عصر ایران: سیام شهریور زادروز فریدون مشیری شاعر محبوب معاصر است که بیشتر با این شعر شهرت و محبوبیت دارد: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم… آقای دکتر رضا شاهملکی مدرس تاریخ و تاریخپژوه اما به این بهانه مناظره شعری شیرین و طنازانهای که میان استاد فقید تاریخ – محمد ابراهیم باستانی پاریزی و فریدون مشیری – انجام شده را برای مخاطبان عصر ایران روایت کرده است:
این مناظره در کتاب “مار در بتکده” اثر شادروان باستانی پاریزی آمده و حاوی اشاراتی ظریف و نکتهسنجانه است و پر از کاربرد آرایههای ادبی مانند تلمیح و تناسب و واجآرایی و مراعات نظیر و…
شادروان فریدون مشیری شاعر بزرگ معاصر بینیاز از معرفی است و شهرت اشعار صمیمی، عاشقانه و ماندگار او از فضای تخصصی اهل ادب و ادبیات گذشته و در دل مردم نیز راه یافته است.
اما شاید درباره استاد باستانی پاریزی که به نوعی شمایل تاریخنگاری در روزگار معاصر بود و هست، کمتر بدانیم که طبع شعر نیز داشت و البته از ایشان دیوان شعری به نام (یاد و یادبود) باقی است. برای انبساط خاطر مخاطبان این مناظره شعری خوشمزه بین استاد تاریخ و شاعر سرشناس با توضیحاتی نقل میشود.
باستانی پاریزی به عنوان مقدمه بحث مینویسد:
«چند سال پیش شبی برای دیدار دوست گرامی دکتر محمد امین ریاحی و همسایهی ایشان: شاعرِ استاد، فریدون مشیری رفته بودم. در بازگشت، اتومبیل روشن نشد و هم چنان دم خانه ماند. دوستان قبول کردند که آن شب ماشین خراب شده را محافظت فرمایند، تا فردا، دستی از غیب برون آید و کاری بکند. فریدون مشیری آن شب این شعر را در حق آن ماشین که از نوع «لادا» یعنی نوعی فیات روسی بود، سرود و بر شیشه ماشین چسباند:
نباشد اعتباری چون به «لادا»
تو با «لادا» میا در این بلادا
سفر در نیمه شب تا شهرک غرب۱
رود «لادا»، ولی با هر چه بادا…
اگر «لادا» وفادار است از چیست
که آن را یاد اربابش ندادا؟
نخواندی گر مرا در جمع یاران
مخوان! دوری کن از ما بیسوادا
ولی از بهر تعمیر قراضه ات!
به دردت می خورم، روز مبادا
استاد باستانی پاریزی در ادامه و در حاشیه کتاب چند نکته را توضیح داده:
اول آنکه کلمه «لادا» در روسی به معنی وفادار است. و اشاره ظریف فریدون مشیری به واژه وفادار به این مناسبت بوده. دیگر آنکه در جایی که مشیری گفته: «نخواندی گر مرا در جمع یاران» گلایهای است با خوشطبعی ، از سوی مشیری خطاب به باستانی پاریزی، که گویا شبی استاد باستانی با عدهای از دوستان مشترک جمع بودهاند و البته شادروان مشیری در آن محفل غایب بوده است.
باری، باستانی با قریحه شوخ و نکتهسنج خود، شعر مشیری را بی پاسخ نگذاشت و سرود:
مشیرا، مستشارا، اوستادا
فریدونا، منوچهرا، قبادا
مشیری؛ ای که خواندی در همه عمر
نماز جمعهء خود را فرادا
دل پور فریدون و قبادا
مبادا از جانب من بد، مبادا
توئی که شهرت نامت گذشته
زتنگ سرحه،* تا پطروگرادا
تو در جمع ار نباشی،شعر تو هست
تو با مایی همیشه، اوستادا
—————
وفاداری مرا لادا نشین کرد
چو قوم عاد در ذات العمادا**
مرا در چنگ این لادای بی پیر
فلک انداخت ،آن ام الفسادا
و کاد الفقر، گفتا، کان کفرا ***
قدیما کردهاند این اجتهادا
روم گر تا کرج، چون موشک سام
رسد پِت و پِتاش تا باغ دادا***
——-
الا ای باستانی، زیر این چرخ
ندا کم زن که شد حذف منادا
سخن بس کن، که با شعر مشیری
کلام تست بازارش کسادا
درین عصری که بُر خوردند بسیار
میان با سوادا، بی سوادا
نباید هر چه باشد گفتنی، گفت
مبادا هر چه باداباد، بادا
بلی گفتم به لادا، گر چه لادا
بلا باشد، بلی، در این بلادا
اگر چه قافیه تنگ است و پیری
اتومبیلی است، خاص …دا !!
(باستانی خودش واژه آخر را سانسور کرده و به جایش سه نقطه گذارده!)
___
* منزل شادروان باستانی پاریزی هنوز در شهرک غرب است. باستانی در یکی از کتابهایش اشاره دارد که در دهه پنجاه در “بیابانهای فرحزاد” به اساتید دانشگاه زمین تعلق گرفت تا صاحب خانه شوند و دودل بوده که آيا به آن منطقه دور افتاده و کم امکانات که تا اولین پمپ بنزین ۵ کیلومتر فاصله داشتند! نقل مکان کند با نه.( و البته اکنون میدانیم کار بیابان های فرحزاد! و به دنبال آن شهرک غرب و کار قیمتها و … به کجا رسیده.
به قول نظامی:
بس که ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببيني نشناسيش باز!
و نقشه ساخت خانه را هم فرزند ایشان مهندس حمید باستانی پاریزی تهیه کرد. از این ماجرا و داستان آن در کتاب (باستانی پاریزی شدن) سخن رفته است. باستانی فرحزاد را به صورت فرهزاد و با ریشه پرهذات آورده است و در ادامه به نکاتی تاریخی درباره ریشه این اسم میپردازد که جای نقل آناینجا نیست.
* تنگ سرحه؛ روستایی سر سبز بر کرانه رود تنگ سرحه در بخش پیپ شهرستان لاشار استان سیستان و بلوچستان
** اشارتی تاریخی به قوم عاد و جایگاه آنها در شعر یک استاد تاریخ . در قرآن کریم نیز به ارم ذات العماد و قوم عاد اشاره شده است.
*** تلمیحی دیگر. اینبار به حدیث پيامبر ص.
**** بغداد. که واژهای ایرانی است.
نگاهی عصبشناختی به ارادهی آزاد
میل به خودکشی تنها آنگاه در روانِ آدمی پدیدار میشود که زندگی، ماهیتِ بحرانی خود را به شیوهای عریان آشکار کند.
در سینمای ایران گرچه از کتاب به عنوان منبع الهام و نگارش قصه و فیلمنامه استفاده شده که بیش از همه در سینمای اقتباسی ظهور میکند اما خود کتاب کمتر در درون قصه و کانون تصویر قرار گرفته و روایت شده است.
اگر او نبود، شناخت ما از ایران باستان و کتابهای مهم و اصیلی، چون اوستا خیلی کم بود.
وقتی موسیقی غمگین گوش میدهیم آن را در زمینه زیباییشناختی، لذتبخش میدانیم، این پدیده به عنوان پارادوکس لذت بردن از موسیقی غمگین شناخته میشود.