من فکر میکنم تو
آن قدر مهربانی
که توپهای کوچک بازی
گلهای کاغذین گلدانها
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشهای فنجانها،
حتا
از دوری تو رنج میبرند
و من چگونه بیتو نگیرد دلم؟
اینجا که ساعت و
آیینه و
هوا
به تو معتادند.
حسین منزوی
شعر سنبادهای است بر زمختی و ناسوری جهان کدر. جهانی که در نهایت در کنار همهی افزایندگی، میل به کاهندگی دارد. کاستن از روزها و ماهها و سالها، کاستن از جسم و جان و کاستن از نمود و ظهور. آنهنگام که نیما یوشیج در ستایش اعتصام یوسف و حسن رشدیه، آنها را رزق روح میخواند، میخواهد به اعلا درجه از کسانی یاد کند که در روزهای کاهندگی، افزایندهی جان و رواناند.
در زندگی هریک از ما، به فراخور، اقبالی دست میدهد که در مجاورت و مؤانست افرادی قرار گیریم که حتا اگر مجال بودن در کنارشان اندک باشد اما تاش پررنگ این مجاورت همواره خاطراتی دلنشین برای ما میسازد که یادآوردنش مایهی سرخوشی است و نبودنش زخم ناسوری که هر بار بیش از پیش فشرده میشود.
روزهای پایانی سال ۹۷ دکتر طهمورث ساجدی ناگهانی زمین را به مقصد ناکجا ترک کرد و از آن سال به بعد اسفند زخمی ناسور بر روان من شد. برای شناختش، نمیخواهم دست به دامن پیشینهی علمی او شوم که شاگردانش و جستوجوهای مجازی حتما برای آنها که در پی کارنامهی فرهنگی هستند، بسندهاند. هر بار که او را به یاد میآورم در پس ذهنم انسانی را میبینم ایستاده در آستانهی صمیمیت و صراحت. کسی که انسان را با تمام دستاندازهایاش میشناخت.
حافظهی غریبی در بهخاطر آوردن تاریخ معاصر ایران با جزئیات فراوان داشت. و بارها و بارها نکاتی از تاریخ معاصر ایران یادآوری میکرد که فراموش شده یا رنگ دیگری به خود گرفته بودند. اتفاق را در بستر تاریخ تحلیل و معنا میکرد و آن را پدیدهای سترون و ناگهانی نمیدانست. کافی بود دربارهی نکتهای از او بپرسی چنانچه حضور ذهن نداشت یا نسبت به صحت آن مردد بود، بیهیچ ادعایی، به ندانستنش اذعان میکرد و روزی یا روزها بعد وقتی پرسش از ذهنت پریده بود، در تماسی با اشاره به اینکه چندین و چند کتاب را مجدد مطالعه کرده، پاسخت را میداد. شگفت آنکه همین دقت و خردبینی را در باب مزهها و طعم خوراکیها داشت. با چنان حظ و لذتی از خوراکیها میگفت که گمان میکردی شغل تماموقت او چشندگی خوراک است. او سفرهدار طعمها و احوال خوب و خوش بود.
مایل نیستم با فهرست کردن ویژگیها و خصائلش او را به واژگان الکن خود بکاهم. چون برای من بسیار گرامی و گرانقدر بود. فقط دلم میخواهد از نیما یاری بگیرم و با توسل به شعر که دلتنگی و کدورت این روزها را تحملپذیر میکند بگویم:
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرئتم میبخشد
روشنم میدارد
و به شیوهی خودش به گاه بدرود:
تا ابد «چاو»* دکتر ساجدی مهربان
پیشنهاد کتابخوانی رؤیا دستغیب
پیشنهاد کتابخوانی مریم نصراصفهانی
پیشنهاد کتابخوانی شیما بحرینی
پیشنهاد کتابخوانی گیتی صفری
پیشنهاد کتابخوانی آناهید خزیر