اعتماد: از سال ۱۴۰۰ خورشیدی، اول آبان ماه در تقویم ایرانی روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی نامگذاری شده است. عموم فارسیزبانان نام ابوالفضل بیهقی را شنیدهاند، نویسنده کتاب مشهور تاریخ بیهقی. اهل درس و کتاب لابد داستان حسنک وزیر او را خواندهاند یا قصه افشین و بودلف را. بیهقی برای تهرانیها از جهت دیگری هم شهرت دارد، نام یک پایانه مشهور در مرکز تهران بیهقی است! اما احتمالا شمار بسیار اندکی کتاب تاریخ بیهقی را خوانده باشند. متاسفانه حتی در میان دانشجویان رشتههای تاریخ ایران و ادبیات فارسی یعنی آنها که خواندن تاریخ بیهقی برایشان فریضه است، افراد کمی این کتاب را خواندهاند. یکی، دو ماه است که بهطور جدی به همراه جمعی از دوستان و با استفاده از شرحهای استادانی چون دکتر علیاکبر فیاض، دکتر خلیل خطیب رهبر، استاد مهدی سیدی، زندهیاد استاد سعید نفیسی، دکتر محمد دهقانی و… به مطالعه تاریخ بیهقی مشغول شدهام… پیشتر گزیدهای از این متن را به همراه شرح دکتر محمد دهقانی در کتاب خواندنی «حدیث خداوندی و بندگی» مطالعه کرده بودم. در این مدت، راجع به بیهقی و کتابش چندین مقاله و کتاب خواندهام، همچنین در مورد تاریخ غزنویان و منابع تاریخی آن دوره و سدههای پیشتر. یکی از مباحثی که در این محفل مطرح شد، این بود که اصلا چرا باید تاریخ بیهقی بخوانیم؟ روشن است که هر نفر پاسخی مختص به خود به این سوال دارد. آنچه میخوانید پاسخ من به این سوال است که
به مناسبت اول آبان روز بیهقی تقدیم حضور مخاطبان میشود.
به من چه؟
چند سالی هست هر کسی از من میپرسد «چی بخونم» یا خودم قصد میکنم کتاب یا مقالهای را بخوانم، به تأسی از حکمت «به من چه؟» شمس تبریزی (با تقریر مصطفی ملکیان) از او (یا از خودم) میپرسم: اصلا چرا باید این کتاب را خواند؟ این کتاب قرار است چه سوال یا سوالهایی را جواب بدهد یا چه مشکل یا مسالهای را حل کند؟ بنابراین در مورد تاریخ بیهقی هم همین سوال را میتوان (و در واقع باید) پرسید. روشن است که عموم ما فارسیزبانهای باسواد قبل از مطالعه کتاب بیهقی چشماندازی کلی درباره آن داریم، در حدی که در مدرسه شنیدهایم و خواندهایم. پیشنهادم برای آشنایی اجمالی مقدمه عالی کتاب حدیث خداوندی و بندگی نوشته دکتر محمد دهقانی و بخش تاریخ بیهقی فصل غزنویان کتاب تاریخ نگاری فارسی اثر جولی اسکات میثمی (با ترجمه دکتر محمد دهقانی) است. اما فارغ از این آشنایی اجمالی، در نوشتار حاضر میکوشم به این سوال پاسخ دهم که چرا تاریخ بیهقی میخوانم؟ پیش از پرداختن به پاسخ شخصی خودم، به چند حقیقت مورد اجماع پژوهشگران درباره تاریخ بیهقی اشاره میکنم. بد نیست با معرفی اجمالی اثر و مولف آن شروع کنم.
تاریخ بیهقی چیست؟ ابوالفضل بیهقی کیست؟
تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی یا تاریخ ناصری، نوشته ابوالفضل محمد حسین بیهقی (زاده ۳۸۵ ه.ق. روستای حارثآباد بیهق، جنوب سبزوار کنونی-۴۷۰ ه.ق.) مورخ و دبیر ایرانی دربار غزنویان است. کتاب در اصل سی جلد بوده و به نوشته محققان روایت بیهقی از حوادث و رویدادهای ده سال پایانی سلطنت سلطان محمود غزنوی تا سال نگارش کتاب یعنی از سال ۴۰۹ هجری قمری تا سال ۴۵۰ هجری قمری را شامل میشده، اما اکنون تنها بیش از پنج جلد آن باقی مانده و بقیه آن از دست رفته است. این پنج جلد وقایع ده سال حکومت سلطان مسعود غزنوی، فرزند سلطان محمود غزنوی بین سالهای ۴۲۱ هجری قمری تا ۴۳۲ هجری قمری را در بر میگیرد.
بیهقی در این سالها به عنوان دبیر، دستیار بونصر مشکان (درگذشته ۴۳۱ ه.ق.)، دیوانسالار برجسته و رییس دیوان رسالت مسعود غزنوی بود و پس از مرگ بونصر، دستیار بوسهل زوزنی جانشین او شد. او در سالهای دبیری، ضمن یادداشتنویسی از تجربیات و وقایع روزانه به گردآوری و نسخهبرداری اسناد و مدارک و نامهها
(ملطفهها)ی درباری و دیوانی پرداخت. او در نگارش تاریخ خود، ضمن بهرهبرداری از این منابع، به آثار مکتوب و شفاهیات پیشینیان نیز مراجعه کرد و کتاب تاریخ او مشحون از روایتهای تاریخی از چهار قرن اول ایران پس از اسلام و همچنین روایتهای دورههای پیش از آن است. بیهقی در نگارش تاریخ خود، تنها به نقل وقایع و رویدادها اکتفا نکرده و همه جا جزئینگرانه و با دقت، رویدادهای تاریخی را تحلیل کرده است. نثر زیبا و استوار بیهقی که به اعتقاد محققان متاثر از نثر استادش بونصر مشکان است، این کتاب را به یکی از برترین آثار نثر فارسی بدل کرده است.
بیهقی از منظر ادیبان
درباره دلایل اهمیت تاریخ بیهقی از حیث ادبی میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
۱- تاریخ بیهقی (مسعودی) که الان کمتر از یکپنجم آن دراختیار ماست، در کنار گلستان سعدی و ترجمه نصرالله منشی از کلیله و دمنه، یکی از مهمترین کتابهای منثور به زبان فارسی است (به نقل از دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن). البته کتابهای نثر بسیار مهم دیگری هم هستند، مثل اسرارالتوحید، تذکرهالاولیای عطار، قابوسنامه، سیرالملوک خواجه نظام، کیمیای سعادت غزالی، چهار مقاله نظامی عروضی و… اما بیهقی در کنار کلیله و دمنه و گلستان سعدی جایگاه ویژه و ممتازی دارد. اهمیت این کتاب از حیث غنای واژگانی با مراجعه به لغتنامه دهخدا روشن میشود.
۲- تاریخ بیهقی در کنار زینالاخبار گردیزی و تاریخ سیستان (مولف گمنام) از اولین متنهای تاریخنگاری فارسی است. البته ما قبل از آن (حدود صد سال قبل) ترجمه تاریخ طبری یعنی تاریخنامه بلعمی را هم داریم که آن هم به نثری شیرین و روان و بسیار زیباست، اما تاریخنامه بلعمی، چنانکه از عنوانش
بر میآید، ترجمه است (البته ترجمه طابق النعل به النعل نیست) اما به هر حال ساختار کتاب و شیوه روایت، منبعث و متاثر از تاریخ بزرگ و جامع طبری (مورخ بزرگ اهل طبرستان) است که به زبان عربی نوشته شده.
۳- تاریخ بیهقی، به لحاظ زبانی زیباترین و شیواترین و رساترین و مهمترین متن تاریخنگاری پیشامدرن فارسی است. بعد از آن ما متنهای بسیار مهمی مثل تاریخ جهانگشای جوینی یا جامعالتواریخ خواجه رشیدالدین فضلالله را هم داریم، اما انصافا (به اذعان عموم تاریخپژوهان) هیچ کدام به لحاظ زبانی، انسجام و قدرت و روانی و شیوایی و دقت (مجموع این ویژگیها منظور است) تاریخ بیهقی را ندارند.
۴- از نظر شیوه روایت تاریخ بیهقی در میان آثار همعصر خود شگفتانگیز است. بیهقی صرفا آنچه را در اندرونی دربار رخ داده، روایت نمیکند. او هم نگاهی جزئی دارد، هم کلی، خط زمان را میشکند، زمانها را پس و پیش میکند، فلاش بک میزند، به یکباره به قرن دوم هجری یا پیش از آن میرود و به مناسبت از عباسیان یا آلبویه یا ساسانیان روایتهایی طرح میکند. راوی در داستان مدام عوض میشود. این تغییر راوی کاملا آگاهانه و با قصد و غرض صورت میگیرد. در واقع بیهقی با این شیوه و روش روایت، کار خاصی را پیش میبرد. ایجاز و خلاصهگویی او هنگام ضرورت، واقعا شگفتانگیز است. راوی به وضوح در روایت حضور دارد و مدام فاصلهگذاری میکند و حضور خودش را اعلام. از این حیث شیوه روایت بیهقی که بسیاری آن را با رماننویسی مقایسه کردند، مدرن و نابهنگام است. جالب است که بدانیم، تاریخ بیهقی اصولا در دانشگاههای ایران در رشتههای ادبیات فارسی خوانده میشود، نه در کلاسهای تاریخ. بسیاری در گذشته معتقد بودند که اصلا تاریخ بیهقی، به خاطر این شیوه روایت و به خاطر حضور سوژه راوی (البته در گذشته این را به وضوح نمیگفتند) اصلا تاریخ به معنای مرسوم نیست. اما از خوارق عادت تاریخ بیهقی این است که به نحوی پیشرو، سوژه راوی در آن حضور دارد و هر از گاهی جملات یا اشاراتی دارد که نشاندهنده «من» راوی و حدیث نفس اوست و این خیلی نکته عجیبی است.
۵- در مورد تاثیر تاریخ بیهقی بر ادبیات معاصر
به ویژه شعر نوی فارسی بسیار سخن گفتهاند، برای مثال عبدالله کوثری، مترجم بزرگ معاصر در گفتاری به تاثیر بیهقی بر شعر و ادبیات جدید و شاعرانی چون احمد شاملو پرداخته است.
وجوه تاریخنگارانه
تا اینجا درباره وجوه ادبی این کتاب نوشتم. در ادامه به ویژگیهای تاریخنگارانه این اثر اشاره میکنم.
۱- تاریخ بیهقی، برخلاف اکثر تاریخهای دیگر، مثل مروجالذهب یا تاریخ طبری یا تاریخ بیهق یا تاریخ مسعودی یا حتی تاریخ مشهور ابنخلدون (با مقدمهاش که خیلی مهم است، کار ندارم) فقط نقل روایتها و حوادث نیست. بیهقی ضمن روایت، دست به تحلیل هم میزند و نظر خودش را هم میگوید. البته چنین نیست که آثار دیگر صرفا نقل رویدادها باشند، اما این وجه تحلیلی و حضور مورخ به عنوان تحلیلگر در تاریخ بیهقی برجستهتر از دیگر آثار است. مهمتر آنکه بیهقی همزمان با نگارش تاریخ، از شیوههای زبانی برای پیشبرد هدف خود استفاده میکند. یعنی همزمان با نوشتن، یک کار سیاسی میکند (سیاست نوشتار). البته این سخن را در مورد همه متون تاریخی (جدید و قدیم) میتوان صادق دانست، یعنی همه آنها همزمان کار سیاسی هم میکنند. اما بیهقی از این جهت که همچنان در دوران سیطره رو به افول غزنویان زندگی میکند و از کارهای دیوانی اخراج شده، این کار را به شیوهای بسیار هوشمندانه انجام میدهد.
۲- تاریخ بیهقی از نظر شیوه تاریخنگاری بسیار مدرن و بلکه پست مدرن است، بسته به اینکه جریانهای تاریخنگاری معاصر را چطور خطاب کنیم. در هر صورت، این کتاب از جهتی به ژانر تاریخنگاری «تاریخ اکنون» تعلق دارد یعنی فیالمثل همچون تاریخ طبری به نقل وقایعی پیشین نمیپردازد، بلکه تاریخ لحظه اکنون را مینویسد، وقایعی که نویسنده مستقیما در آنها حضور داشته و با آنها معاصر بوده.
۳- تاریخ بیهقی ما را به درون مناسبات دربار میبرد. کتابهای معدودی مثل خاطرات اعتمادالسلطنه یا خاطرات علم یا خاطرات هاشمیرفسنجانی هستند که به چنین اطلاعات ذیقیمتی دسترسی دارند و ما را به درون مناسبات درونی قدرتمندان میبرند. بیهقی ما را به میان درونیترین و پیچیدهترین اتاقهای فکر و توطئهها میبرد و پرده از ماهیت خبیث و سرشت ناسالم آدمها برمیدارد. احساسات و عواطف آدمهای موثری مثل حسنک وزیر و امیرمحمد و حاجب علی در این کتاب به زیبایی و به اختصار بازنمایی شده. حاجب علی گریه میکند، میخندد و… این خیلی شگفتانگیز است، آنهم در متنی تاریخی. فقط تفاوت بیهقی با کتابهای خاطرات مذکور در این است که روایت دارد، چیزی که آنها ندارند و صرفا نقل وقایع هستند.
۴- تاریخ بیهقی سرشار از جزییات است، جزییاتی که اساس کار تاریخنگارهاست وگرنه هر به اصطلاح «مورخ»ی میتواند به شیوهای ویکیپدیایی بنویسد که چه شد غزنویان آمدند و رفتند. اما تاریخ بیهقی شبیه تاریخنگاری آنال، با موشکافی به روایت جزییات میپردازد و یک به یک اسناد و روایتها را بیان میکند. برای آشنایی با نمونهای از تاریخنگاری جزئینگر، پیشنهاد میکنم کتاب مهم و اکنون کلاسیک شده تاریخنگار معاصر ایتالیایی، کرمها و پنیرها از کارلو گینزبورگ را بخوانیم تا متوجه شویم که حدود هزار سال پیش ابوالفضل بیهقی چه کار کرده.
۵- بیهقی در تاریخنگاریاش خیلی موثق است و
همه جا منابعش را ذکر کرده. البته اکثر تاریخنگارهای موثق قدیمی این کار را میکردند. اما این با نگرش امروزی ما به تاریخنگاریهای قدیمی (که به این دلیل است که نخواندیم و فقط شنیدیم) خیلی عجیب به نظر میرسد. یعنی چه که مورخی منابع خودش را دقیق بیان کند؟ اما بیهقی این کار را کرده است.
بیهقی برای اینجا و اکنون
وجوه اهمیت و ارزشمندی تاریخ بیهقی قطعا به نکات بالا خلاصه نمیشود و میتوان نکتههای بیشتری آورد، مثل اهمیت بیهقی از حیث جغرافیای تاریخی، از نظر تاریخ ادبیات (یعنی اشاراتی که به ادیبان و شاعران و…) دارد و… اما در این مختصر کوشیدم اهم آنها را ذکر کنم. اینک پس از ذکر همه این نکات، میخواهم به این سوال بپردازم که چرا تاریخ بیهقی؟ همه آنچه نوشتم، میتواند دلیلی برای خوانش بیهقی باشد. اما من فقط به خاطر ویژگیهای ارزشمند مذکور، تاریخ بیهقی را نمیخوانم بلکه تاریخ بیهقی را به خاطر تاثیر وجودیاش در زندگی امروز و اینجا و اکنون خودم میخوانم، چنانکه شاهنامه را هم به همین خاطر خواندم و مثنوی را هم به همین خاطر میخوانم. من وقتی تاریخ بیهقی میخوانم، به نظر خودم، متنی درباره هزار سال پیش نمیخوانم، صرفا یک نثر شیوای ادبی هم نیست. اینها که درست است و در آن شکی نیست. اما تاریخ بیهقی انگار درباره اینجا و اکنون من نوشته شده. مناسبات قدرت و روابط خوب و به آدمها و خیانتها و دروغهای آنها را به من نشان میدهد. وقتی ابوالفضل بیهقی، بعد از قصه سرگذشت تلخ حاجب قریب مینویسد: «احمق کسی باشد که دل درین گیتی غدّار فریفتگار بندد و نعمت و جاه و ولایت او را به هیچ چیز شمرد و خردمندان بدو فریفته نشوند.» انگار درباره اینجا و اکنون مینویسد و گویی مستقیما من را خطاب کرده است.
ربط دیگر تاریخ بیهقی به امروز من یک ربط اجتماعی و سیاسی است. بهرغم مشروطه، معتقدم چرخ مناسبات اجتماعی و سیاسی در ایران معاصر، همچنان بر مدار مناسبات و روابط قدرت از جنس دوران پیشامشروطه میچرخد و از این جهت، وقتی تاریخ بیهقی میخوانم، خیلی بهتر و بیشتر از تحلیلهای روزنامهای، رویدادهای کشورم را میفهمم و درک میکنم. تفصیل این بحث البته در مجال کنونی ممکن نیست.
نگاهی عصبشناختی به ارادهی آزاد
میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار میشود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوهای عریان آشکار کند.
در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلمنامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور میکند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.