img
img
img
img
img

شریعتی، جامعه‌ی بی‌نظریه

اعتماد:  روشنفکران دینی سرمایه‌ای جز «چند تا خودکار» ندارند و باید بدانند چه بسا این «آخرین نسلی» است که پاسخ خود را از دین می‌جوید و معلوم نیست فرصتی دیگر برای نجات جوانان باشد. ‌ پرسش شریعتی، پرسشی معطوف به گسست میان-نسلی بود. او می‌گفت در این زمانه چگونه می‌توان ارزش‌ها وبه‌طور مشخص، آن روح مذهبی و آن عشق را که در طول قرن‌ها به محمد و آل‌محمد ورزیده‌ایم  «به این نسل سپرد» و به نسل بعد از خود منتقل کرد؟ چگونه می‌توان نسل موجود در لحظه حاضر را که به قول شریعتی در برابر دیدگان ما «کهنه می‌شود»، «فرسوده می‌شود» و «رو به زوال می‌رود» از فقر معنوی نجات داد؟
تدبیری که شریعتی، خود اندیشیده بود بر این مبنا استوار بود که باید تلاش کنیم در زمان مناسب، در مناسب‌ترین لحظه شکل‌گیری روح فرزندان‌مان، لمحه‌ای از عرفان جاری کنیم در رگ رگ عاطفه و اندیشه آنها. اما شریعتی کسی نبود که در سطح چاره‌اندیشی‌های فردی متوقف شود، او در جست‌وجوی رهایی جمعی یک ملت بود و می‌کوشید  بر گسست  نسل حاضر با خاطره و حافظه تاریخی علوی این سرزمین پیوند ایجاد کند. خاطره‌ای که او آن را تداعی‌کننده رنج همه مصیبت‌دیدگان و همه محرومان و همه ستمدیدگان تاریخ می‌دانست. 
با هر نگاه و نقدی به شریعتی، او موفق شد با تیغ یک نقادی ژرف و چند سویه یعنی نقد همزمان مارکسیسم و نقد درک منحط و صفوی زده از تشیع، از آن مانع عبور و آن گسست عظیم تاریخی را ترمیم کند.
 شریعتی در جای دیگر در مورد نسل جوان آن دوره از یک تضاد مغزسوز پرده‌برداری می‌کند: «امروز محمد (ص) و مارکس در سینه جوانان ما با هم مبارزه می‌کنند.»
او در سال‌های واپسین حیات خود پس از آزادی از زندان، دغدغه مذکور را در قالب اصل بقای ایمانی و اسلامی جوانان در قالب «چگونه ماندن» مفهوم‌سازی کرده بود.
در سالروز درگذشت شریعتی، بر این سیاق باید از خود پرسید : 
«در سینه جوانان نسل‌های متاخر ما» چه مبارزه‌ای جریان دارد؟ این پرسشی مبنایی است که تمایل به کنکاش و دیدن واقعیت از سوی متولیان فرهنگ و اندیشه، بسیار کم به چشم می‌خورد.
آنچه از شریعتی می‌آموزیم، این است که اگر نگران نسل جدید هستیم، اگر می‌خواهیم ارزش‌هایی که با آن در طول تاریخ زیسته‌ایم را به نسل جدید منتقل کنیم، اگر می‌خواهیم خاطره تاریخی عشق به عدالت و تجسم علوی عدالت را برای نسل جدید بازگویی و بازخوانی کنیم، این مسیری طولانی است که بدون گذر انتقادی از وضع موجود میسر نخواهد شد.  آنچه از شریعتی برای ما مانده نه تکرار و دنباله‌روی مکانیکی از او، بلکه همین راه و روش انتقادی است که باید متناسب با وضعیت کنونی تازه شود. من در این روزها، با یادآوری شریعتی، مساله مهم بی‌نظریه‌گی را کاملا نگران‌کننده می‌بینم. جامعه‌ای که ذهنیت نسل‌های فعال آن حاصل چالش‌های نظری و نهادینه نشدن نظریه‌هایی برای آینده نباشد، باقوام و پویا نیست. نگرانی شریعتی که مطرح می‌کرد: «چه بسا این آخرین نسلی است که پاسخ خود را از دین می‌جوید.» با تاخیر حدودا پنج دهه‌ای، کاملا احساس می‌شود.

كلیدواژه‌های مطلب:

نظرات کاربران درباره اين مطلب:

    فرزین شکوه گفت:

    دوران حرف های متوهم و منحرف شریعتی گذشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  مصرف فرهنگ

یکی از مهم‌ترین محورهای این «جهانی شدن»  اجباری، اولویت و برتری یافتن کامل اشکال زیست شهری نسبت به اشکال زیست روستایی و عشایری بود.

  میراث ماندگار

بهترین کتاب‌های داستایفسکی

  «انجمن سرّی بندیکت»: ماجراجویی در دنیایی از معما

مخاطبین کودک و نوجوان کاملاً ممکن است با قلم خود مشغول نشانه‌گذاری بر روی صفحات کتاب شوند تا پازل‌ها و معماهای پرتعداد این داستان را خودشان حل کنند.

  عشق

عشق، میان آن کس که دوست دارد و آن کس که موضوع عشق است تفاوت نمی‌گذارد.

  واقع‌گرایی احمد محمود

از «همسایه‌ها» تا «مدار صفر درجه»، سیری تکاملی در آثار محمود دیده می‌شود و اگر در «همسایه‌ها» به قول خودش بیشتر براساس غریزه به نوشتن پرداخته، در «مدار صفر درجه» روایت براساس شناخت داستان پیش رفته است.