خبرآنلاین: دکتر رضا داوری اردکانی، از فیلسوفان بزرگ ایرانی، با تحریر یادداشتی هرچند کوتاه ولی بسیار پربار و آموزنده، نکاتی بسیار تکاندهنده در باره جهان و وضعیت توسعه در داخل کشور یادآور میشود. او با اشاره به کتاب «اخلاق نیکوماک» ارسطو، درس بزرگ این کتاب را ناکافی بودن علم به فضائل اخلاقی و لزوم شناخت راه کسب آن میداند. او مینویسد: «اگر کسانی راه طی شده در دهههای اخیر را بر راه توسعه غربی ترجیح میدهند، باید از آنها پرسید که در این سالها کشور به کدام مقصد صلاح و سلامت رسیده و به چه توفیقهایی در دفع فساد، اصلاح اخلاق، بهبود زندگی مردم و ساماندهی امور کشور نائل شده است؟ ای کاش کسی فهرستی از این پیروزیهای بزرگ ترتیب میداد. اگر میتوانستیم اندکی به این پرسشها بیاندیشیم، پی میبردیم که تا چه حد بیهودهکاریهای خود را گران ارزیابی کردهایم و شاید در صدد بر میآمدیم که از راه حرف و شعار برگردیم و قدم در راه صلاح و اصلاح بگذاریم.» این یادداشت کوتاه از سوی ایشان در اختیار خبرآنلاین قرار گرفته از نظرتان میگذرد:
****
یکی از کتابهایی که در من بسیار اثر گذاشته و از آن درسها آموختهام، اخلاق نیکوماک ارسطوست. درس بزرگ ارسطو در این کتاب این است که علم به فضیلت و فضائل اخلاقی کافی نیست. بلکه باید راه کسب فضیلت و رسیدن به آن را شناخت. این درس استاد اکنون در اخلاق و سیاست تقریباً فراموش شده و در بسیاری از کشورها امکانهای رسیدن به صلاح کشور و آسایش مردم منظور نظر نیست و جای آنها را سوداها و رویاها گرفته است. چنان که مثلاً حاکمان وظیفه خود را اصلاح امور و سامان بخشیدن به وضع کشور و فراهم کردن آسایش مردم نمیدانند و ناتوانیها و شکستها و پریشانیها و درماندگیها را تقصیر دشمنان میدانند و مگر ندیده و نشنیدهایم که کسانی می گویند اگر دموکراسی نیست، مسئولش مدافعان فلان فلسفهاند. حکومت هم میگوید که همه ابتلاها و مشکلها از وجود و دخالت این یا آن کشور ناشی میشود و تا آنها هستند روی صلاح را نمیتوان دید، پس باید آنها را نابود کرد.
ولی صلاح و اصلاحی که به قیمت نابودی کشورها حاصل شود، تعلیق به محال است. در چنین شرایطی، مجالی برای خرد عملی و توجه به زندگی مردم و نظم امور کشور نمیماند و کشور به حال خود رها میشود و مردم بی پناه میمانند و گاهی ممکن است تعادل امور چندان برهم خورد که اینده کشور به خطر افتد. ظاهراً این سخن بوی بدبینی میدهد. دوستانم گاهی می گویند تو پیوسته از شکست می گویی. یک بار هم چیزی از امید بگو. امید و نومیدی در اختیار ما نیست. امید با خرد و درک امکانها پدید میآید و اکنون این خرد و درک حتی در اروپا و امریکا کمتر وجود دارد و همه مردم جهان کم و بیش با سودا و آرزو زندگی میکنند. اگر سخنگویان اروپای قرون شانزدهم تا بیستم از امید میگفتند امکانهایی را در افق آینده میدیدند. اکنون آن افق پوشیده شده است و هیچ فیلسوف و صاحب نظری را نمیشناسیم که از امید به آینده بگوید.
پس دیگر از جهان توسعه نیافته چه توقعی میتوانیم داشته باشیم؟ جهان توسعه نیافته اوهام را با خرد و آرزو را با امید اشتباه کرده و نمیداند که راه رویا و آرزو به دیار آزادی و آبادی نمیرسد. اکنون تنها راهی که وجود دارد راه ناهموار توسعه است. اگر کسانی می گویند ما راهی را که در دهههای اخیر پیمودهایم و آن را راه فتح و پیروزی می دانیم بر راه غربی توسعه ترجیح میدهیم، با آنها بحث و چون و چرا نباید کرد، بلکه باید پرسید که در طی دهها سال اخیر کشور به کدام مقصد صلاح و سلامت رسیده و به چه توفیقهایی در دفع فساد و اصلاح اخلاق و بهبود زندگی مردم و سامانبخشی به امور کشور نائل شده است.
ای کاش کسی فهرستی از این پیروزیهای بزرگ ترتیب میداد، ولی ظاهراً اندیشیدن به گذشته دشوار است. اگر میتوانستیم اندکی به این پرسشها بیاندیشیم پی میبردیم که تا چه حد بیهوده کاریهای خود را گران ارزیابی کردهایم و شاید در صدد بر میآمدیم که از راه حرف و شعار برگردیم و قدم در راه صلاح و اصلاح بگذاریم.
فکر نکنید کار ترجمه با آموختن زبان مبدا راه میافتد. شما باید زبان مقصد را هم بیاموزید.
وجه دیونوسوسی ادبیات کلاسیک فارسی
پارانویای مظلومان: وقتی همیشه کار، کار خودشان است.
بازخوانی داستان «فارسی شکر است» نوشته محمدعلی جمالزاده
درباره آموزش فلسفه برای کودکان (فبک)