اعتماد: بسیاری از علاقهمندان علوم انسانی به ویژه در فلسفه، جریان ترجمه کتابها و متون نظری و فلسفی از زبانهای اروپایی به زبان فارسی را با نهضت ترجمه در سدههای نخستین تاریخ تمدن اسلامی مقایسه میکنند و از این قیاس نتیجههای عجیب و غریب میگیرند. نهضت ترجمه (translation history) عنوانی است که از سوی تاریخنگاران عمدتا غربی برای جریان ترجمه کتابهای یونانی به عربی در قرنهای دوم تا چهارم هجری انتخاب شده است. درباره این جریان در کتابهای تاریخ فلسفه اسلامی تالیفی یا ترجمه شده به فارسی فصل یا فصولی موجود است، مثل بخش دوم از فصل اول کتاب سیر فلسفه در جهان اسلام، نوشته ماجد فخری با عنوان «ترجمههای متون فلسفی» که اسماعیل سعادت آن را ترجمه کرده یا فصل ششم تاریخ فلسفه اسلامی سید حسین نصر و الیور لیمن، با عنوان «انتقال فلسفه یونانی به عالم اسلامی» نوشته یگانه شایگان با ترجمه سید جلال الدین مجتبوی.
اثر تحقیقی مهمتری که در این باره نوشته شده و خوشبختانه دو ترجمه از آن به فارسی موجود است: «تفکر [اندیشه] یونانی، فرهنگ عربی [اسلامی]» نوشته دیمیتری گوتاس، پژوهشگر امریکایی زاده قاهره و متخصص در زمینه عربشناسی و اندیشه یونانی در فلسفه اسلامی سدههای میانه. محمد سعید حنایی کاشانی (مرکز نشر دانشگاهی) و عبدالرضا سالار بهزادی (نشر فرزان روز) ترجمههای جداگانهای از کتاب گوتاس ارایه کردهاند. پروفسور گوتاس در این کتاب ارزشمند تحقیقی جامع درباره زمینههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نهضت ترجمه ارایه کرده است. آنطورکه گوتاس نوشته «از حدود اواسط قرن دهم هجری (هشتم میلادی) تا پایان قرن چهارم هجری (دهم میلادی) تقریبا تمامی کتابهای غیرادبی و غیرتاریخی دنیوی یونانی که در سراسر امپراتوری بیزانس یا روم شرقی و خاور نزدیک در دسترس بود به عربی ترجمه شد». این کتابها در حوزههای گوناگون بودند: اختربینی و کیمیا و بقیه علوم خفیه، موضوعات فنون چهارگانه: حساب، هندسه، اخترشناسی و موسیقی نظری، تمامی حوزه فلسفه ارسطویی در سراسر تاریخ آن: مابعدالطبیعه، اخلاق، طبیعیات، حیوانشناسی، گیاهشناسی و به ویژه منطق یعنی ارغنون، تمامی علوم مربوط به بهداشت: پزشکی، داروشناسی و علوم دامپزشکی و انواع حاشیهای و متنوع دیگر مثل کتابهای سبک مرجع درباره علم نظامی و…
گوتاس این نهضت ترجمه را در ارتباط مستقیم با تحول سیاسی و اجتماعی نیمه اول سده دوم هجری در تمدن اسلامی، یعنی سقوط امویان و ظهور عباسیان ارزیابی میکند و بر نقش خلفایی چون منصور و مامون عباسی به ویژه با تاسیس شهر بغداد بهطور جدی تاکید میکند. از دید او ایدئولوژی شاهنشاهی عباسیان در دوره آغازین، ضرورت روی آوردن به ترجمه را ایجاب میکرد. این ایدئولوژی از یک سو متاثر از ایدئولوژی شاهنشاهی زرتشتی ساسانیان و از سوی دیگر تحتتاثیر سیاست خارجی عباسیان برای مقابله با رومیان شرقی و روی آوردن به یونان دوستی بود. او نوشته است: «با انقلاب عباسی، تاسیس بغداد و انتقال کرسی خلافت به عراق، موقعیت شاهنشاهی عربی با توجه به رویکردهای فرهنگیاش بهطور بارزی تغییر کرد. به دور از نفوذ روم شرقی در دمشق در بغداد جامعهای چند فرهنگی و تازه پدید آمد که مبتنی بر آمیزهای کاملا متفاوت از جمعیت ساکن در عراق بود. این جمعیت مرکب بود از (الف) آرامی زبانان، مسیحیان و یهودیان که اکثریت جمعیت ساکن را تشکیل میدادند، (ب) فارسیزبانان، در وهله نخست متمرکز در شهرها، و (ج) عربها، بخشی اسکان یافته و مسیحی، مانند عربهای ساکن در حیره در کنار فرات و بخشی چادرنشین، در مراتع شمال عراق.» روشن است که این جامعه متنوع و متکثر امکان و ضرورت فضایی چند فرهنگی را ایجاب میکرده است.
گوتاس همچنین درباره علت و دلیل اصلی افول نهضت ترجمه در قرن چهارم (دهم میلادی) چنین مینویسد: «ضعیف شدن نهضت ترجمه کتابهای یونانی به عربی را تنها میتوان ناشی از این امر دانست که این نهضت دیگر چیزی برای عرضه نداشته بود؛ به عبارت دیگر، این نهضت دیگر ربط علمی و اجتماعیاش را از دست داده بود. نهضت ترجمه چیزی برای عرضه نداشت نه بدین معنا که هیچ کتاب دنیوی (سکولار) یونانی دیگری برای عرضه وجود نداشت که با دغدغهها و مطالبات متکفلان و دانشوران و دانشمندان به یک اندازه مربوط باشد. در غالب رشتهها، متون اساسی عمده مدتها قبل ترجمه شده بود، مطالعه شده بود و بر آنها شرح نوشته بودند و در نتیجه هر رشته به بالاتر از آن مرحلهای رسیده بود که آثار ترجمه شده معرفی میکرد».
با در نظر گرفتن همین دو نکته، یعنی اولا انگیزه و هدف شروع نهضت ترجمه و حمایت جدی حاکمان عباسی از آن و ثانیا علت افول آن میتوان به ارزیابی دیدگاههایی پرداخت که نهضت ترجمه را با جریان ترجمه متون علوم انسانی در دهههای اخیر مقایسه میکنند. اولا چنان که آمد، در آن جریان یک حمایت و انگیزه جدی سیاسی و ایدئولوژیک به خصوص از سوی دستگاه حاکمیت وجود داشت که با حمایت خاندانهای ایرانی و ثروتمندان پیگیری میشد، امری که در جریان کنونی موجود نیست و عمده ترجمهها، با انگیزه شخصی یا ذوقی خود مترجمان صورت گرفته و نهایتا میگفت که موجی اجتماعی در این راستا به راه افتاده است، فارغ از اینکه حاکمیت سیاسی آن را تشویق کند یا خیر. ثانیا چنان که آمد نهضت ترجمه حدود سه قرن طول کشید و عمده آثار اصلی ترجمه شد و آنطورکه گوتاس نوشته، دیگر اثر شاخصی وجود نداشت که مترجمان سراغش نرفته باشند. آیا اکنون نیز چنین است؟ آیا عمده آثار مهم و کلاسیک ترجمه شده و این ترجمهها مقبول است؟ آیا آثار جدیدی پدید نیامدهاند؟ آیا تمدن جدید غربی مثل تمدن یونانی قدرت زایایی خود را از دست داده است؟ روشن است که چنین نیست و در نتیجه شرایط کنونی با آن زمان قابل مقایسه نیست. جریان تغییر و تحول علوم (اعم از علوم پایه، علوم دقیقه، علوم تجربی و علوم انسانی) در جوامع غربی نه فقط از حرکت نایستاده که به هیچوجه کندتر هم نشده و هرروز شاهد تولیدات عظیم علمی در زمینههای مختلف هستیم و ضرورت ترجمه آثار جدید از میان نرفته است.
اما آیا این به معنای آن است که همچنان باید ترجمه کنیم و نیندیشیم؟ قطعا چنین نیست. ترجمه و تفکر دو فرآیند جدا از هم نیستند و باید همزمان باهم صورت بپذیرند. تفکر و ترجمه نه فقط مانع یکدیگر نیستند که ملازم هم هستند و در غیاب هر یک، دیگری، اگر هم غیرممکن نباشد، با دشواریهای فراوانی مواجه خواهد شد. مدعای این یادداشت فقط آن است که هیچیک از این دو فعالیت فرهنگی را به بهانههای واهی و با قیاسهای غلط، طرد و تعطیل نکنیم.
نگاهی به ترجمهی جدید «غرور و تعصب»
منی برای اندیشمندان و هنرمندان شد تا ایدههای جاودان و آثار ماندگار خلق کنند.
زندگی مسئلهای نیست که باید حل شود، بلکه واقعیتی است که باید تجربه شود.
امروز سالروز درگذشت حسین پژمان بختیاری است.
زامبیها چگونه وارد دنیای ما شدند؟