img
img
img
img
img
یدالله رؤیایی

شاعریِ یک برادر

مظفر رویائی

شرق: وقتی شاعر، برادر می‌شد، زیباتر می‌شد و هنگامی که برادر، شاعر می‌شد زیبایی تکلم دیگری می‌داشت؛ یعنی در حشر و نشرها، فقط برادرم نبود، من در خلجان «شاعریِ یک برادر» در مکاشفه‌ها و ذهن‌مشغولی‌های دیگری نیز تأنی داشتم.

مظفر رویائی: 

من دیدمش و حیرت کردم.

من او را دوست داشتم،

در بغلش پریدم، او را قاپیدم

و برادر خود ساختم

اسطورۀ گیل گمش

وقتی شاعر، برادر می‌شد، زیباتر می‌شد و هنگامی که برادر، شاعر می‌شد زیبایی تکلم دیگری می‌داشت؛ یعنی در حشر و نشرها، فقط برادرم نبود، من در خلجان «شاعریِ یک برادر» در مکاشفه‌ها و ذهن‌مشغولی‌های دیگری نیز تأنی داشتم. مثلا و مشخصا در تنفس متمایز اشعار فضاهای سفید بین واژه‌ها را واصل کلمات به یکدیگر پندار می‌کردم و به آنها تجسم شاعرانه می‌بخشیدم. جاهای خالی که خوانندگان اشعار عرفا و به درستی فاقد مأموریت مفهومی می‌دانند، برای مظفر آشنای همراه با فرایند ذهنیت و خاستگاه «شاعرِ برادر» چنین تشخصی کسب کرده بود.

تعبیر «شاعرِ برادر» به من خطور می‌کرد و خاطری بهادار به تخیلم می‌داد که نوع دیگری از فاصله‌های واصلِ بین واژه‌ها، منتظر جست‌وجو و برداشت‌های توست. و منِ «شاعرِ برادر» در جستارهای خیالی و فکری خود یافتم و همچنان جست‌وجوکنان می‌یابم. از میان سه کتاب «بر جاده‌های تهی»، «دریایی‌ها» و «دلتنگی‌ها»، آخری سفیدی‌های گویاتری دارد و حتی اصلا در «دلتنگی‌ها» این فاصله‌های «پرمعنی» برای مظفر خوانشی متبادر با شاعر و محیط اقتضائی او دارد. در دلتنگی‌های سطرهای مستور در فاصله‌های سفید برایم جذاب هم بود. کلمات تشنگی، باد، درهای بسته، پوست مار، رؤیای سیل، بارو و پیشانی شکسته‌اش، خشکی و خشک‌سالی و یک لیست طویل از کلمات در دامغان کویری و اکوسیستم آن به‌علاوۀ من، شعر، شاعر و محیط ذهنی او اجماع می‌دهد؛ اجماعی که مصداق آن همین مصرع از سعدی است: «هرگز وجود حاضر و غایب شنیده‌ای؟»

کلمات فوق‌الاشاره از کتاب دلتنگی‌ها برای من گسترۀ مفهومی وسیعی می‌ساخت که خود متافور هستند، خود ایماژ می‌شوند و فرم بی‌ذهنی به من می‌دهند. راهبری چندمنظورۀ زبانی پیدا می‌کنند؛ هرکدام باردار معانی دیگری می‌شوند، تعریف‌پذیر، بی‌نیاز از خیال‌پردازی، تصویرسازی، تعلیق و تسلیف.

آنچه آمد روشن‌کننده گوشه‌ای بود از تعبیر «شاعرِ برادر» در مقابل «برادرِ شاعر».

شاعران

یدالله مرزبندی‌های رفتاری تنظیم‌شده‌ای -تقریبا- داشت. گروهی دوستان شاعر که هم‌نسل بودند. گروهی شاعران آشنا، و جمعی کثیر شاعران دوست‌دار و هوادار شعر رویایی یا رهروان جنبش حجم‌گرایی. دوستی‌های عمیقی که جویباری به‌مثابۀ «عیشِ مدام» از آن عبور می‌کرد. در تهران و قبل از مهاجرت دائمی به فرانسه بود، من ناظر آن دوران و در خیلی از موارد همراه او بودم. اظهار می‌کنم که او از این حشر و نشرها کیف می‌کرد و کیف می‌کردیم. طبعا در گردهمایی‌های چندنفره، یکدستی و توافق تئوریک از نظر شعری نبود. حتی رنگی از خصومت هم به خود می‌گرفت که تا پایان عمر همه‌شان دوستی و همچنین دوری و خصومت‌های شعری ماندگار بود. حالا که از آن نسل هیچ شاعر صاحب حرف و حدیث بوطیقایی نمانده، بگویم که آن منازعه‌های فکری و جدال‌های قلمی و زبانی اهمیت بنیادی -نفیا یا اثباتا- دارند حتی بیشتر از دوستی‌ها و محفل‌گردانی‌ها.

آزردگی‌هایی هم از سوی برخی جوان‌های گرویده به شعر حجم در دهه‌های هفتاد و هشتاد شمسی -حدودا در سنین ۲۰ و ۳۰ شاعری- حادث می‌شد، آن‌هم در موضوعات فلسفی و مفاهیم پیچیده و پدیدارشناسی. مثلا همین ۵ ، ۶ سال پیش که کتاب ارزنده و متفکرانه فنومنولوژی رویایی چاپ شد یک شاعر جوان سعی داشت که با رویائی مقابله ترازویی کند؛ مقابله با صاحب سکویِ محکمِ تفکرِ پشتیبانی‌کنندۀ تئوری حجم؛ شاعر حجم‌گرای جوان حدود پنج سال پیش می‌خواست هایدگر را به‌عنوان کشف خردورزانه خود در مقابل هوسرل جایگاه بالاسری ببخشد. برتر و بزرگ‌تر و قوی‌تر برای پدیدارشناسی. برای حجم و تفکر حجم: یعنی که رویائی ارجاع فلسفی‌اش را اشتباه گرفته است و چون برای دیالوگ درست سواد نداشت و ادب برای لحن مناسب، رویائی را آزرده کرده بود؛ به‌خصوص وقتی که پا از دایره کوچک اسم، فقط اسم و کمی رسم، فراتر می‌رفت، برادرم به من می‌گفت: وقتی یک ذره از خطوط تطبیقی هوسرل و هایدگر را تدقیق می‌کنم گفت‌وگوی این جوان به مقابله‌های خامِ حاصل از جوانی و لج‌بازی‌های بی‌سوادانه کشیده می‌شود. در نهایت پیغام می‌فرستاد که دیگر با او تماس نگیرد. به او گفتم پس اخوی شما هم «دلت سخت گرفته است از این مهمانخانه…» و داستان همان غوره و مویز است اخوی جان!

و  شعر

در میان یادداشت‌هایم من‌باب «تأملات» در شعر رویائی به نکته‌ای برخوردم که نقل آن را در این متن مناسب می‌بینم: این شائبۀ دامن‌زده به مردم‌گریزی در شعر رویائی، از فهم نادرست عده‌ای برخاسته است که در تفسیر حرف‌ها و نظرات او دقت لازم را مصروف نکرده‌اند. چون مردم مخاطبین اصلی-ولی سترون- شعرهای رویائی هستند. سترون برای استعلای دریافت و تصاعد سواد درست خواندن، یعنی خوانش به قاعده شعر مدرن معاصر. نظر رویائی در سال ۱۳۵۱ در دورنمای حال و آینده درست‌خوانی شعر، مراقبت از دوستدارانش و بالیدن به آنها در ارائه همین استعلای سواد شعری مخاطب است. سواد در یک تعریف مجموع همراه با مجموعه‌ای از همه عناصر مربوط به شاعر، شعر و ابزار و مصالح آن و مخاطبانش. این تصور، در یک تعمیم پیش‌داورانه با شائبۀ دوری رویائی از مردم یا مخاطبان مردمی، دیده‌ام و دیالوگ داشته‌ام رویائی را بارها در خودش فرو برده و احساس عدم مفاهمه به او دست داده است. عمیق‌تر نگاه کنیم رویائی در ندای پیش‌قراولی جبش حجم با این بیت از زبان سعدی: «اینکه می‌گویم به قدر فهم توست/ مُردم اندر حسرت فهم درست»، همدلی دارد و احساس رویائی در مُدرکات منتقد و خوانندۀ دقیق، بهتر می‌نشیند و اگر عمیق‌تر نگاه کنیم انتساب دوریِ از مخاطب رویائی را در طلایه‌داری جنبش حجم به‌نوعی مکسور می‌کند که آن‌هم قطعا از کرسی نقض غرض می‌افتد.

خودش می‌گوید که بدون مخاطب، در «سطح» می‌ماند. او عمق خواننده را می‌خواهد حتی اگر داشته باشد، استعلای بیشتر این عمق را طلب می‌کند. کمیت آنها هم ارتقا باید بیابد. رویائی هر دو را تکثیر می‌کند و می‌خواهد مخاطب در مفاهمه با او و با شعر او تکثیر شود. البته او برای تکثیر این مفاهمه مثل دوره شاعری مرحوم اسماعیل شاهرودی در اوایل دهه ۳۰ نمی‌خواهد و نه امکان‌پذیر است که با امضا جمع‌کردن از کارگران در یک طومار مردمی‌بودن شعرش را تأمین کند. او به زیبایی به مخاطب شعرش می‌گوید: شعرهایش را نگاه مخاطب «فرزانه» می‌کند.

یدالله رویائی رفت، قسمتی از ما را با خود برد اما همۀ قسمت‌هایش را برای ما گذاشت تا روزگاران زنده نگاهش کند.

كلیدواژه‌های مطلب: /

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  عشق

عشق، میان آن کس که دوست دارد و آن کس که موضوع عشق است تفاوت نمی‌گذارد.

  واقع‌گرایی احمد محمود

از «همسایه‌ها» تا «مدار صفر درجه»، سیری تکاملی در آثار محمود دیده می‌شود و اگر در «همسایه‌ها» به قول خودش بیشتر براساس غریزه به نوشتن پرداخته، در «مدار صفر درجه» روایت براساس شناخت داستان پیش رفته است.

  از همزبانی تا همدلی

ما همچنان بیش از هر چیز درگیر مناسبات و درگیری‌های‌مان با غرب و در غرب هستیم و خیلی متوجه آنچه در شرق کشورمان می‌گذرد، نیستیم.

  سفری برای کشف مجدد

نقد و بررسی رمان «زندگی غیرممکن» اثر مت هیگ