آرمان ملی: پرویز تناولی راز شیرهای سنگی را در میان دشتها پیدا کرد؛ شیرهایی که گاه بر قبر پهلوانان و جوانمردان استوار ایستاده بودند و علاوه بر روایت داستان آنها، ماجرای ساخت مجسمههای سنگی را هم برملا میکردند.
پرویز تناولی جای خالی میان هزار سال تاریخ مجسمهسازی ایران را پر کرد. این هنرمند که حالا حدودا ۸۴ ساله است، سال ۱۳۳۲ با تاسیس هنرستان هنرهای زیبا به دنیای مجسمهسازی وارد و بعد از چند سال زمینهساز تخمین تاریخ و شیوه پیدایش هنر مجسمهسازی در ایران شد.
تناولی مجسمهساز، مجموعهدار و پژوهشگر و نقاش است. او هنرمندی است که برای اولین بار در ایران، مجموعهای از مجسمههای خود را به نمایش گذاشت. تا به زمانِ برگزاری نمایشگاه او ـ در دی ماه سال ۱۳۳۶ ـ نمایشگاهی به این شکل، از سوی مجسمهسازان ایرانی در داخل کشور، برگزار نشده بود؛ تناولی در این نمایشگاه، بخشی از آثار خود شامل حکاکی، مجسمههای سفالی و مجسمههای ساخته شده از آهن قراضه را به نمایش گذاشت.
این هنرمند، مجموعهدار و پژوهشگر نیز بود؛ او پی گبههای شیری دامنه و دشتهای فارس و بختیاری را میپیمود که برای اولین بار شیرهای سنگی را در میان دشتها دید؛ تناولی که البته با هدف یافتن قالیچههایی با طرح شیر در آن مناطق حضور داشت به رابطه نزدیک میان قالیچهها و شیرهای سنگی پی برد؛ او یکی را هنر دست زنان و دیگری را هنر دست مردان دید که در ستایش و بزرگداشت مردان دلیر بافته یا ساخته شده بودند و گاه شیرهای سنگی را در ستایش پهلوانان یا جوانمردانی که در جنگها جان باخته یا با عزت و جوانمردی زندگی کرده بودند بر قبر سنگ قبرها قرار میدادند.
تناولی در کتاب «سنگقبر»های خود که شرحی بر پژوهشهایش در رابطه با پیشینه و تاریخ هنر مجسمهسازی در ایران و اولین مواجه او با شیرهای سنگی است، نوشته: «تماشای شیرهای سنگی در بلندای تپههای روستاها و بر فراز چادرهای کوچنشینان آنچنان اثری بر من گذاشته بود که دمی را از یادشان بیرون نمیرفتم و میخواستم از آنها بیشتر بدانم و شاید هم حرفه مجسمهسازی بود که برآنم می داشت تا ردپایی از گذشتگانم بیابم و خود را به آنها پیوند دهم.»
در ابتدا تعداد صفحات تاریخ هنر مجسمهسازی در ایران اندک بود اما در دهه ۴۰، پرویز تناولی بر آن برآمد که در مسیر غبارروبی از گذشته مجسمهسازی ایران قدم بردارد و تاریخی گمشده آن را بازیابی کند. تناولی در نهایت، سرنوشتی را برای تاریخ مجسمهسازی ایران در نظر گرفت و مجموعه کتابهایی را در باب سرگذشت مجسمهسازی ایران به تحریر درآورد.
در کتاب «سنگقبرها» که اولین کتاب از این مجموعه است، پرویز تناولی هنرمند مجسمهساز در نهایت این موضوع که ایران نیز مانند دیگر کشورهای اسلامی فاقد هنر مجسمهسازی بوده را منتفی دانست. او معتقد است که مجسمهسازی در ایران در قالبهای گوناگونی ظاهر شده و با شرایط زمان تطبیق یافته است.
او معتقد است: «علیرغم تاریخ از همگسیخته و نامتسلسل مجسمهسازی ایران و بهرغم صفحات سفید آن، ایرانیان هیچگاه این رشته را از یاد نبردند و با کمال هوشمندی آن را با شرایط زمان تطبیق دادند و گاه در قالب اشیاء روزمره چون قفل و سرمهدان و گاه در ابعاد بزرگتر تداوم بخشیدند. با سابقه درخشانی که ایرانیان قبل از اسلام در مجسمهسازی داشتند این هم متصور نبود و بعید بود که همه چیز را یکباره از یاد ببرند و ذهن خود را از رشتهای که هزاران سال با زندگی روزمره آنها در هم تنیده بود پاک نمایند؛ اما میبایست به راه حلهای قابل قبولی دست مییافتند و این راه حلها آسان نبود و نیاز به فرصت و زمان داشت.»
او سنگقبر های تصویری را یکی از اولین قدمها برای عرضه بخشی از تلاش ایرانیان در راستای بروز عقاید خود از طریق حجم و تصویر میداند: «سنگقبرهای حجمی و تصویری میتوانند پلی بین گذشته و امروز ایران باشند و مجسمه سازی معاصر ما را که اغلب یتیم پنداشته میشود با پشتوانه و اصل و نسب دار کند.»
در نهایت بر اساس آنچه که تناولی به آن اشاره کرده است، از پس شیرهای سنگی و نقش برجستههای رزمی روی آنها بود که در نهایت هنر مجسمهسازی راه خود را به سنگ قبرها پیدا کرد؛ ارامنه مشتاقانه به سنگ قبرها توجه کرده و شاهان قاجار تصویر خود را بر سنگ قبرهاشان تراشیدند. شیرهایی با تاریخی دیرینه که با توجه به پژوهشهای هنرمند مجسمهساز میتوان آنان را نقطه عطفی در تاریخ مجسمه سازی ایران دانست.
نگاهی عصبشناختی به ارادهی آزاد
میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار میشود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوهای عریان آشکار کند.
در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلمنامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور میکند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.