img
img
img
img
img

مشهد و هرات

مرضیه سلیمانی (خورشید)

اطلاعات: خاقانی آرزو داشت به خراسان برود  و در این باره می‌سرود:
به خراسان شوم انشاء الله
آن ره آسان شوم انشاء الله
چون طرب در دل و دل در ملکوت
ره به پنهان شوم انشاء الله
خراسان که امروز یک استان ایران است، زمانی قلب تمدنی بی‌مانند بود که از فرط جلال و وسعت به آن خراسان بزرگ می‌گفتند و هنوز بدین نام است. مراکز اصلی آن همانند جواهری تابناک می‌درخشیده‌اند. نیشابور و توس و هرات و ده‌ها شهر و آبادی دیگر در خراسان به علم و هنر و فرهنگ و معنویت، شهرت داشته‌اند. اما هرات از ابتدا قلب معنوی خراسان بوده و تا امروز در کنار و در حریم حرم مشهد الرضا (ع)، از تپیدن باز نایستاده و از پیر هرات خواجه عبدالله انصاری تا مولانا عبدالرحمن جامی و حتی تا امروز که شاعران و ادیبانی چون تمنا هروی را دارد، اعتبار و منزلتش پابرجاست؛ همچون توس، زادگاه حکیم فردوسی که برای ایرانیان نام یک شهر نیست بلکه همچون هرات تکه‌ای از هویت ما، تاریخ ما، عظمت ما، و معنا و معنویت ماست.
وقتی گوهرشاد خاتون برای ساختن مسجد گوهرشاد، در کنار شاهرخ از هرات به زیارت مشهد رضوی می‌شتافت و بایسنقر در همانجا کتیبه‌های آن را تحریر می‌کرد، تصمیمی شگرف و ژرف گرفت که در تاریخ و فرهنگ معنایی متعالی را آموزش می‌دهد. او نمونه‌ مشابهی هم در هرات ساخت تا بدانیم اینها یک روح و یک فرهنگ در دو کالبد هستند و چندسالی پس از تحریر نفحات الانس و بهارستان توسط جامی، ملاحسین واعظ کاشفی نیز کتاب روضه الشهدا را در همان شهر نوشت.
در دوره‌های مختلف هیچگاه این پیوند میان دو شهر و ساکنان از بین نرفت و سست نشد، مگر به مکر استعمار انگلیس که خط جدایی را ترسیم کرد تا برادر و خواهر و عمو و پدربزرگ و مادرکلان از هم جدا شوند و بیگانه از هم به حساب آیند.
مگر چقدر فاصله است میان هرات و مشهد؟ میان تربت و مزار؟ میان توس و کابل؟ 
این جدایی صوری، نباید به جدایی دل‌ها و هویت‌ها بینجامد. خراسان همان است و زمینِ مبارک و جلیلش جابجا نشده، فقط لرزیده است و فقط این ساکنان و مردمانند که می‌میرند، رنج می‌کشند، هجرت می‌کنند، از وطن خویش به غربت می‌کوچند و از هراس جنگ و قحطی و سیل و زلزله آرام و قرار نمی‌یابند.
زلزله هرات و توابع چنین بود و باید دل تک تک ما ایرانیان از اثر ویرانگری بلرزد. برادرها و خواهرها و عموزاده‌ها و عمه‌زاده‌هایمان، همان خویشاوندان و دوستان و همسایه‌‌های همزبان و همریشه و هم‌فرهنگمان هستند که زیر آوار مانده و در یلدای فقر و گرفتاری، در سرمای پاییز، بی‌سرپناه و نیازمند امداد شده‌اند. 
باز به منزل ادبیات پناه می‌برم که زلزله نمی‌تواند خرابش کند و تنها عمارتی است که از باد و باران که هیچ، از سیل و زلزله هم گزندی نمی‌بیند. در یک صحیفه از نوشته‌های نویسنده‌ای اهل افغانستان این عبارات و شعرها را خواندم:
چه زیبا و دلنشین است این ترانۀ لطف الله نیشابوری در وصف چهار شهر خراسان که  از نسخه‌ای خطی آن را برگزیده و بر سپیدی نسخه‌اش نگاشته است؛ تصویری‌ست از طبیعت، لاله‌زار بهار، تاب تموز و برگ‌ریز پاییز در گرامی‌ترین شهرهای خراسان کهن:
در مرو پـــریـــر لاله  آتش  انگیـــخــت
دی  نیلوفر به بـــلخ در آب گــــریـــخت
امروز گل از خاک نشــــــــــابور دمید
فردا  به هری  باد ســمن خواهد بیـــخـت
 یادم آمد که   این بیت زیبا را بسیاری از هرویان، حتی آنان که کتابخوان هم  نبودند، با خود همیشه زمزمه می‌کردند:
علی الصــباح نشابور و خفتن بغداد
نمازدیگر مرو و نمازشــــام هرات
باری، در این حال و هوا می‌خواستم مطلبی درباره توجه به هرات و لزوم آگاه‌سازی مردم و بیدارسازی توجهات عموم برای تشریک مساعی و امداد به هرات بنویسم و بگویم درد هرات، درد ما و امنیت هرات، امنیت ماست. می‌خواستم بگویم امروز هرات نیاز به نگاه و یاری ما دارد، همانطور که سال‌ها سپر ثبات و التفات و یاوری برای آرامش و سکون در مرزهای شرقی وطن ما بوده و اقتصاد و ارز و مرز آن در اقتصاد ما تنیده است… 
سخنان بسیار داشتم و مجال کوتاه که دیروز این پیام مجمل از دوست هنرمند دانای گرامی، بانو زینب بیات را دریافتم و این خطابی به همسایه نیست، که از خواهری به خانواده‌اش نوشته شده است. دیگر نیاز ندیدم به تفصیل و توضیح بیشتر:
«هرات لرزید و تبش به جان مشهد نشست
مشهد لرزید و هرات تب کرد
وقتی که این قدر نزدیکیم و خانه‌هایمان دیوار به دیوار است، این سکوت رسانه‌ای در ایران در مورد غم هرات بر دل‌هایمان سنگینی می‌كند؛ تلویزیون را روشن می‌كنی هیچ خبری نیست و تماما تحت پوشش خبرهای [منازعات و نزع و نزاع] سیاسی است. می‌گویند دستوری برای پرداختن به غم مردم هرات نیامده و من با این جواب، بار دیگر زیر آوارها می‌میرم…
بگذار از برادران و خواهرانم گله کنم؛ این غم را به شما نگویم به کی بگویم…»

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  اختیار از ما سلب شد!

نگاهی عصب‌شناختی به اراده‌ی آزاد

  خودکشی و تجربۀ مرگ

میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار می‌شود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوه‌ای عریان آشکار کند.

  جای خالی کتاب در سینمای ایران

در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلم‌نامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور می‌کند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.

  چند درصد از ایرانیان این مرد بزرگ را می‌شناسند؟

اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتاب‌های مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.

  چرا از گوش دادن به موسیقی غمگین لذت می‌بریم؟

وقتی موسیقی غمگین گوش می‌دهیم آن را در زمینه زیبایی‌شناختی، لذت‌بخش می‌دانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته می‌شود.