img
img
img
img
img

آیا باید کافکا را نویسنده‌ای مذهبی بدانیم؟

فریبا صدیقیم

اعتماد: فرانتس کافکا در پراگ در یک خانواده متوسط یهودی به دنیا آمد. پراگ شهری شلوغ و مدرن بود متاثر از دو فرهنگ شرق و غرب و محل تلاقی نژادهای گوناگون. در آنجا سه جمعیت عمده زندگی می‌کردند: چک‌ها، ژرمن‌ها و یهودی‌ها که هر یک خودشان را از یکدیگر جدا می‌دانستند. یهودیان سعی داشتند با بی‌طرفی احساسات ضد یهودی هیچ یک را تحریک نکنند.

کافکا با خانواده‌اش در قسمت یهودی‌نشین پراگ زندگی می‌کرد، با خیابان‌هایی باریک و گذرگاه‌ها و حیاط‌هایی که بعدها به صورت فضایی ترکیب شده از واقعیت‌های پراگ و سورآلیسم ذهن بلندپرواز او، بازتابی شد از تقاطع فرهنگ بومی چک‌ها، آلمانی‌ها و یهودی‌ها، با تمام بیگانگی‌ها و طردشدگی‌ها و ترس‌های‌شان.

پراگ اشباع بود از اتمسفری که یهودیان براساس اسطوره‌های شکل گرفته طی قرون در آن می‌نوشتند و می‌خواندند. اسطوره گولم به نظر معروف‌ترین آنهاست.

گولم در افسانه‌های یهودی موجودی است شبه انسان که با سحر از اشیای بی‌جان ساخته می‌شود و در کتاب مقدس به معنای بدن فرم نیافته است. در تلمود آمده که اولین آدم به صورت گولم خلق شد. این اسطوره را عده‌ای، پدر اسطوره‌ها و در واقع پدر ژانر ادبیاتی می‌دانند که در فضای دلهره‌آور و نیمه‌عرفانی در گتوی یهودیان پراگ شکل گرفته و نیز بر داستان‌های کافکا که با یهودیان ارتباطی روزانه و تنگاتنگ داشته، نفوذ می‌کند. کافکا اسطوره را وارد آثارش می‌کند و با تغییری استراتژیک، به تکنیک‌های روایی بدل می‌کند و شاید همین زیست تنگاتنگ با اسطوره و موتیف‌های آن است که عده‌ای داستان‌های او را غیرواقعی می‌نامند.

اسطوره‌ها بی‌زمانند و قادرند قطعیت زمان را بی‌اعتبار کنند. اسطوره‌ها در غیبت سنت مکتوب، نقش تاریخ را ایفا کرده‌اند و فولکلورها با گفتن گزاره‌هایی مانند «روزی روزگاری» یا «خیلی وقت پیش»، کیفیت بی‌زمانی را در خود انعکاس می‌دهند. کافکا درصدد «توضیح غیرقابل‌توضیح» است و مفهوم گسترده بی‌زمانی در آثارش را می‌توان در معانی متعدد داستان‌های او که شامل کنایه‌ها، رویاها، توهمات و تاملات هستند، تشخیص داد. علاوه بر این در آثارش می‌توان رد فولکلورهای یهودی و نیز رد فلسفه‌ها و پیچیدگی‌هایی از تلمود و تفاسیرش را دید، با طنزی تلخ و سیاه و چندپهلو که معمولا در گفتار یهودیان بود.

تحلیلگرانی بر این اعتقادند که تنش کافکا بین آگاهی اولیه از میراث یهودی‌اش، با درک او از یهودیان مدرن اروپای مرکزی که در فرهنگ تازه آسیمیله (همگون‌سازی فرهنگی) شده‌اند، همواره باقی مانده.

زندگی والدین کافکا در واقع منعکس‌کننده زندگی یهودیانی بود که گرچه به شکلی سطحی و سنتی به آیین‌ها و مراسم یهودیت چسبیده بودند، اما در معرض آسیمیله شدن در فرهنگ‌های دیگر و نیز جذب بورژوازی در حال رشد بودند و به‌شدت تلاش می‌کردند از نظر اقتصادی، جایگاه اجتماعی‌شان را در محیطی که ظاهری ساختگی و فریبنده از برابری، رفاه و امنیت ارایه می‌کرد، حفظ کنند.

آنچه کافکای حساس و درونگرا حس می‌کرد اما اختلاف عمیقی بود بین این ظاهر مستحکم و واقعیت پرخطری مملو از «بیگانگی» و تهدیدی مداوم. او بین آنچه که زیر پای‌شان محکم به نظر می‌رسید و آنچه که در واقعیت به آنی می‌توانست از هم پاشیده و مضمحل شود، شکاف ناامیدکننده‌ای حس می‌کرد. او در اولین داستان خود «شرح یک مبارزه» از زبان یکی از راویان بیان می‌کند: «عجب روزگار هولناکی است. چرا همه‌چیز آن‌قدر لرزان است که ساختمان‌های مرتفع، گاه این‌جا و گاه آن‌جا، بدون هیچ دلیل مشخصی، فرو می‌ریزند؟ من دست و پا می‌زنم و از آوار بالا می‌روم تا به هر کسی که می‌رسم بپرسم: چطور این اتفاق افتاد؟ باز هم خانه‌ای دیگر در شهر ما. چندمین خانه بود این یکی؟ فقط فکرش را بکنید! و هیچ‌کس به من پاسخی نمی‌دهد. دم‌به‌دم آدم‌ها در خیابان روی زمین می‌افتند و می‌میرند، درحالی‌که مغازه‌دارها درها را چهارتاق باز گذاشته‌اند و…»

کافکا جذب یهودیانی می‌شد که هویت فرهنگی خود را حفظ کرده بودند. او با پیوستن به گروه بازیگران ییدیش در لهستان، با پدر خود که این بازیگران دوره‌گرد را تحقیر می‌کرد مشاجره سختی کرد. در همین زمان کافکا شروع به مطالعه زبان عبری کرد و با این حال همواره از اینکه هنوز دانش کاملی از تاریخ و مذهب یهود ندارد، شکایت می‌کرد. نامه‌ها و یادداشت‌های روزانه او نشان می‌دهد که آنچه کافکا را در مورد این گروه و اعضایش جذب می‌کرد، استحکام ایمان و مقاومت آنها در آسیمیله شدن در فرهنگ «غیراصیل» بود. کافکا با سنت «حسیدیم» که جنبشی قدیمی و محافظه‌کارانه در یهودیت بود، وابستگی زیادی حس می‌کرد. معلم عبری او تیبرگر بود که تاثیر زیادی بر کافکا داشت. تیبرگر بر مسوولیت یهودیان در قبال تمام جهان تاکید داشت و معتقد بود که هر انسان شاهدی بر انسان دیگر است. البته توصیه‌های مستمر پدر به کافکا در مورد «سرکردن یک زندگی فعال» نیز می‌تواند باعث احترام و تلاش فزاینده کافکا به آرمان‌های یهودیت باشد. او یک سال قبل از مرگش، شروع به حضور در آکادمی مطالعات یهودی برلین کرد.

در مورد چگونگی این عشق و علاقه، حال با این مناظره دست و پنجه نرم می‌کنیم که آیا کافکا یک نویسنده مذهبی بود؟ یا کلمه «مذهب» برای او بازتاب معنایی گسترده‌تر است و به مسلکی اشاره دارد که اشتیاق بی‌وقفه او به حقیقت، رحمت، برکت، اخلاق و درستی و فیض را نشان می‌دهد؟ با تنوع نظریات به نظر می‌رسد جواب، بیشتر به دیدگاه مخاطبان نسبت به داستان‌هایش برمی‌گردد و نه آنالیز و موشکافی خود او؛ چراکه درنهایت بعد وسیعی از دنیای کافکا برای ما غیرقابل دسترس است و هرگونه داوری در این مورد را سخت می‌کند.

عده‌ای آثار و شاهکارهای او را در ارتباط با کتاب مقدس تفسیر می‌کنند و از او به عنوان یک نویسنده فلسفی در پی یافتن حقیقت یاد می‌کنند. همچنان‌که بسیاری از قهرمانان آثار او به دنبال حقیقتی غایبند. در این دسته والتر سوکل در کتاب خود به نام «کافکا به عنوان یک یهودی» به ماهیت عجیب و غریب نوشته‌های کافکا و ربط آن به آنچه خود «یهودیت اصیل» می‌نامد، پرداخته و آنها را باتوجه به نامه‌ها، خاطرات و اسناد زندگی‌اش بررسی کرده.

عده‌ای دیگر معتقدند که کافکا خود به احتمال قوی از برچسب‌گذاری و قرار گرفتن در این دسته یا آن دسته اجتناب کرده است. بیگل از کافکا نقل می‌کند: «من با یهودیان چه وجه اشتراکی دارم؟ من تقریبا با خودم نیز وجه اشتراکی ندارم و باید خیلی آرام در گوشه‌ای بایستم و راضی باشم که می‌توانم نفس بکشم.»

اینان باتوجه به اعتراف او مبنی بر اینکه «نوشتن نوعی دعاست» می‌گویند که به نظر می‌رسد او برای بیان خود راه دیگری جز نوشتن نداشته و از این‌رو، او هر دیدگاه دیگری اعم از مذهب و فلسفه و تئوری را کنار گذاشته تا به ادبیاتش بپردازد، گرچه که شخصیت اخلاق‌گرا و چندوجهی‌اش از او یک فیلسوف ساخته باشد؛ نه فیلسوفی سیستماتیک و انتزاعی بلکه فیلسوفی که فرم‌ها را می‌آزماید، بیش از آنکه صرفا به اجرای مضمونی دست بزند.

به هر صورت آثارش چه نشأت گرفته از مذهب باشد یا فلسفه یا هر چیز دیگری، کافکا همواره به عمیق‌ترین مفاهیم هستی و سرنوشت بشر پرداخته و به علت غلبه هنر و بیان ابعاد مختلف واقعیت، برچسب زدن هر گرایش خاصی به او، محلی از اعراب ندارد. کافکا به قول خودش می‌خواسته با نوشتن «خود خویشتن»اش را آرام کند؛ او نویسنده و متفکری بود که به خوبی جذب می‌کرد، انعکاس می‌داد و حتی پیش‌بینی می‌کرد.

عده‌ای نیز با درنظر گرفتن این نکته که منظور اصلی از «مذهبی بودن» آثار او، به وضوح روشن نیست، می‌گویند ضروری است بین کسانی که کافکا را به معنای وسیع کلمه مذهبی می‌دانستند و از این نقطه‌نظر به سرشت، طبیعت و خلق و خو و ذهنیت اخلاق‌گرا و آرمان‌خواه او اشاره داشتند و کسانی که او را پیرو معتقد و قطعی یهودیت و ادیان ابراهیمی به معنای سنتی‌اش می‌دانستند و معتقد بودند که او داستان‌هایش را برمبنای این اعتقاد می‌نویسد، تفاوت گذاشت. با این حال مدتی است که به خصوص در امریکا رویکردهای روانکاوانه و جامعه‌شناختی جایگزین جنبه‌های مذهبی آثار او شده است. بنابراین نمی‌توان به این گزاره که کافکا خود را یک یهودی و معتقد به فناناپذیری جهان می‌دانست، اعتماد مطلق کرد؛ کافکا خود می‌گوید: «گاهی اوقات احساس می‌کنم که سقوطِ انسان را بهتر از هر کسی درک می‌کنم.»

شاید نتوان در مورد مذهبی بودن یا نبودن آثار کافکا که دهه‌هاست در موردش بحث می‌شود، به نتیجه واحدی رسید، اما شاید بتوان به این نتیجه رسید که داستان‌های او به صورت غیرقابل اجتنابی تلاش‌های نومیدانه و مذبوحانه شخصیت‌هایی است که سعی می‌کنند کار درست انجام دهند، اما همیشه مانند خودش گیج، سردرگم و ناکام می‌مانند. شاید همین اصرار در کار درست است که کافکا را هم‌تراز یک مقام مذهبی می‌کند و قهرمانانش می‌شوند نمونه‌هایی که نظام ارزشی، احساس مسوولیت و وظیفه‌شان می‌تواند برود زیر لوای فرمان‌های مذهبی و این برداشت را ایجاد کند که کافکا در ذهن اخلاق‌گرایش به چارچوب‌ها و مراجعی گرایش دارد و به راستی اگر مخاطبی اشتیاق همه‌جانبه او را به رستگاری و فیض و آرزوی او را به «راستی»، معیار مذهبی بودن او بداند، چطور می‌تواند او را به عنوان یک نویسنده مذهبی بزرگ نشمارد؟ منتقدی می‌نویسد: «او مست از خدا بود، اما در مستی عقل لطیف و قدرتمندش از کار باز نمی‌ایستاد.»

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  کثرت‌گرایی فرهنگی خوب است یا بد؟

دنبال‌کردن تعدد فرهنگی، پیچیدگی‌های قومی فراوانی به همراه دارد.

  سیلی واقعیت؛ نتیجه زیست دُن کیشوت‌وار

دن کیشوت مردی روستایی است که به دلیل مطالعه زیاد و بیمارگونه رمان‌های شوالیه‌گری، تحت تاثیر این داستان‌ها دچار توهم می‌شود.

  نویسنده‌ای که در غبار گم نشد

مروری بر زندگی و آثار تقی مدرسی که چهار دهه در آمریکا زیست اما همچنان به ایران می‌اندیشید و به فارسی می‌نوشت.

  عشق به ایران تا جهان‌میهنی پسامدرن

بررسی سیر تحول فکری داریوش شایگان

  دلیل استفاده استیون کینگ از نام مستعار

استیون کینگ نام مستعار ریچارد باچمن را برگزید و با آن، داستان‌های متعددی نوشت.