img
img
img
img
img
عبدالحسین آذرنگ

جایگاه احمد سمیعی در ویرایش

عبدالحسین آذرنگ*

نگاه نو (شماره‌ی ۱۳۷): قصد تعریف و تعارف ندارم. مرتبهٔ شادروان استاد احمد سمیعی، از پیشگامان و استادان ویرایش، فراتر از آن است که به تعریف‌ها و تمجیدها نیاز داشته باشد. در این نوشته به سمیعیِ ادیب، مترجم، مولف، محقق، مقاله‌نویس، سردبیر و مربی اشاره‌ای ندارم و تاکید فقط بر جایگاه او در عرصهٔ ویرایش است. سمیعی ویراستار بزرگی بود، چرا؟ به این دلایل:

ـ او با هوش و با فراست بود. هوش کافی از نخستین شرایط لازم برای ویراستاری است.

ـ سمیعی نخست در رشتهٔ علمی به تحصیل پرداخت، اما تغییر رشته داد، به ادب فارسی روی آورد و در این عرصه تبحر یافت. ذهنیت علمی خود را به حوزهٔ ادبیات آورد و تاثیر آن بر شیوهٔ کارش بعدها پدیدار شد. در رشتهٔ زبان‌شناسی هم تحصیل کرد و با این شاخه از دانش و نظریه‌های مربوط به زبان و رابطهٔ زبان و ادبیات آشنا شد.

ـ زبان مادریش گیلگی بود و او افزون بر تسلط به زبان فارسی، از منابع عربی، فرانسوی و انگلیسی به‌راحتی استفاده می‌کرد و با دو سه زبان دیگر هم آشنایی اندکی داشت.

ـ سمیعی زیاد می‌خواند و پراطلاع بود. داشتن اطلاعات گسترده از ضروریات حرفهٔ ویراستاری است.

ـ مولف‌شناس، مترجم‌شناس، ویراستارشناس، ناشرشناس، اثرشناس، ماخذشناس، و با محترفان حوزهٔ چاپ و نشر آشنا بود. این آشنایی هم از ضروریات حرفهٔ ویراستاری است.

ـ دقیق و ریزبین بود، با آرامش، طمانینه، پشتکار، مداومت، نظم و برنامه کار می‌کرد که این‌ها از ویژگی‌های لازم برای کار ویرایش است.

ـ امین و امانت‌دار بود و نوشته‌های دیگران زیر دست او، و حسن و عیب کار صاحبان نوشته‌ها نزد او محفوظ می‌ماند؛ ویژگی واجبی که هر ویراستاری باید از آن برخوردار باشد.

ـ خستگی‌ناپذیر کار می‌کرد. این قدرت و موهبت جسمی و روحی به او ارث رسیده بود، و او هم این موهبت را به کار می‌گرفت؛ البته داشتن توان جسمی و روحی و برخورداری از امکان کار شدید، سخت و فشرده، از ویژگی‌هایی است که نظریه‌پردازان ویرایش توصیه می‌کنند هر ویراستاری باید از آن برخوردار باشد.

ـ سمیعی هیچ‌گاه کار خود، یا سهم و تلاش خودش را در اصلاح، بهبود و ارتقای اثر به رخ صاحب اثر نمی‌کشید، شوخ بر بازوی او جمع نمی‌کرد و پیش روی او نمی‌برد؛ و حتی ندیده‌ام و نشنیده‌ام که از دقت‌ورزی‌ها و زحماتش در این زمینه با کسی صحبت کرده باشد. از نمونه‌ای یاد کنم:

            در سفری به یکی از شهرهای دانشگاهی، استادی به من گفت کتابی از یکی از ایران‌شناسان بنام ترجمه کرده که ویرایش هم شده است، اما از سرنوشت کتاب خبری ندارد. از من خواست پیگیری کنم. به تهران که برگشتم، دنبال کردم و به من گفتند استاد سمیعی کتاب را ویرایش کرده و در صف انتظار چاپ است. به دفتر استاد سمیعی رفتم و از چگونگی ترجمهٔ آن کتاب پرسیدم. او با تحسین تمام از ترجمهٔ این کتاب یاد کرد. به آرشیو ناشر رفتم و قصدم این بود ببینم با چه ترجمه‌ای روبه‌رو هستم که استاد سمیعی با چنان تحسینی از آن یاد کرده است. ترجمه، شخم زده شده بود و کم‌تر جمله‌ای بود که دست‌نخورده مانده باشد. برگشتم به دفتر استاد سمیعی و گفتم: اما این ترجمه زیر و زبر شده است، تحسین شما از چه بابت است؟ گفت: ترجمه‌اش دقیق و امین است، بنابراین، قابل تحسین است، تغییر دادن واژگان و عبارت‌ها کار مهمی نبود؛ ترجمهٔ او را با اعتماد می‌خواندم و تغییر می‌دادم.

ـ سمیعی از انتقال دانسته‌ها و تجربه‌هایش به ویراستاران، دانشجویان و شاگردان علاقه‌مند مضایقه‌ای نداشت. سال‌ها درس داد، سخنرانی کرد، نوشت، کتاب راه‌نما، آموزشی و شیوه‌نامه تالیف کرد و انتشار داد. کسانی که همکار، زیر دست و تحت نظرش بودند، اگر می‌خواستند، می‌توانستند از همهٔ دانسته‌هایش استفاده کنند.

            سمیعی با خود من چنین رفتار کرد: زمانی که تصمیم گرفت مدیریت بخش ویرایش یکی از دانشنامه‌ها را به‌دلایلی رها کند، مرا به عنوان جانشین خود معرفی کرد و به اتاق خود برد. مدتی با او هم اتاق بودم و در آن مدت همهٔ نکات مربوط به ویرایش مقاله‌های دانشنامه‌ای و نیز جوانب و حواشی مرتبط با آن‌ها را با من در میان گذاشت. زمانی که احساس کرد بر کار سوار شده‌ام، آن‌جا را ترک کرد.

            در مرکز نشر دانشگاهی مبحث ویرایش ساختاری و محتوایی تدریس می‌کرد. آن‌گاه که به سببی ـ شاید خستگی و تراکم کار ـ تصمیم گرفت تدریس را متوقف کند، این وظیفه را به من سپرد و همهٔ یادداشت‌هایش را برای این درس در اختیارم گذاشت و من چندین دوره این مبحث را درس دادم.

            سمیعی قصد داشت از سردبیری نشریهٔ فرهنگستان زبان کناره بگیرد و از من خواست جانشین او باشم، اما اشتغالاتم مانع از این شد که افتخار جانشینی او را در این مسئولیت بپذیرم. در چند پروژهٔ ویراستاری هم خواست همکار او باشم که نتوانستم از این افتخار بهره‌مند شوم. به او گفتم گرایش و انگیزه‌ام بیش‌تر خواندن و نوشتن است و نمی‌توانم مانند شما عاشق ویرایش باشم.

ـ سمیعی آرام و خونسرد بود. در کار تمرکز داشت و حتی از این توانایی برخوردار بود که در محیطی شلوغ با تمرکز حواس به کارش ادامه دهد و گفت‌وگوها و بحث و جدل‌های میهمان‌های ناخوانده در دفتر کارش، حواس او را پرت نکند.

 *

مجموع این توانایی‌ها و امتیازهاست که جایگاه استاد سمیعی را در عرصهٔ ویرایش، و بالاخص در زمینهٔ «ویرایش ادبی» تعیین می‌کند. ویرایش ادبی زمینه‌ای است که توان ویراستاری چون او را اقتضا می‌کند، و این توان آسان‌یاب نیست.

            در زمینهٔ ویرایش ترجمه، کارکرد استاد سمیعی محل معارضه است؛ به این سبب که وسواس زبانی و ادبی‌اش موجب مداخلهٔ بیش از حد در محدودهٔ مجاز می‌شد. استاد دیگرم شادروان ابوالحسن نجفی نکته‌ای گفت که عیناً نقل می‌کنم: «سمیعی خودش را ویراستار خوبی [در زمینهٔ ترجمه] نمی‌داند و می‌گوید نمی‌توانم جلوی خودم را در مداخله بگیرم». استاد سمیعی روش شادروانان ابوالحسن نجفی و اسماعیل سعادت را در ویرایش ترجمه بر روش خودش ترجیح می‌داد.

            حال استادی از میان ما رخت بربسته است که معلوم نیست چه قدر زمان باید بگذرد تا روزگار همتای او را بپروراند. او در یاد من به حیاتش ادامه خواهد داد.


*نویسنده، پژوهش‌گر، دانشنامه‌نگار. تازه‌ترین کتاب‌های او: ۱) نگاهی از چند سو به نشر کتاب ۲) نگاهی از چندسو به ویراستار و ویراستاری ۳) نگاهی از چند سو به دانشنامه‌نگاری (ناشر هر سه: ققنوس، ۱۴۰۱). بخش‌هایی از تاریخ ویرایش در ایران، تحقیق در دست انجام او و همکارانش، در چند شمارهٔ جهان کتاب ۱۴۰۱ چاپ شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  راز علاقه‌ی انسان‌ها به این موجود رعب‌آفرین

زامبی‌ها چگونه وارد دنیای ما شدند؟ 

  بگویید رفته باران‌ها را تماشا کند

به مناسبت زادروز بیژن جلالی

  خنده بر خود در آینه‌ی آثار پزشکزاد                        

او در آینه خودخندی شخصیت‌های دایی جان ناپلئون خودش را می‌بیند و در حقیقت به خود وجودی‌اش می‌خندد.

  فضای مجازی و مدعيان بی‌هنر آن

مگر می‌شود فرهنگ این کشور را تنها با دو سطر اینجا در «فیسبوک» و سه سطر آنجا در توییتر و تلگرام ارتقا داد؟

  نطفه‌‌ی «آدامس» در سال دوم سلطنت ناصرالدین‌شاه بسته شد

شوروی آدامس را سرگرمی کاپیتالیستی تلقی می‌کرد.