اعتماد: خبرنگاری از آرنی نِس پرسید: «شما چرا کوهنوردی میکنید؟»
فیلسوف نروژی پاسخ داد: «شما دیگر چرا کوهنوردی را نمیکنید؟»
این پاسخ فیلسوف زیستمحیطی نروژی نامور، نمونهای از نگرش فیلسوفانه به پرسشها و شیوه مواجهه با مسائل زندگی است. از خوبیهای فلسفه شاید این باشد که حتی در بدترین و سردترین شرایط هم میشود با آن سرگرم شد و خود را گرم کرد. فلسفهورزی مهارتی است که اگر خوب آموخته شود، به ابزار و امکانات خاصی نیاز ندارد، کمی حوصله کافی است. ارلینگ کاگه، استاد فلسفه نروژی، در پی آن است تا نشان دهد حتی در دمای -۴۰ درجه سلسیوس قطبی و در نهایت تنهایی هم میتوان فلسفهورزی کرد و از آن لذت برد.
کتاب فلسفه برای کاوشگران قطبی (Philosophy for Polar explorers, 2020)، حاصل تجارب و تأملات کاگه در سفر انفرادی به قطب جنوب و چلهنشینی پویای پنجاه روزه در آن فضای نامتناهی است که هیچ نشانی از مدنیت در آن نیست و تنها سکوت است و سپیدی. کاگه تجربه پیمودن قطبهای شمال و جنوب و صعود به قله اورست، افزون بر پیمودن فاضلابهای شهری، را در کارنامه ورزشی خود دارد و در عین حال نویسندهای نسبتا پرکار و دست به قلم است. پیشتر در یادداشت «پیادهروی درگاه خودشناسی» این نویسنده و کتاب «پیادهروی: گامی در هر لحظه» را در همین ستون معرفی کردهام. در مجموع شخصیت جالبی است و انگار فارغ از دغدغهها و نگرانیهای کسانی چون ما، میخواند، در دانشگاه درس میدهد، کوهنوردی و طبیعتگردی میکند و حاصل تأملات و یافتههای خود را با خوانندگان به اشتراک میگذارد.
کتاب فلسفه برای کاوشگران قطبی شانزده فصل دارد و در هر فصل نکتهای عملی از دل تجربههای سخت قطبنوردی بازگو میشود. یکی از نکتههای آموزشی این کتاب آن است که برای فعالیتهای قدرتمندی از این دست، نیازمند نظمی پولادین و پایدار هستیم. این را کسی میگوید که هر بامداد ناچار بوده است کیسهخواب خود را در دمای منفی چهل درجه سر ساعت معینی ترک کند تا بتواند همه روز را تا دل قطب گام بردارد و از برنامه کلی خود عقب نیفتد. البته این نظم باید آگاهانه باشد و به همین سبب گاه لازم میشود که به شکلی خردمندانه و در صورت لزوم نادیده گرفته شود. ما عادتها را میآفرینیم تا کارمان را آسان کنیم، نه آنکه به دام آنها بیفتیم.
افزون بر نظم، ما در فعالیتهای ماجراجویانهای چون رفتن به دل قطب آن هم تکوتنها نیازمند شجاعت هستیم. اما شجاعت دقیقا چیست؟ آیا به معنای آن است که حتما چون تصمیم به رسیدن به هدفی گرفتهایم، باید تا پای جان برای رسیدن به آن بایستم؟ نه، گاه شجاعت آن است که هر گاه دیدیم هدف نادرست یا مبتذلی انتخاب کردهایم، شجاعانه از پیگیری آن دست بکشیم. شجاعت چیزی نیست که داشته باشیم، بلکه چیزی است که با کارهای مستمر خود به دست میآوریم.
فعالیتهای پیچیده و سنجیده انسانی افزون بر نظم و شجاعت، نیازمند انعطافپذیری و بازنگری اهداف است.
باید با شکست خوردن کنار بیاییم.رودریگو جوردن، از معروفترین کوهنوردان امریکای جنوبی، به نویسنده کتاب گفت که تاکنون ۳۵۰ تلاش برای قلل مختلف داشته است که از این میان ۱۲۰ صعود موفق، از جمله سه صعود از سه جبهه اورست، و ۲۳۰ تلاش ناکام بوده و او تسلیم شده است. سپس گفت به همین سبب است که من هنوز زندهام. این گوهر شجاعت و هوشمندی و توان تحمل شکست است. همچنین نویسنده از فضیلت قناعت در قطب سخن میگوید. او در میان میلیونها تن یخ، آموخت که کمتر بیشتر است (Less is more) . با لقمهای سیر میشد و اگر به اندازه میخورد بیمار میشد.
اما شاید مهمترین درس کتاب، بازگویی حقارت انسان در برابر عظمت طبیعت است. این عظمت با مرور کتابهای بزرگ و اندیشههای آنگونه حاصل نمیشود که با زیستن در دل طبیعت و بازیهای زیبا و گاه وحشی آن به دست میآید.
کتاب به زبان نروژی است که به انگلیسی ترجمه شده است و من آن را خواندم. البته این کتاب به فارسی هم ترجمه هم شده است که مشخصاتش چنین است: فلسفه سفر کاوشگرانه، ترجمه احسان هوشیار، نشر مرو، ۱۴۰۱. من این ترجمه را ندیدهام و عنوان ترجمهشده را مناسب و دقیق نمیدانم.
عشق، میان آن کس که دوست دارد و آن کس که موضوع عشق است تفاوت نمیگذارد.
از «همسایهها» تا «مدار صفر درجه»، سیری تکاملی در آثار محمود دیده میشود و اگر در «همسایهها» به قول خودش بیشتر براساس غریزه به نوشتن پرداخته، در «مدار صفر درجه» روایت براساس شناخت داستان پیش رفته است.
ما همچنان بیش از هر چیز درگیر مناسبات و درگیریهایمان با غرب و در غرب هستیم و خیلی متوجه آنچه در شرق کشورمان میگذرد، نیستیم.
فرانچسکو بریوسکی درگذشت.
نقد و بررسی رمان «زندگی غیرممکن» اثر مت هیگ