شرق: احمدرضا احمدی جایگاهی رفیع در شعر معاصر ما داشت. اگر نگوییم که خود او بناکننده یک روش شعری بود اما بیشک از کسانی است که شعر متفاوت گفت. شعری که به زبان گفتار بسیار نزدیک است اما سرتاپا شعر است. اغلب شعرهای احمدی آدم را به حیرت میاندازد. خواننده در مواجهه با شعر او با این پرسش روبهرو میشود که چگونه میتوانیم این را شعر بدانیم اما زمانی که دو یا سه بار شعر او را بخوانیم، احساس میکنیم که نوعی عاطفهبرانگیزی عجیبی در این شعر، با همین کلمات و جملات ساده، وجود دارد. قطعا احمدرضا احمدی در شعر منثور ما یکی از بزرگترین چهرههاست.
احمدرضا احمدی دغدغه زبان نداشت و این یکی از تفاوتهای او با دیگر شاعران بود. زبان شعر احمدرضا شفاف بود و هیچ سدی نداشت و خواننده بلافاصله میتوانست وارد ژرفای شعر او شود و ببینید چه میگوید. خود زبان هرگز مانعی ایجاد نمیکرد؛ به این معنا که نیازی نبود نخست آرایههای زبانی و آرایههای شعری را درک کنید تا بعد به کُنه و معنای شعر پی ببرید. احمدرضا مستقیما به سراغ پیامی میرفت که میخواست در شعرش مطرح کند. منظورم از پیام البته شعار و مقولاتی اینچنینی نیست، محتوای شعریاش مدنظرم است. در شعر احمدرضا سادگی-سادگی ظاهری البته- و شاعرانگی موج میزد و این ویژگیها او را متمایز کرده بود. طبیعتا احمدرضا از شاعران بزرگ پیش از خودش نظیر شاملو، سهراب سپهری و دیگران تأثیر گرفته بود، اما او راه خودش را پیدا کرد و رفت. این راه خود احمدرضا بود که دیگر نشانی از تأثیر دیگران در آن دیده نمیشود. اگر در شعرهای اولیهاش نشانههایی از سهراب سپهری یا شاملو دیده میشود اما او خیلی زود زبان خودش را پیدا کرد و این در کار او بسیار شاخص است.
همه کسانی که احمدرضا را میشناسند، میدانند که او بسیار شوخ، مهربان و نازکدل بود. در مجموع انسانی بسیار خوب و مهربان بود، حتی بهعنوان یک دوست از جایی به بعد دیگر یادتان میرفت که با چهرهای ادبی دوست هستید و باید مواردی را رعایت کنید. چنان بهسرعت نزدیک میشد و دوستی برقرار میکرد که شما او را بهعنوان دوست شوخی که مدام سعی دارد جمع را شادتر کند در نظر میگرفتید. احمدرضا شخصیتی کودکوار داشت و حتی لج کودکانه و کنجکاویهای کودکانه هم داشت و همه اینها در شخصیتش موج میزد. یادم هست که یک بار به او گفتم احمدرضا فکر میکنم تو دیگر در ده، دوازدهسالگی متوقف شدهای و اگرچه سالها به سنت اضافه شده اما تو همان بچه شیطان و شوخ دوازدهساله هستی. در آن جمع کسان دیگری هم بودند. من که این را گفتم، احمدرضا خندید و گفت دقیقا درست میگویی و من هنوزم هم باور نمیکنم که سنم زیاد شده است. نکتهای که درباره شخصیت و شعر احمدرضا قابل توجه است، همین مقوله طنز است. طنز در شعر احمدرضا چندان دیده نمیشود و بهطور کلی شعر احمدرضا غمگین است. اغلب شعرهای او خیلی غم دارد، اما خود او اینگونه نبود. شاید طنزی که او داشت تا حدی برای پوشاندن غم عمیقی بود که در درونش وجود داشت. شمس لنگرودی هم شاید همینطور باشد. شمس هم شعرهای غمگینی دارد اما اگر او را ببینید از طنز ژرف و جالبش حیرت خواهید کرد. احمدرضا هم چنین کیفیتی داشت. رفتن احمدرضا برای ادبیات ما یک فقدان است و برای جمع دوستانش رفتنی دردناک است و همهمان غمگین هستیم.
منی برای اندیشمندان و هنرمندان شد تا ایدههای جاودان و آثار ماندگار خلق کنند.
زندگی مسئلهای نیست که باید حل شود، بلکه واقعیتی است که باید تجربه شود.
امروز سالروز درگذشت حسین پژمان بختیاری است.
زامبیها چگونه وارد دنیای ما شدند؟
به مناسبت زادروز بیژن جلالی