img
img
img
img
img
میلاد نوری

من، تو، هستی

میلاد نوری

هم‌میهن: وقتی به پیرامون خود می‌نگریم، جهان را می‌یابیم که ما را در بر گرفته است. انسان‌هایی که این‌سو و آن‌سو می‌روند، طبیعتی که می‌بخشد و می‌پرورد و ما که در پیوندهای خود می‌بالیم، زندگی می‌کنیم و به سوی فرجام خویش راه می‌پوییم. هر یک از ما نقطه مرکزی جهان خودش است، اگرچه باز بسته به جهان است و جدای از آن هیچ نیست. هر یک از ما می‌کوشد با تدبیرگری و چاره‌اندیشی، راه‌هایی بیابد تا زندگانی‌اش با سعادت و شادکامی همراه شود.
دراین‌میان، متنِ زندگی مستلزم مشارکت با انسان‌هایی است که هر یک منحصر‌به‌فرد است و دل در گرو سعادت خود دارد. این منحصر‌به‌فرد‌بودن، این تکین بودن، سبب می‌شود تا هرکس خود را اصل و اساس هستی بشمارد. هرکس در جایگاهِ خاص خودش به هستی می‌اندیشد و جهان را در افقِ فردیت خودش تفسیر می‌نماید. همچنین سعادتِ هر فردِ انسانی نیز خاصِ خود اوست و هیچ‌کس نمی‌تواند به‌جای دیگری احساس شادکامی و سعادت کند. روشن است که به‌تعبیر ارسطو: «خیر اعلی و سعادت، غایتی است که هر یک از ما آن را برای خودش می‌خواهد و هر چیز دیگری را برای رسیدن به آن برمی‌گزیند». اما مسئله این است که هر کس «خودش» را چگونه تفسیر می‌کند و نسبت خودش با انسان‌ها و طبیعت را چگونه سامان می‌بخشد. آنکه خواهان آن است که بیشترین زر و زور و زیور را از آن خود سازد، دیگران و طبیعت را فدای خواهش‌های خویش می‌کند؛ اما آنکه خواهان بیشترین نیکی و شرافت است، مطابق با بالاترین خوبی‌ها زیست می‌کند. هرکس در جایگاهِ خاص خود مالکِ جسم و اندیشه خودش است. افقِ مالکیت، افقِ گشودگی به جهان است. این گشودگی مالکانه به جهان، در پیوند با تنانگی انسان است که او را به لذّت و الم پیوند می‌زند. پس عجیب نیست اگر «خود» مرکزِ جهانِ خودش باشد، با جست‌وجوی سودی که متعلّق به اوست، با پرهیز از دردی که درد اوست. به ‌تعبیر آدام اسمیت: «اگر توقع داریم که شام‌مان را توسط قصاب و ساقی و نانوا تهیه کنیم، این به‌هیچ‌وجه مربوط به خیرخواهی آن‌ها نیست؛ بلکه برآمده از این واقعیت است که هر یک از ایشان در پیِ سودِ شخصی خودش است.»
بااین‌حال، پاییدن هستی، خواستن لذت‌ها و پرهیز از دردها، مستلزم وابستگی من به جهان است؛ زیرا همان‌قدر که جهان متعلّق به من است، من نیز متعلّق به جهانم. درواقع سمت‌وسوی تمام هیجانات و شوق‌های خاص آدمی رو سوی امور بیرونی دارد که از لذت‌های برآمده از آن‌ها و دردهای برآمده از آن‌ها متمایز‌ند. ازاین‌رو حتی اگر تنها میل غایی، میلِ حصول یا استمرار تجارب خوشایند و پرهیز یا توقف تجارب ناخوشایند باشد، نمی‌تواند در جهان ناخوشایند و ویرانی محقق شود که در آن، هرکس فقط به فکر خودش است؛ زیرا به وضوح «من» با «دیگری» و «هستی» پیوند دارد که بنیان مرافقت و دوستی است.
براین‌اساس، ارسطو می‌نویسد: «جامعه‌ها با دوستی به هم پیوسته‌اند؛ قانون‌گذاران نیز برای دوستی بیشتر از عدالت ارزش قائل می‌شوند- زیرا چنین می‌نماید که یگانگی اجتماعی امری همچون دوستی است- و برقرار ساختنِ یگانگی را مهم‌ترین وظیفه خود می‌دانند و نفاق را بزرگ‌ترین دشمن خویش می‌شمارند. آن‌جا که دوستی هست نیازی به عدالت نیست، ولی عادلان نیازمند دوستان‌اند و نزدِ مردمان عدالت‌پیشه، دوستی حقیقی‌ترین صورت عدالت است».
اما تصور جامعه‌ای کامل و بی‌عیب که در آن دوستی بر عدالت پیشی گیرد و بنیان عدالت و انصاف باشد چندان سهل نیست. تصور جامعه‌ای که در حالت هماهنگی کامل به سر می‌برد و تمام اعضای آن در صلح و صفا زندگی می‌کنند و به یکدیگر عشق می‌ورزند، به رویا می‌ماند. اما چشم‌پوشی از این آرزو نیز جز به فراموشی سعادت در اصیل‌ترین معنای آن نمی‌انجامد. جان آزاده‌ای که بار هستی را به دوش می‌کشد و پروای جهانِ خود را دارد، اگرچه به چنین ایده‌آل نابی دسترسی ندارد، اما با فضیلت خویش در حد توان، با دفاع از آگاهی و آزادی، ظهور عینی آن است.
انسان از میان طبیعت و اجتماع سر بر می‌آورد، چشم به هستی می‌دوزد و می‌کوشد با رهاساختنِ خود از آن‌چه هست، راه‌ها و اندیشه‌های نو بیابد و پاسدار هستی باشد؛ تنها در این فرآروی است که می‌توان عقلانی و آزاد زیست؛ با چشم دوختن به ایده‌های نابی که حتی اگر تحقق ندارند، می‌توانند انگیزه‌ای برای نیک‌زیستن باشند؛ اگرچه این امر بسیار دشوار باشد. ویتگنشتاین می‌نویسد: «تفکر و یا به‌عبارتی تلاش برای تفکر صادقانه درباره زندگانی خود یا انسان‌ها، اگر اساساً ممکن باشد، بسیار دشوار خواهد بود. چنین اندیشه‌ای نه‌تنها هیجان‌انگیز نیست، بلکه در موارد بسیاری ناخوشایند هم هست. اما درست همان‌دم که ناخوشایند است، مهم‌ترین است».

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  اختیار از ما سلب شد!

نگاهی عصب‌شناختی به اراده‌ی آزاد

  خودکشی و تجربۀ مرگ

میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار می‌شود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوه‌ای عریان آشکار کند.

  جای خالی کتاب در سینمای ایران

در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلم‌نامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور می‌کند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.

  چند درصد از ایرانیان این مرد بزرگ را می‌شناسند؟

اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتاب‌های مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.

  چرا از گوش دادن به موسیقی غمگین لذت می‌بریم؟

وقتی موسیقی غمگین گوش می‌دهیم آن را در زمینه زیبایی‌شناختی، لذت‌بخش می‌دانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته می‌شود.