اطلاعات: رابطهی جلال و سیمین نمونهی بیبدیلی از یک پیوند احساسی، فکری و فرهنگی در دوران معاصر است که بهرغم وجود تفاوتهایی در سبک زندگی و عقاید، پیوندی برآمده از شباهتهای نظری، روحیه همکاری، احترام متقابل و حمایت فکری و اجتماعی بود و برای جوانان قابل توجه و بهره گیری.
سوار عشق شو، وز ره میندیش/ که اسبِ عشق بس رهوار باشد
به یک حمله تو را منزل رساند/ اگرچه راه ناهموار باشد (مولوی)
عواطف و احساسات در ساماندهی یا بیسروسامانی زندگی ما چه نقشی دارند؟ آیا فقط پدیدههای ذهنی هستند که در خلوت خصوصیمان پدیدار میشوند، یا پیامدهای عینی و اجتماعی عمیقتری هم دارند و بر سرنوشت یا سرگذشتمان اثر میگذارند؟ زندهیادان جلال آلاحمد و سیمین دانشور که امروز در شمار نویسندگان نامدار ایرانی قرار دارند، در سال ۱۳۲۷ در جریان سفری به شیراز، با همدیگر آشنا شدند. این آشنایی مقدمهی عشق و علاقهای افسانهای بود که در ۳۰ فروردین ۱۳۲۹ به ازدواج انجامید.
این ازدواج از آغاز مسألهدار و مسألهساز بود؛ چون این دو تن از لحاظ وضعیت خانوادگی و فرهنگی و جایگاه طبقاتی و اجتماعی، تفاوتهای زیادی با هم داشتند و پیوند زناشوییشان کمی نامتعارف و رازگونه به نظر میرسید؛ ولی بستگان و آشنایان بهزودی با موضوع کنار آمدند و پذیرفتند که این دو تن، به اصطلاح یک جان در دو قالباند و سری از هم سوا. بدین ترتیب زندگی مشترک آنان آغاز شد و چون علایق مشترکی هم داشتند، لذا پیوند زناشوییشان رنگ و بوی همکاری گرفت و تا پایان عمر هم ادامه یافت، با نتایج و دستاوردهایی که برکاتش هنوز هم در فضای «خانه ـ موزه سیمین و جلال» به صورت یک حسنهی جاریه محفوظ مانده و محسوس است.
اما از طرف دیگر، موفقیتهای فرهنگی و مطرحشدن این دو شخصیت در جامعهی ادبی کشور، بهتدریج باعث قطبیشدن فضای پیرامونی آنان شد؛ یعنی گروهی متعصبانه به سمت آلاحمد غش کردند و گروهی به سمت دانشور و بعد هم حرف و حدیثهایی دربارهی مناسبات یا دادوستدهای حرفهای آنان درگرفت و صحنهی رقابت و حتی تخاصم فرضیِ (!) این دو تن چنان آراسته شد که گویی زندگی مشترکشان بازار مکارهای است که هر کس میکوشد تا متاع خویش را زودتر از دیگران به پول نزدیک کند! اینگونه توهمات ناشی از همذاتپنداری و تعصبات ناشی از ارادت یا عداوت افراطی نسبت به یکی از طرفین، مخصوصاً پس از فوت آلاحمد، شدت گرفت تا جایی که برخی از افراد، آلاحمد را به درجهی رفیع مرشدی و مرادی ارتقا دادند و دانشور را نهال کوچکی در سایهسار او پنداشتند و برخی دیگر برعکس عمل کردند؛ یعنی از دانشور یک موجود اسطورهای ساختند که در منتهیالیه مدارج کمالات بشری نشسته و عمرش را در راه یک همسر بیاستعداد و بیعاطفه و بیوفا تباه کرده است! حقا که اینگونه صورتسازیهای حقیر و مستعمل برای ترسیم ماهیت زندگی یک زوج هنرمند و روشنفکر، هم گمراهکننده است و هم تأسفبار.
* * *
بدیهی است که نگاهی جامعهشناختی و روانشناختی به ساختار روابط و ویژگیهای پیوند این دو نویسنده و تحلیل محتوای این ویژگیها، میتواند در کشف حقیقت مؤثر باشد، ویژگیهایی همچون احترام و اعتماد متقابل، پایداری، همگرایی، همکاری، حمایت و باروری:
۱) جاذبهی متقابل بر اساس شباهتهای فکری و فرهنگی: این فرایند موجب میشود که افراد جذب کسانی شوند که جهانبینی، نظام ارزشها و علایق مشترک دارند. جلال آلاحمد و سیمین دانشور هم هر دو اهل قلم، روشنفکر، منتقد ادبی و اجتماعی و دغدغهمند مسائل فرهنگ معاصر بودند و همینگونه مشترکات، ستونهایی شدند برای تأسیس و تقویت یک رابطهی پایدار.
۲) اصل تکمیلکنندگی: بیشتر افراد در فرایند ایجاد روابط عاطفی، به دنبال رشد و کمال خود هستند. جلال آلاحمد شخصیتی پرشور، تند و تیز و پرخاشگرانه داشت، در حالیکه همسرش سیمین دانشور فردی آرامتر، متین و متفکر بود. طبیعتاً این تضاد، میتوانست باعث تعدیل و تصحیح رفتارها و رشد و کمال دوسویه آنان شود.
۳) رشد در فرایند رابطه: یک رابطه در صورتی سالم و پایدار خواهد بود که به رشد فکری و احساسی هر دو طرف کمک کند. از این لحاظ سیمین دانشور نقش مهمی در حمایت فکری و روحی از آلاحمد داشت و جلال آلاحمد نیز دانشور را در مسیر نویسندگی، تشویق و حمایت میکرد.
۴) عشق و احترام متقابل: رابطهی مطلوب ترکیبی از صمیمیت، اشتیاق و تعهد است. رابطه این زوج ادبی هم گرچه فرازونشیبهایی داشت، اما همواره مبتنی بر احترام، تعهد و صمیمیت بود. آثار باقیمانده از این دو تن و آنچه دربارهی یکدیگر نوشتهاند، سندی برای اثبات صحت این گزاره است.
۵) همکاری فکری و الهامبخشی: این دو تن از معدود زوجهای روشنفکر ایرانی بودند که با وجود دیدگاههای متفاوت، تأثیر عمیقی بر کارهای یکدیگر گذاشتند. سیمین دانشور تحت تأثیر جلال آلاحمد و در بستر روابط و مناسبات اجتماعی آلاحمد، به نویسندهای برجسته تبدیل شد. جلال آلاحمد نیز از نگاه زنانه و متعادل همسرش هم در روابط اجتماعی و هم در آثار ادبی خویش بهرهها برد.
۶) برخورداری از دیدگاه انتقادی مشترک: هر دو تن به مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه توجه داشتند و آثارشان نیز بیانگر دغدغههای مشترکشان بود، با این تفاوت شکلی که آلاحمد با قلم تند و زهردارش به نقد میپرداخت و همسرش با شیوهای احساسیتر و قلمی هنرمندانهتر.
در مجموع، میتوان بدین نتیجه دست یافت که رابطهی جلال آلاحمد و سیمین دانشور نمونهی جذاب و بیبدیلی از یک پیوند احساسی، عاطفی، فکری و فرهنگی در دوران معاصر است؛ پیوندی عمیق و قوی بهرغم وجود تفاوتهایی در سبک زندگی و عقایدشان؛ پیوندی برآمده از شباهتهای نظری، روحیه همکاری، احترام متقابل و حمایت فکری و اجتماعی؛ و سرانجام پیوندی نه تنها احساسی و عاطفی، بلکه قابل تحلیل و توجیه علمی که نشاندهندهی عمق و معناداری رابطه آنهاست و اگر چنین نبود، سیمین دانشور تا ۴۰ سال پس از درگذشت همسر و تا لحظهی وداع خودش از زندگی، حلقهی ازدواج با «جلالِ زندگی» اش را به انگشت نمیکرد، یاد او را زنده نگه نمیداشت و به نیکی و احترام از او یاد نمیکرد.
بدون تردید این نوع پیوند میتواند سرمشق ارزشمندی برای جوانان امروز باشد، تا بخوانند و بدانند که «اسبِ عشق بس رهوار باشد!»
دربارهی روابط عاطفی و فکری جلال آل احمد و سیمین دانشور به مناسبت سالگرد ازدواجشان
سالروز درگذشت محمدتقی بهار؛ شاعر، ادیب، روزنامهنگار و سیاستمدار
عرض ارادتی به روح مینوی دکتر محسن جهانگیری، استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران
سعدی، آزادی واقعی را برآمده از مهرورزی انسانی میشناسد و ازهمینروست که انسان بیتفاوت نسبت به رنج دیگران یا آدم بیعشق را از جرگهی انسانیت خارج میداند.
چرا اینفلوئنسرها به کارهای عجیب رو آوردهاند؟