img
img
img
img
img
محسن آزموده

متافیزیک به چه دردی می‌خورد؟

محسن آزموده

اعتماد: از قدیم گفته‌اند: «یکی می‌مرد ز درد بی‌نوایی/ یکی می‌گفت خانم زردک می‌خواهی» حکایت فایده‌مندی متافیزیک هم همین است. اگر نه در کوچه و خیابان یا در میان اعضای خانواده یا حتی در جمعی از تحصیلکردگان دانشگاهی رشته‌های غیر علوم‌انسانی، بلکه از دانشجویان و استادان رشته فلسفه بپرسید که متافیزیک به چه دردی می‌خورد؟ در این وضعیت وانفسا و شرایط قاراشمیش، اگر مخاطب این سوال کمی ذوق داشته باشد و حضور ذهن، بهترین جواب همین ضرب‌المثل است. عموم که اصلا نمی‌دانند متافیزیک چیست تا بخواهند به سودمندی یا زیانمندی آن بپردازند. بسیاری آن را با «ماوراءالطبیعه» قاطی می‌کنند و تصور می‌کنند متافیزیک یعنی بحث از امور فرازمینی و عجیب و غریب و خارق‌العاده، یا آنچه ورای طبیعت است. 
غیر از اهل فلسفه یا آشنایان به آن، شمار کمی می‌دانند که متافیزیک در واقع عنوان یکی از شاخه‌های اصلی فلسفه است که به مطالعه سرشت و چیستی واقعیت می‌پردازد. یعنی به مسائلی چون اصول اولیه، هستی یا وجود، واقعیت یا اینهمانی، تغییر، مکان و زمان، علت و معلول، ضرورت و امکان، قوه و فعل و… می‌پردازد. علت آن هم که اسم این دسته از مباحث فلسفی «متافیزیک» یا «مابعدالطبیعه» شده، ناظم یا گردآورنده یا ویراستار آثار ارسطو، فیلسوف یونانی قرن چهارم پیش از میلاد است. اسم او آندرونیکوس اهل رودس از جزیره‌های یونان است. او حدود دو، سه قرن بعد از ارسطو، آثار او را تدوین و ویرایش و شرح کرد. آندرونیکوس در این ویرایش مباحث با موضوعات و پرسش‌های بالا را بعد از کتاب «فیزیک» یا «طبیعیات» قرار داد و نام آن را «متافیزیک» یعنی «مابعدالطبیعه» گذاشت. اهل فلسفه و تاریخ آن در طول دو هزار و اندی سال گذشته در این باره که این ترتیب هدفی هم هست یا خیر، بسیار بحث کرده‌اند و نوشته‌اند. بعضی آن را کاملا تصادفی و براساس ذوق و سلیقه آندرونیکوس خوانده‌اند و بسیاری گفته‌اند که به لحاظ محتوایی مباحث مربوط به علت اولی و جوهر و عرض و قوه و فعل و ماهیت و وجود و زمان و مکان و… باید بعد از مباحث طبیعی قرار بگیرد. بعضی هم گفته‌اند اگر هم فرض کنیم که آندرونیکوس اتفاقی این کار را کرده، اهمیت ندارد، زیرا همنشینی مبارک رخ داده و می‌توان آن را هزار جور تفسیر و تعبیر کرد. این را هم اضافه کنیم که متافیزیک در کنار معرفت‌شناسی و منطق و اخلاق‌شناسی یکی از چهار شاخه اصلی مباحث فلسفه است. برخی آن را معادل هستی‌شناسی می‌دانند و گروهی آن را فلسفه اولی می‌خوانند. 
حالا که دانستیم متافیزیک چیست و به چه موضوعاتی می‌پردازد، می‌توان سوال بالا را بار دیگر تکرار کرد. متافیزیک به چه دردی می‌خورد؟ البته گروهی ممکن است سوال را کلی‌تر بگیرند و بپرسند اصلا فلسفه به چه درد می‌خورد؟ فعلا به این سوال نمی‌پردازیم، فلسفه آن‌قدر شاخه‌های متنوع و کثیری دارد که بالاخره برای بسیاری از آنها می‌توان فایده‌های «عملی» پیدا کرد. اما متافیزیک، چنان که از عناوین موضوعات آن بر می‌آید، شامل مباحثی بسیار کلی، انتزاعی، پیچیده و به نظر برخی بی‌معناست. این دسته اخیر می‌گویند، متافیزیک اصلا مباحثی لغو و بیهوده است و بهتر است آن را به کلی به دور بیندازیم، چون به امور و موضوعاتی می‌پردازد که هیچ جواب مشخصی به آنها نمی‌توان داد. 
البته اینکه می‌توان به پرسش‌های متافیزیکی مثل اینکه «زمان و مکان چیستند؟»، «وجود چه معنایی دارد؟»، «علت‌العلل موجودات جهان چیست؟»، «غایت هستی چیست؟» و… پاسخ گفت، یک بحث است و اینکه آیا اینها سوال‌هایی معنادار هستند یا خیر، بحثی دیگر. یک اهل متافیزیک حرفه‌ای، خیلی ساده در برابر سوال از معناداری متافیزیک می‌گوید، اصلا خود «معنا» یعنی چه؟ همان جواب مشهور سقراط که می‌گفت برای رد فلسفه هم باید فلسفه دانست. نکته دیگر آنکه در طول تاریخ فلسفه، به بسیاری از سوال‌های متافیزیکی پاسخ‌های مفصل و مستدلی (در چارچوب‌های منطقی متفاوت) داده شده است. اصلا از پیش از آنکه ارسطو کتاب‌هایش را بنویسد و آندرونیکوس آنها را به آن شکلی که گفتیم، گردآوری کند، فیلسوفانی بوده‌اند که به موضوعات متافیزیکی پرداخته‌اند و جواب‌هایی داده‌اند که الان در دسترس است. 
اما فارغ از همه این بحث‌ها، ماهیت سوال‌ها و مباحث متافیزیکی به گونه‌ای است که همه انسان‌ها، خواه ناخواه به آنها فکر کرده‌اند یا لااقل به صورت فکر نکرده و نیندیشیده، پاسخی برای آنها در آستین دارند. به عبارت روشن‌تر، مسائل متافیزیکی، بخواهیم یا نخواهیم، بنیاد و اساس باورهای هر یک از ما را شکل می‌دهند، حتی اگر به آنها به شکل منظم و مدون و مستدل فکر نکرده باشیم. تصور اولیه ما این است که «ما را چه به متافیزیک؟» یا «متافیزیک دیگر چه کوفتی است؟» اما واقعیت این است که همه ما ناگزیر درکی ضمنی و تلویحی و پنهان از متافیزیک داریم، حتی اگر به بیان نیامده باشد. این درک پایه سایر باورها و همچنین گفتار و کردار ما است. اهل فلسفه یا متافیزیک، آگاهانه به این مسائل اندیشیده و از آنها با خبر است و لااقل درست یا غلط، می‌داند که اساس اندیشه‌هایش چیست. فرد ناآگاه به متافیزیک این خودآگاهی را ندارد. با این توضیح اجمالی شاید بهتر بتوان به سودمندی یا زیان متافیزیک فکر کرد. برای بسیاری شاید اهمیتی نداشته باشد که مبنای باورهای‌شان چیست، اما آنکه می‌خواهد بداند ناچار باید به متافیزیک بپردازد. نتایج این آگاهی، فایده‌ای است که از متافیزیک عایدمان می‌شود، به نظر من مهم‌ترین این فایده‌ها آزادی از باورهای کلیشه‌ای و فروریختن اتوریته‌های بی‌مبنا و غلط و زورگو و انحصارطلب است.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  اختیار از ما سلب شد!

نگاهی عصب‌شناختی به اراده‌ی آزاد

  خودکشی و تجربۀ مرگ

میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار می‌شود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوه‌ای عریان آشکار کند.

  جای خالی کتاب در سینمای ایران

در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلم‌نامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور می‌کند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.

  چند درصد از ایرانیان این مرد بزرگ را می‌شناسند؟

اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتاب‌های مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.

  چرا از گوش دادن به موسیقی غمگین لذت می‌بریم؟

وقتی موسیقی غمگین گوش می‌دهیم آن را در زمینه زیبایی‌شناختی، لذت‌بخش می‌دانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته می‌شود.