مدنظر وی بودهاست. پروین اعتصامی برای بیان مفهوم دانش، از حوزههای ملموسی استفاده نموده که مفاهیم بالا را در بر داشته شدند.
در یک تقسیمبندی، میتوان مجموعه استعارههای مثنوی با محوریت دانش در دیوان پروین را در ذیل سه گروه اصلی دستهبندی کرد:
۱. استعارههایی که هدایتگری دانش را نشان میدهند که این استعارهها ناظر به نقش هدایتی دانش هستند از جمله استعاره دانش، نور است.
۲. استعارههایی که ارزشمندی و ارزش بخشیدن دانش را نشان میدهند که از جمله استعاره دانش، کیمیاست و دانش معدن است.
۳. استعارههایی که وسیله بودن دانش تعالی روح و رسیدن به هدف نشان میدهند از جمله این استعارهها میتوان به دانش، غذا است، دانش بال و پر است، اشاره کرد.
۴. استعارههایی که شمولیت و گستردگی دانش را نشان میدهند از جمله این استعارهها میتوان به استعاره دانش، دریاست اشاره کرد.
بیشترین تعداد استعارهها مربوط به دسته اول «دانش، نور است» است که نشان میدهد هدایتگری دانش بیش از سایر نقشهای آن مدنظر پروین بوده است.
نگاهی عصبشناختی به ارادهی آزاد
میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار میشود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوهای عریان آشکار کند.
در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلمنامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور میکند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.