اعتماد: مواجهه ایرانیان با فلسفه ژیل دلوز عمدتا مواجههای بر اساس سنت فکری چپ بوده است.دو اثر مهم ژیل دلوز «تفاوت و تکرار» و «منطق معنا» هنوز به فارسی ترجمه نشده اند و عمدتا دلوز به عنوان فیلسوف سیاسی چپگرا در ایران شناخته میشود. در این یادداشت سعی میکنم نگاهی کوتاه به روند فکری ژیل دلوز بر اساس روش شناسی او انداخته و فهمی غیرایدئولوژیک از اندیشه او ارایه کنم.
دلوز و مساله اخلاق
هنگامی که ژیل دلوز و فلیکس گتاری کتاب ضد ادیپ: سرمایه داری و شیزوفرنی را نگاشتند؛ میشل فوکو در مقدمه کتاب، این نکته مهم را بیان کرد که این کتاب یک تئوری انقلابی ارایه نمیکند؛ این کتاب یک شیوه زندگی است.شیوه ای بر اساس این اینکه چگونه فاشیست نباشیم.چگونه قدرت را دوست نداشته باشیم و در آخر: «این کتاب یک کتاب اخلاق است» آنچه ما از خوانشهای ژیل دلوز از اندیشه فلاسفه پیش از خود همچون کتابهایی که در مورد ایمانوئل کانت، باروخ اسپینوزا، هانری برگسون، فرانسیس بیکن و… برداشت میکنیم؛ نوعی آزمونگری در عرصه فلسفه است.بی جهت نیست که مایکل هارت – هر چند با خوانش او از ژیل دلوز موافق نباشیم – دلوز را نوآموزی در فلسفه میداند.
دلوز بیش از هر چیز بر این نکته پافشاری میکرد که: «کار فلسفه ابداع مفاهیم است» آنچه میتوان از ژیل دلوز آموخت چگونگی دوبارهخوانی و فهم جدید از متون و نوعی آزمونگری تجربی- استعلایی در حوزه اندیشه است.حفظ کردن و تکرار مفاهیم دلوزی همچون قلمروزدایی، ماشین میلگر، ایلاتیگری و… اصولا با آزمونگری و سعی در آموختن از جهان اندیشهها منافات دارد.در این میان میتوان به برداشت بدیع پل پاتون از اندیشه دلوز در کتاب «دلوز و امر سیاسی» اشاره کرد.بسیاری دلوز را بر اساس مصاحبهای که تحت عنوان «شدن و کنترل» با آنتونیو نگری انجام داده است در سنت مارکسیستی قرار میدهند.با این حال پل پاتون قرائتی در بستر سنت لیبرالی از مفاهیم دلوزی ارایه میکند.پاتون بر اساس آنچه دلوز میگوید، از نوعی آزادی انتقادی صحبت میکند: «توانایی خویشتن برای اثرگذاری بر خودش» آزادی نزد دلوز را میتوان در نوعی تلاش برای شرایط امکان امر نو خلاصه کرد.
اما آنچه ما از این «امر نو» میفهمیم دقیقا چیست؟ بسیاری از اندیشهها و چارچوبهای از پیش تعیین شده ما را گرفتار قالبهایی از پیش تعریف شده قرار میدهند.بی دلیل نیست که دلوز به بازخوانی یکی از مهمترین فلاسفه تجربهگرا یعنی دیوید هیوم در یکی از آثارش همت میگمارد.از نظر هیوم عادتها و پیشداوریها، آنچه هر لحظه و هرروز اتفاق میافتد فهم ما از زندگی را ممکن میکند.علیت نزد هیوم عادت تکرار دو حادثه پشت سرهم است.بر اساس تجربه عادتهای هرروزه ما فهمی از خود و آینده به دست میآوریم.امر نو در واقع خلق یک خط پرواز در فضایی است که هرروزه در حال تکرار است؛ اما آیا این امر نو یا به بیانی رخداد را باید صرفا امری سیاسی و ضد سرمایهداری ببینیم؟
امر نو میتواند در شکستن عادتهای هرروزه ما در بستر یک اتفاق باشد.یک حادثه مانند عشق یا خواندن یک کتاب یا تغییر در اندیشه ما بر اساس اتفاقات کوچک اطرافمان.میتوان با فهمی اخلاقی از دلوز، امر نو را شیوهنوینی از اخلاق بر اساس پذیرش تفاوت دیگران، عدم تمایل به یکشکلی و نوعی سبک زندگی غیر فاشیستی فهمید.یکی دیگر از مواردی که در فهم پاتون از دلوز مهم است مساله نزاع دلوز با ایدههای کلی است.برای مثال دلوز با ایده انسانی فراتاریخی و انتزاعی مخالف است.با این حال آیا در بستر جهان کنونی میتوان فهم دیگری از اندیشه دلوز بر اساس ارتباط انسانهایی با فرهنگهای متفاوت و انسان به معنای الاهیاتی که خدا او را آفریده است و تمایزی میان آنها نیست برقرار کرد؟ آیا میتوان با کنار گذاشتن ایده کلی انسان – آنطور که آنتونیو نگری و مایکل هارت در کتاب امپراتوری آن را کنار میگذارند – به گفته سعدی اندیشید که «بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش زیک گوهرند؟» شاید این نوعی مشکل یا خطای اخلاقی در اندیشه دلوز است.با این حال راهحلی دلوزی برای غلبه بر این خطا میتوان پیدا کرد.مساله پرداختن به حقوق به صورت «امر خاص». با پذیرفتن این پیشفرض الهیاتی که همه ما انسان هستیم – به صورت کلی- میتوان ارتباطی میان این کل و امر جزیی – مساله حقوق طبیعی انسان در یک فرهنگ- پرداخت.راهحل آن وضع قوانین خاص برای هر مورد جزیی توسط آنچه به بیان جامعهشناسی امیل دورکیم «وجدان جمعی» خوانده میشود است. این «وجدان جمعی» یا «ندای درونی هر انسان» نیاز به نهادهای قانونگذار کلی دارد که قابلیت وضع قانون در یک بستر فرهنگی را بر اساس در نظر گرفتن «اخلاقیات درونی انسان» و «ویژگیهای فرهنگهای مشخص» در اختیار داشته باشد.آنچه در مورد ژیل دلوز اهمیت دارد، جدا نکردن دلوز از سنت فکری مدرن و عقلانیت انتقادی- که شاید یکی از نمونههای اصلی آن کانت باشد- است.دلوز گرچه به بسیاری از بنیانهای فکری عقلانیت روشنگری پشت کرده است؛ اما همچنان در تداوم همان سنت میاندیشد یا بهتر است بگوییم ابزارها و مبانی فکری او را همان بستر عقل روشنگری فراهم کرده است.دلوز خود بخشی از آن چیزی است که یورگن هابرماس به آن میگوید «پروژه ناتمام مدرنیته».
دربارهی روابط عاطفی و فکری جلال آل احمد و سیمین دانشور به مناسبت سالگرد ازدواجشان
سالروز درگذشت محمدتقی بهار؛ شاعر، ادیب، روزنامهنگار و سیاستمدار
عرض ارادتی به روح مینوی دکتر محسن جهانگیری، استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران
سعدی، آزادی واقعی را برآمده از مهرورزی انسانی میشناسد و ازهمینروست که انسان بیتفاوت نسبت به رنج دیگران یا آدم بیعشق را از جرگهی انسانیت خارج میداند.
چرا اینفلوئنسرها به کارهای عجیب رو آوردهاند؟