خانهی اخلاقپژوهان جوان: موضوع عدالت و مقابله با بیعدالتی یکی از موضوعاتی است که پیوند عمیقی میان اخلاق و سیاست ایجاد کرده است. بیعدالتی مفهومی موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده و زیربنای تبعیضها در جامعه است. این نوشته خلاصهای است از مقالهی «Conceptual Injustice» که لیزا باستیان نوشته است و سال ۲۰۲۴ منتشر شده است.
گزارشی از مقالهی بیعدالتی مفهومی
در میان انواع بیعدالتیها، نوعی از بیعدالتی وجود دارد که به جای آسیب فیزیکی و مادی، به شیوهای ظریف عمل میکند؛ جایگاه ما را بهعنوان عاملان دارای فهم، تحتالشعاع قرار میدهد. این نوع از بیعدالتی را میتوان بیعدالتی مفهومی نام نهاد. برای نمونه، سارا مبتلا به بیماری آندومتریوز است. پزشک او را بیمار نمیداند و دردی که او تحمل میکند به عنوان دردهای دوران عادت ماهیانه نادیده گرفته میشوند. با وجود این بیماری، او شاغل است. دردی که دارد علتی شده برای افت کیفیت عملکرد کاریاش. این افت کیفیت در کنار غیبتهای مکررش در محل کار باعث شده که کارفرمای او به تواناییهایش شک کند و موقعیت شغلی او در معرض خطر قرار گیرد. درحالیکه او فقط بیمار است.
در سالهای اخیر، موارد زیادی از این دست، توجهات را به خود جلب کرده است. بسیاری بر این باورند که در چنین مثالهایی رفتار با افراد ناعادلانه است. ما نیز موافقیم که چنین مواردی را میتوان نمونههایی از بیعدالتی دانست. اما چیزی که سعی در توضیح آن دارم این است که صرف تشخیص این موارد بهعنوان نمونهای از بیعدالتی، خطاها و آسیبهایی که قربانیان تجربه میکنند را بهطور کامل توضیح نمیدهد.
برای اینکه این موارد توضیح داده شود، باید بیعدالتی مفهومی را به رسمیت شناخت. لذا باید تعریف دقیقی از این مفهوم ارائه داد، آسیبهای اخلاقی که این بیعدالتیها به وجود میآورد توضیح داد، تمایز بیعدالتی مفهومی از سایر بیعدالتیها را مشخص نمود و در نهایت مزایای شناخت بیعدالتی مفهومی را توضیح داد.
بیعدالتی مفهومی چیست؟
«هنگامی که یک عامل یا فرد، به اشتباه، از دایرهی یک مفهوم کنار گذاشته شود یا به اشتباه در دایرهی یک مفهوم وارد شود؛ بیعدالتی مفهومی رخ داده است». بر مبنای این تعریف هر موجودی که قابلیت آسیب دیدن به وسیلهی کنار گذاشته شدن یا وارد شدن در یک مفهوم را داشته باشد، میتواند بیعدالتی مفهومی را تجربه کند؛ مثلاً حیوانات غیرانسانی و گروههای مختلف هم میتوانند بیعدالتی مفهومی را تجربه کنند.
علاوه بر اینها، اعمالی که منجر به بیعدالتی مفهومی میشوند، لازم نیست که حتماً منحصر به فرد باشند (یعنی تکفعل باشند)، بلکه میتوانند ساختاری یا نهادینه باشند. مثلا اگر یک سیستم بهداشتی در یک کشور به گونهای طراحی شده باشد که تشخیص برخی از شرایط پزشکی دشوار باشد یا مثلاً دسترسی آزاد زنان ترنس به خدمات بهداشتی خاص زنان محدود شده باشد، بیعدالتی مفهومی رخ داده است.
در این تعریف، «مفهوم» اهمیت دارد. مفاهیم برای فرایندهای روانشناختی همانند دستهبندی، استنتاج، حافظه، یادگیری و تصمیمگیری حیاتی هستند و برای تمام جنبههای شناخت اهمیت دارند. هیچ چیزی در جهان به اندازهی مفاهیم برای شناخت و تعاملات انسانی مهم نیست. مفاهیم شکل دهندهی؛ نحوهی تفکر ما دربارهی جهان، نحوهی ارتباط ما با یکدیگر، نحوهی زندگی شخصی و نحوهی ساماندهی جامعه هستند. مفاهیم اجزای تشکیل دهنده، عناصر یا مؤلفههای افکار هستند. با توجه به نقش پراهمیت مفاهیم در زندگی ما هر نوع بیعدالتی که از مفاهیم ناشی میشود، باید جدی گرفته شود.
آسیبهای اخلاقی
برای اینکه درک کنیم کنار گذاشتهشدن از یک مفهوم یا وارد کردن در آن خطایی آشکار است، مفهومِ «آسیب اخلاقی» از اهمیت ویژهای برخوردار خواهد بود. برخی از اعمال وجود دارند که نمیتوان آنها را بهعنوان آسیبی ملموس (چه فیزیکی و چه روانی) درک کرد. بلکه این اعمال نادرست، منجر به ایجاد آسیب اخلاقی میشوند. این آسیبها در نتیجهی نقض یک قاعدهی اخلاقی هستند که ارزش، حیثیت و جایگاه فرد را تحتالشعاع قرار میدهند. یعنی حقوق اخلاقی فرد را نقض میکنند.
برای توضیح بیشتر باید گفت: چنین حالتی در دو مورد رخ میدهد؛ ۱. عدم پذیر ارزش فرد، ۲. عدم تحقق ارزش فرد. اولی به این معناست: حقوقی که فرد به دلیل وضعیت اخلاقی که بهعنوان موجودی شایستهی احترام و حیثیت داراست، به او داده نشود. دومی به این معناست که این حقوق را به فرد نسبت دهیم اما در نهایت آنها را نقض کنیم. هنگامی که این حقوق نقض شوند، با آسیبهای اخلاقی مواجه هستیم.
کنار گذاشتن یا وارد کردن فرد در یک مفهوم، هنگامی میتواند بیعدالتی تلقی شود که حاوی یک آسیب اخلاقی به عامل مورد نظر باشد. به بیانی دیگر آسیبهای اخلاقی که ناشی از کنار گذاشتن یا وارد کردن فرد در یک مفهوم هستند؛ مشخصهی ویژه و سازندهی بیعدالتی مفهومی است. در موارد بیعدالتی مفهومی، قربانی این وضعیت، دچار یک آسیب اخلاقی میشود که میتوان آن را بهعنوان ناکامی در تحقق حقوق اخلاقی او تفسیر و درک کرد؛ این نتیجهی کنار گذاشتن یا وارد کرد یک فرد در یک مفهوم است.
تمایز بیعدالتی مفهومی از سایر بیعدالتیها
بیعدالتی مفهومی متمایز از بیعدالتیهای دیگر است. برای درک این موضوع باید دو چیز را مشخص کرد: ۱.از یک مثال فرضی تمام بیعدالتیهای دیگر را حذف کنیم که در این صورت فقط باید بیعدالتی مفهومی باقی بماند ۲.از یک مثال فرضی، هم بیعدالتی مفهومی را حذف کنیم و هم سایر بیعدالتیهای موجود را که در این صورت باید یک خلاء به وجود آید. گفتیم که دربیعدالتی مفهومی وجود یک عنصر به نام آسیب اخلاقی امری حیاتی است. اما در سایر بیعدالتیها ممکن است که چنین آسیبی رخ ندهد و یا دست کم آسیب رخ داده از جنس دیگری باشد.
اگر کسی بپذیرد که بیعدالتی مفهومی واقعاً از سایر بیعدالتیها متمایز است؛ در این صورت ممکن است این نگرانی به وجود آید که بیعدالتی مفهومی چیزی جز «تبعیض» نیست. اما با این حال این دو نیز از هم متمایز هستند. دایرةالمعارف استنفورد تبعیض را اینگونه تعریف کرده است: «تبعیض شامل اعمال، شیوهها یا سیاستهایی است که بر اساس عضویت در یک گروه اجتماعی برجسته، یک زیان نسبی را به آنها تحمیل میکند».
برای این که بیعدالتی مفهومی را با تبعیض یکی بگیریم، در مثال سارا، او باید محتمل یک زیان شده باشد، این زیان باید به گروهی که او عضو آن شده وارد شده باشد و منبع این زیان خودِ آن گروه اجتماعی باشد که او در آن عضو شده است. اما زیانی که بر سارا تحمیل شده، منبعی غیر از گروهی که او در آن عضو بوده داشته است. این تفاوت در منبع زیان دارای اهمیت است، چراکه میتوان مواردی را مثال زد که اگرچه بیعدالتی مفهومی شمرده میشوند اما تبعیضی در آنها رخ نداده است.
هنگامی که یک عامل یا فرد، به اشتباه، از دایرهی یک مفهوم کنار گذاشته شود یا به اشتباه در دایرهی یک مفهوم وارد شود؛ بیعدالتی مفهومی رخ داده است. بر مبنای این تعریف هر موجودی که قابلیت آسیبدیدن بهوسیلهی کنار گذاشته شدن یا وارد شدن در یک مفهوم را داشته باشد، میتواند بیعدالتی مفهومی را تجربه کند.
کاربرد بیعدالتی مفهومی
ما بیعدالتی مفهومی را به عنوان نوعی متفاوت از بیعدالتی معرفی کردیم. بهوجود آمدن آسیب اخلاقی در نتیجهی عملکرد بیعدالتی مفهومی، خصیصهی باز این بیعدالتی بود. و نیز تفاوت بیعدالتی مفهومی از سایر بیعدالتیهای موجود گفته شد. حال پرسش این است که چرا اذعان به بیعدالتی مفهومی مهم و حیاتی است؟
اول اینکه، بیعدالتی مفهومی به ما این امکان را میدهد تا در میان بیعدالتیهای موجود، نقطهای که هیچ توضیحی برایش وجود نداشت را شناسایی کنیم. دوم اینکه، این مفهوم درک ما از تبعیض را کامل کرد و احتمال دارد برای درک سایر بیعدالتیها نیز مفهومی حیاتی باشد. از سوی دیگر درک این مفهوم در سیاستگذاریهای ما اثر گذار است.
شناخت بیعدالتی مفهومی بهعنوان نوعی متمایز از بیعدالتیها، نهتنها ابزارهای مفهومی ما را دقیقتر میکند، بلکه ما را برای مقابله با سایر بیعدالتیها مجهزتر میسازد. این مفهوم به ما کمک میکند تا اشتباهاتی را که ممکن بود پنهان بمانند یا دچار بدفهمی شده باشند را شناسایی و اصلاح کنیم. و در آخر به ما کمک میکند؛ جامعهای عادلانهتر ایجاد کنیم.
وجود سیزیف بهعنوان یک زندگی مملو از کارهای پیشپاافتاده برای نشان دادن بیهودگی و پوچی به کار میرود؛ وضعیتی که در زندگی ما با آن روبهرو هستیم.
کدام فرهنگ لغت، برای امروز کاربردیتر است؟
گزارشی از مقالهی «بیعدالتی مفهومی»
جان مولان، نویسنده و استاد دانشگاه، راهنمای مفیدی برای آثار جین آستن به مناسبت دویست و پنجاهمین سالگرد تولد این نویسنده ارائه کرده است.
امروز سالروز تولد هوشنگ ابتهاج است.