img
img
img
img
img
ژان کلود کری‌یر

فاجعه و روال عادی

شرق: ژان کلود کری‌یر از مهم‌ترین نمایش‌نامه‌نویسان معاصر فرانسوی است که البته عرصه فعالیتش محدود به نمایش‌نامه‌نویسی نیست و کارهایش را می‌توان در مرز میان سه عرصه ادبیات، سینما و تئاتر پی گرفت. کری‌یر در ایران هم چهره شناخته‌شده‌ای است. دو نمایش‌نامه او با نام‌های «تراس» و «روال عادی» که چند سال پیش با ترجمه اصغر نوری در نشر بیدگل منتشر شده بودند، اخیرا بازچاپ شده‌اند.

صحنه آغازین نمایش «تراس»، یادآور فضاهای بورژوایی است و کری‌یر از چیره‌دست‌ترین کسانی است که تراژدی‌ها و ملال‌های نهفته در این فضاها را در فیلم‌نامه‌ها و نمایش‌نامه‌هایش تصویر کرده است. «تراس» با اولین تصویرش موضوع 

مورد علاقه کری‌یر را به یاد می‌آورد؛ تصویری که در آن مرد و زنی در اتاق نشیمن آپارتمانی مرفه روبه‌روی هم نشسته‌اند، یکی با کارد و چنگالش آرام و باظرافت سیب می‌خورد و دیگری در حال روزنامه‌خواندن است.

دیالوگ‌های ابتدایی زن و شوهر نشان‌دهنده پوچی و ملال یک زندگی بورژوایی است. دیالوگ‌های کوتاه و گاه یک‌کلمه‌ای زوج جوان، سردی رابطه‌ای را نشان می‌دهد که در آستانه فروپاشی است. در فضایی آمیخته از دلزدگی و بیهودگی، زندگی‌ای از درون تهی‌شده به تصویر درآمده است. مهم‌ترین ویژگی آدم‌های این زندگی ملال و تکرار در سیر روزمرگی است. ملالی که البته نه به تغییر وضع موجود که به فروپاشی آن می‌انجامد:

«مادلن: یه سیب می‌خوای؟ اتی‌ین: نه، ممنون. مادلن: دیگه گشنه‌ت نیست؟ اتی‌ین: نه. مادلن: تازه چه خبر؟ اتی‌ین: هیچی. مادلن: اگه خبر تازه‌ای نیست واسه چی روزنامه می‌خونی؟ قهوه نمی‌خوای؟ اتی‌ین: نه، ممنون. امروز نه. مادلن: بعدازظهر می‌ری بیرون؟ اتی‌ین: نه. مادلن: همین‌جا می‌مونی؟ اتی‌ین: آره، فکر کنم. تو چی؟ مادلن: من، دارم می‌رم…».

در نمایش‌نامه «تراس»، مادلن می‌خواهد برای همیشه خانه و همسرش را ترک کند و اتی‌ین در کمال خونسردی و بی‌تفاوتی با ماجرا مواجه می‌شود. کری‌یر با طنزی ظریف لحظه جدایی زن و مرد را به تصویر کشیده و بی‌آنکه پیش‌زمینه‌ای از زندگی و روابط آنها به دست دهد، مستقیم به سراغ لحظه فروپاشی زندگی آنها رفته است. بی‌تفاوتی اتی‌ین در برابر تصمیم همسرش برای جدایی و توجه او به جزئیات بی‌اهمیت رفتن او، نشانه‌ای از فقدان رابطه‌ای انسانی در زندگی آنها است. مادلن در تمام طول نمایش با چمدانی بسته در کنار پنجره خانه منتظر مردی ایستاده که می‌خواهد ادامه زندگی‌اش را با او بگذراند. اما ازقضا هیچ قطعیتی در آمدن این مرد هم وجود ندارد و تأخیر چنددقیقه‌ای او مادلن را دچار شک و تردیدی بزرگ می‌کند. انگار در این جهان هیچ‌چیز قطعی نیست و هر لحظه باید منتظر وقوع تغییر یا بحرانی دیگر بود. کری‌یر با تمهیدی درخشان بحران زندگی شخصی اتی‌ین و مادلن را با بحران زندگی یکی از شخصیت‌های نمایش‌نامه که برای اجاره آپارتمان پایش به ماجرا باز شده پیوند زده است. «آقای آستروک»، از قابل‌توجه‌ترین پرسوناژهایی است که کری‌یر در «تراس» آفریده؛ مردی آشفته‌حال و به‌ظاهر میانسال که به محض ورودش به آپارتمان به سراغ تلفن می‌رود و با وضعی پریشان به آدم‌های مختلف تلفن می‌زند و درباره اموری نامعلوم با آنها صحبت می‌کند. معلوم نیست آقای آستروک درباره چه چیزی حرف می‌زند اما می‌شود حدس زد که او آن‌قدر درگیر مسائل کاری‌اش است که زندگی‌اش به بحرانی بزرگ تبدیل شده است. تمام ارتباط آقای آستروک با جهان بیرون و آدم‌ها به کارهایش مربوط است، او در برابر مسائل عاطفی دوستش با بی‌تفاوتی محض می‌گوید «من خیلی وقته از مشکلات احساسی تو خبر دارم. ولی مشکلات من حیاتی‌یه، می‌فهمی؟ حیاتی! این خیلی مهم‌تره!». آستروک و کارهایش تصویر درخشانی از جهان مدرن سرمایه‌داری است؛ یکی از دیالوگ‌های او تصویر روشنی از عصر کنونی است: «این روزها، واسه انجام‌شدن هر کاری، کلی باید صبر کرد. آدم از فرداش خبر نداره. هی می‌جنگی، می‌جنگی، فرداش از خواب بیدار می‌شی می‌بینی همه‌چی خراب شده».

«تراس» نمایش‌نامه‌ای رئالیستی است با آدم‌هایی معمولی که متعلق به جهان مدرن امروزند. اگرچه در جاهایی ساختار رئالیستی متن می‌شکند و ما با موقعیتی غیرممکن در متن مواجه می‌شویم، اما نمایش‌نامه در کلیتش تصویری رئالیستی از جهان کنونی و آدم‌هایش به دست می‌دهد.

نمایش‌نامه دیگر کتاب، «روال عادی»، به دیگر موضوع مورد علاقه کری‌یر یعنی نقد قدرت و مناسبات آن در جهان امروز مربوط است. «روال عادی» داستانی ساده و سرراست با دو پرسوناژ دارد که یکی «کمیسر» است و دیگری «خبرچین». صحنه نمایش، اتاق کمیسر است؛ کمیسری که به‌تازگی به این سمت رسیده و پیش از او فرد دیگری برای مدتی طولانی در این جایگاه حضور داشته. خبرچین اما، سال‌هاست که مشغول همکاری با این سیستم است و تاکنون گزارش‌های مختلفی درباره هر آدمی که به او شک داشته نوشته است. در نمایش، کمیسرِ تازه‌کار، خبرچین را احضار کرده تا از او درباره گزارش‌هایی که علیه خود خبرچین رسیده بپرسد. حالا خبرچین خودش در جایگاه متهم قرار گرفته و آن‌طور که کمیسر می‌گوید گزارش‌های متعددی درباره او در دست است. تا اینجا همه‌چیز عادی است اما ماجرا وقتی پیچیده می‌شود که خبرچین ادعا می‌کند در همه این سال‌ها خود او علیه خودش گزارش می‌نوشته است. خبرچین درحالی‌که در برابر شدیدترین اتهام‌ها قرار دارد، در اوج خونسردی می‌گوید از سال‌ها پیش طبق «روالی عادی» به نوشتن گزارش می‌پرداخته: «از پونزده سال پیش، این کار به یه روش جلو می‌ره. به‌هرحال، طبق روال عادی. هر چیزی رو که خطرناک، یا فقط نامطلوب و مشکوک ارزیابی کنم، گزارش می‌دم. به‌محض اینکه یه رفتار، یه حرکت یا یه حرف به نظرم مخالف منافع عمومی باشه، گزارشش می‌دم». و در این بین او برای اینکه همه‌چیز درباره خودش هم عادی به‌نظر برسد، خود را هم در قالب گزارش‌هایی متعدد متهم می‌کرده است. یکی از نقاط عطف «روال عادی»، تغییر جایگاه کمیسر و خبرچین در طول نمایش است. در ابتدا کمیسر است که دست بالا را دارد و در اصل او از خبرچین بازجویی می‌کند. اما گفت‌وگوی این دو هرچه پیش می‌رود قدرت خبرچین به شکل نیرویی نامرئی آشکار می‌شود و او کم‌کم از جایگاه یک متهم به جایگاه مدعی می‌رسد و معلوم می‌شود که کمیسر قبلی بر اساس گزارش‌های خبرچین سمتش را از دست داده و حالا در زندان به‌سر می‌برد. خبرچین قدرتی نامحدود دارد و می‌تواند با اسم‌رمزهای مختلفش هرکس را که می‌خواهد متهم کند. او البته مدعی است که نه برای پول بلکه به دلیلی دیگر به این کار روی آورده: «از سر فداکاری. مسلما. هیچ‌وقت انگیزه دیگه‌ای نداشته‌م. از روی ایمان. از همون اول». «روال عادی» تصویری از تن‌دادن و تسلیم‌کردن اراده فردی به اراده مقتدرانه دیگری است. در اینجا، اعتراف نه با زور و شکنجه بلکه بر اساس میل و اراده اتفاق می‌افتد، اعتراف علیه دیگری و همچنین علیه خود بدل به آیینی شده که لذتی ناشناخته به همراه دارد و در آخر اعتراف مناسکی است که باید به‌جا آورد و مهم نیست که آنچه گزارش می‌شود حقیقی است یا نه. خبرچین به‌واسطه گزارش‌هایش درباره دیگران قدرتی عجیب به دست آورده و تا آنجا پیش رفته که در جهان ذهنی‌اش به لذت‌بردن از اعتراف و گناه فکر می‌کند: «راستش دوست داشتم خودم رو گناهکار حس کنم. با علم به اینکه گناهکار نیستم. گناهکار در مصونیت کامل. حس می‌کردم دارم تو خودم قابلیت‌هایی رو کشف می‌کنم که ازشون بی‌خبر بودم. توانایی انجام‌دادن اعمال بد. بدون کوچک‌ترین خطری».

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  اختیار از ما سلب شد!

نگاهی عصب‌شناختی به اراده‌ی آزاد

  خودکشی و تجربۀ مرگ

میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار می‌شود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوه‌ای عریان آشکار کند.

  جای خالی کتاب در سینمای ایران

در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلم‌نامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور می‌کند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.

  چند درصد از ایرانیان این مرد بزرگ را می‌شناسند؟

اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتاب‌های مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.

  چرا از گوش دادن به موسیقی غمگین لذت می‌بریم؟

وقتی موسیقی غمگین گوش می‌دهیم آن را در زمینه زیبایی‌شناختی، لذت‌بخش می‌دانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته می‌شود.