وقتی نویسنده داستانهای گروتسک کیلومترها از آشپزخانه مادرش دور بود
اعتماد: فلانری اوکانر، نویسنده امریکایی که به داستانهای گروتسکش معروف است، در عمر کوتاه خود بیش از ۶۰۰ نامه به مادرش نوشت. برای خواندن این نامهها باید به کتابخانه وودراف دانشگاه اموری بروید و سراغ مجموعه دستنوشتههای اوکانر را بگیرید. اگر کسی در زندگیاش این شانس را داشته باشد که نامههای نویسنده به مادرش را بخواند، از میزان اشتهای او برای غذا و عشقش به انواع طعمها و مزهها شگفتزده خواهد شد.
اوکانر در اولین سال تحصیلیاش در دانشگاه آیووا، برای مادرش مینویسد که در یکی از شعبههای محلی فروشگاههای زنجیرهای A&P یک جور کراکر امتحان کرده و در تریای دانشگاه ژامبونهای پخته و آبپز میخورد. او مینویسد که روزانه چند تخممرغ میخورد، ولی سوسیس فرانکفورتر و پودینگ وانیلی با سس آلو را ترجیح میدهد که قیمتش ۲۷ سنت است. تا بهار سال ۱۹۴۶، شش ماه پس از ورودش به آیووا، لباس بنفش مورد علاقهاش دیگر برایش اندازه نیست.
از بین تمام خوراکیهایی که نویسنده در نامههایش به مادر از آنها اسم میبرد، چیزی وجود دارد که بیش از هر خوراکی دیگری میتواند درونیات نویسنده را برملا کند: سس مایونز. او عاشق این چاشنی غلیظ و تخممرغی است، هر چند نمیتواند اسمش را درست بنویسد.
برای او سس مایونز جزئی جداییناپذیر از غذا بود، اما از کمبود این چاشنی در آیووا ابراز شکایت میکرد. گوجهفرنگیهایش بدون همراه سفید همیشگی، خشک و خالی به نظر میرسیدند. خردل برای سوسیسها ناکافی بود. اوکانر از مادرش خواست برایش از سسهای مایونز خانگی بفرستد که در عوض یک شیشه سس مایونز فروشگاهی، در عصر چهارشنبه درست وقت شام به خوابگاهش رسید.
سس مایونز روزگاری جزئی جداییناپذیر از غذاهای خانگی بود و همراه همیشگی سالاد و سیبزمینی و تخممرغ و چیزهایی از این دست. چاشنی کار راه بینداز چربی که میتوانست همه چیز را خوشمزهتر کند. شاید به همین دلیل است که میتوان دغدغه اوکانر علاقهمند به غذا و خوراکی را درک کرد که در غیاب چاشنی محبوبش، نمیتواند لذت کافی از وعدههای غذایش ببرد.
اما چه چیزی علاقه اوکانر به سس مایونز و شکایتش از کمبود آن را از چیزهای پیش پا افتاده دیگر که در نامههایش نوشته، مثل برنامههای سفر، ترکیدن لوله دستشویی، پاره شدن جورابها و سر و صدای رادیو گوشکردن هماتاقیها متمایز میکند؟ چرا جالب است که استاد نوشتن داستانهای گروتسک جنوبی، رویای غذاهایی را در سر میپروراند که با سس مایونز همراهند؟ برای آدم کنجکاوی که در گوشه کتابخانه، نامههای اوکانر به مادرش را به قصد دریافت اطلاعاتی مفید جستوجو میکند، سس مایونز چه اهمیتی دارد؟ واقعیت این است که این ماجرای ساده و پیش پا افتاده، دری را به سوی یکی از اساسیترین وجوه زندگی خصوصی اوکانر باز میکند: رابطه او با مادرش.
درباره رابطه این نویسنده و مادرش، حرفهای زیادی برای گفتن وجود دارد. فلانری در شش سالگی (احتمالا همان زمانی که به یک جوجه یاد داده بود عقبعقب راه برود و همین معنای زندگی را برایش تغییر داد) مادرش را به اسم کوچک او یعنی رجینا صدا زد. به خاطر بیماری لوپوس اوکانر، او و مادرش، ۳۴ سال از عمر ۳۹ ساله نویسنده را با یکدیگر زندگی کردند. در تمام آن ۵ سالی که اوکانر مشغله ادبیش را دور از خانه، در آیووا سیتی، نیویورک و کنتیکت دنبال میکرد، هر روز برای مادرش نامه مینوشت (به نظر میرسد این کار همانقدری که از تعلق خاطر و احساس صمیمیت فلانری ناشی میشد، به اصرار رجینا بر مدام در ارتباط بودن هم برمیگشت).
سایههایی از خودخواهی و غرور و پایبندی به ادب و نزاکت مادر نویسنده در داستانهای او به تصویر کشیده شده است. نامههایی که منتشر شده هم این برداشتها از داستانهای اوکانر را تقویت میکند: اینکه مادرش اگرچه حامی او بود، اما به شکل خندهداری سختگیر هم بود و ناامید از درک فعالیتهای ادبی دخترش. اما باز هم سس مایونز است که ما را به درک این ارتباط، نزدیکتر میکند. اوکانر ۱۰بار یا بیشتر در نامههایش به خاطر سس مایونز تشکر میکند.
او در نامههایش چند جایی نشان میدهد که کاربردهای مختلف این چاشنی را از مادرش یاد گرفته است؛ همانطور که بقیه هم احتمالا از مادر یا بزرگترهای دیگر یاد میگیرند. لابد برای همین است که احتمالا همهجور کاربرد مایونز برای همه خوشایند نیست. مثلا بسته به اینکه ذائقه چشایی شما چطور تربیت شده باشد، ممکن است از چیزی مثل ترکیب سس مایونز و کره بادامزمینی بدتان بیاید، درحالی که یک نفر شاید از این ترکیب روی تخممرغ نیمروش خیلی هم لذت ببرد. ممکن است کسی سس مایونز را با آناناس کنسروشده ترکیب کند (مثل اوکانر) و در عین حال از حضورش روی ساندویچ پنیر کبابی معذب شود. استفاده از چاشنیها هم مثل هر چیز دیگری درباره خوراکیها، خیلی شخصی یا محلی است.
میتوان درخواستهای اوکانر برای سس مایونز را به عنوان شاهدی برای دلتنگیش در نظر گرفت؛ یک چاشنی نوستالژیک میتوانست مرهمی برای اندوهش باشد. با این حال نویسنده هرگز این اشتیاق را مستقیما بیان نکرده است. در عوض برای مادرش مینویسد که استعدادهایش در آیووا در حال شکوفایی است و قصد دارد حرفه ادبی خود را برای همیشه خارج از مرزهای زادگاهش جورجیا دنبال کند. اگر بیماری سراغش نمیآمد، احتمالا او هرگز به خانه بازنمیگشت. در میان این اظهارات جاهطلبانه، اصرارهای اوکانر برای سس مایونز، میتواند تلاشهای کوچکی برای برقراری ارتباط باشد. کیلومترها دورتر از آشپزخانه مادرش، شکایت از نبود سس مایونز، میتواند به معنای دلتنگی برای خانه و تایید تاثیر مادر برای او باشد. شاید او میخواست عشقش به خانه و خانواده را بیان کند، حتی اگر گمان میکرد قرار است برای همیشه هر دو را پشت سر بگذارد. او برای مادرش نوشت: سس مایونزی که فرستادی کمک بزرگی بود.
چرا مردان بیشتر از زنان احساس انزوا میکنند؟
بررسی کتاب «یادداشتهای زیرزمینی» اثر «فئودور داستایفسکی»
بررسی سه مغالطهی حالگرایی و نسبیگرایی اخلاقی
مهمترین پروژه فکری فیرحی ناتمام ماند.
ما وارد تاریخ شدهایم و دیگر منتظر نمیمانیم که درباره ما بنویسند.