اعتماد: «برای من گذشته و آیندهای وجود ندارد. اگر یک اثر هنری نتواند همیشه در زمان حال باشد، اساساً نباید آن را به حساب آورد.»
این جمله پیکاسوی نقاش است، وقتی ۲۲ ساله بود، غرق در اندوه خودکشی دوست شاعر و هنرمندش «کارلوس کاساگماس» در میانه «دوره آبی» مشغول خلق تابلوی مشهور خود، «تراژدی» بود که صادق هدایت در تهران به دنیا آمد، کسی که ۴۸ سال بعد خودکشی کرد.
دیروز یکشنبه ۲۸ بهمنماه، ۱۲۲ سالگی تابلوی تراژدی پیکاسو و صادق هدایت بود؛ نویسندهای که نامش با بوف کور، تنهایی، تاریکی و مرگ گره خورده است. مردی که زندگی خودش یک تراژدی غمناک بود. به همین بهانه نگاهی به نقد و نظر نویسندگان و منتقدان درباره او و آثارش کردهایم.
سنت جوانمرگی
رضا براهنی در مقالهای که سال ۱۳۵۳ در مجله نگین منتشر شد، به تحلیل دو مقاله فردید پیرامون صادق هدایت پرداخته و نوشته است: «من شخصاً احساس میکنم که در آثار هدایت بیش از هر چیز باید به مرگ جوانان توجه کرد. یعنی اگر قرار باشد عنوانی برای تمام آثار هدایت انتخاب کنم، بدون تردید این عنوان «سنت جوانمرگی در آثار هدایت» خواهد بود و این جوانمرگی با آن طرز تلقی که خواننده ممکن است از برخی آثار ناچیز من، چون «تاریخ مذکر» و «ادبیات جهان و آزادی» داشته باشد، از دیدگاه من بزرگترین مساله فرهنگ ایران است- شاهنامه فردوسی، در واقع مصیبتنامه جوانمرگان است با ساختی تقریباً مشابه در میان تمام داستانها… بوف کور اسطوره این جوانمرگی است. یک ساخت هنری است که تمام عناصر فرهنگی ایران را از اوستا به بوف کور هدایت و «مرغ آمین» نیما سرایت میدهد. در واقع زندگی «من» بوفکور عجیب شبیه «سیاوش» است. مردهایی که این «من» در خواب میبیند شبیه مردانی است که سیاوش به بیداری دیده است: کاووس، افراسیاب، پیران که یکی پدر او است و آن دو نفر دیگر پدرزنان او، سخت شبیه پدر- عمو و سایر پیرمردهای بوفکور هستند. هدایت قصهای سورئالیستی یا قصهای روانی، آنطور که برخیها تصور کردهاند، ننوشته، او حتی در خلق لکاته هم به سودابه نظر داشته است. هر دو زن خودفروش هستند و پیرمردی که دخترش را در اختیار «من» بوفکور قرار میدهد چقدر شبهافراسیاب است.»
طنز سیاه و نگاه گستاخ
جواد مجابی در بزرگداشت صدسالگی هدایت که به دعوت کانون نویسندگان (۱۳۸۱) برگزار شد، جایگاه طنز در آثار صادق هدایت را بررسی کرد و گفت: «هدایت با نگاه گستاخ و کشاف خود بزرگترین طنزاندیش روزگار خود بوده است و شباهت ذهنی هدایت به عبید زاکانی بیش از همه به چشم میآید. هدایت همواره در فضای شک و تردید، بسیاری از باورها را به پرسش میگیرد. هدایت از جمله کسانی بود که طنزاندیشی، همواره دغدغه دایمی او بوده است. در ادبیات کلاسیک ایران از حدیقه سنایی تا دیوان حافظ تا کلیات عبیدزاکانی، جنبه طنز در عرصههای افکار رذیله با گشادهدستی تمام مطرح شده است، اما در کار هدایت، برای تجسم از تمثیل و طنز به گونهای عمیق و سرشار از نازاندیشی، بازگو شده است… از منظر هدایت، تاریخ همواره آمیزهای از جعلیات زمان است. هدایت در این ساختار، همچون سنایی، حافظ و عبید، حکایت تلخکامیهای انسان را به نمایش میگذارد. لودگی، عصیان، دشنام، همواره او را به سمت نوعی «طنز سیاه» کشانیده است.»
جمع اضداد
محمود دولتآبادی معتقد است صادق هدایت نویسندهای بیهمتاست. او میگوید: «هم شخصیت و هم آثار هدایت مجموعاً فرآیند تاریخی است که در زمانی پایان میپذیرد و تاریخ دیگری آغاز میشود. هدایت با آثار و زندگی و آنچه درباره او نوشته شده، به ما میگوید که پدیدهای است بسیار متناقض، پر تضاد و پرتکاپو؛ اما برای چه؟ من بارها گفتهام که ادبیات همه تلاشی را که انجام میدهد در جهت شناخت است و هدایت این را به ما خوب یاد داد. هدایت برای شناخت خود و محیط امروز، آینده و گذشتهاش در تلاشی مداوم و پرتکاپو بود. هدایت ایران را میپرستید و در عین حال از ابتذال حاکم بر آن بیزار بود. هدایت نویسندهای است که سگ ولگرد را مینویسد. حاجی آقا را مینویسد که ابتذال حاکم بر جامعه ایران را بیان کند. علویه خانم و ولنگاری را مینویسد که بگوید این ابتذال چگونه است.»
کشتن کسی که کشته شده بود
هوشنگ گلشیری در بخشی از سخنرانی مشهورش با عنوان «جوانمرگی در نثر معاصر فارسی» درباره صادق هدایت اینطور میگوید: «متاسفانه اوج هدایت در ۱۳۱۵ است. در بوفکور، در سگ ولگرد (۱۳۲۱) هنوز زنده است ولی از آن اوج فرود آمده است، انگار که بگوییم خودکشی هدایت از همان ۱۳۱۵ شروع میشود و دیگر با نوشتن حاجیآقا (۱۳۲۴) هدایتی وجود ندارد. اگر هم متواضع باشیم هدایتِ نویسنده نه مترجم در ۱۳۲۴ یا ۲۵ خودکشی کرده است و نه ۱۳۳۰ وگرنه شخصیت فردی هدایت به عنوان مرکز جمع روشنفکران زمانه یا مترجم آثار کافکا هنوز غنیمت بوده است. به تعبیر خود هدایت، باید گفت از ۱۳۱۵ تا ۲۵ مرگ قسمت اثیری هدایت است، تکه تکه شدن او است که همان جنبه خلاقیتش باشد که باید از بوفکور برمیگذشت و نگذشت و از ۱۳۲۵ تا ۳۰ تکهتکه شدن قسمت لکاته هدایت است: تن بیروح، گوشتی به قناره زندگی آویخته. خودکشی او در ۱۳۳۰ کشتن کسی بود که قبلاً کشته شده بود، تکهتکه شده بود. همین جا بگویم که این سخن من نفی هدایت نیست و پس از این هم از هر کس بگویم نفی او نخواهد بود، بلکه میخواهم انگشت بگذارم بر یک مساله اساسی، همان جوانمرگی، در اینجا. مثلاً در مورد هدایت باید گفت که او به جرات، نسل پیش از من و حتی مرا تربیت کرد.»
همدلی با طبقه محروم
آنطور که پرویز ناتل خانلری، ادیب و نویسنده میگوید: «کار نویسندگی هدایت با کتاب «فواید گیاهخواری» شروع شد. این کتاب را در سال ۱۳۰۶ که در پاریس بود، نوشت و در سلسله انتشارات ایرانشهر در برلین چاپ شد. کتاب «زندهبهگور» که قسمتی از آن در پاریس نوشته شده نیز سال ۱۳۰۹ در تهران منتشر شد. از این سال تا سال ۱۳۱۴ که سفر هندوستان رفت دوره فعالیت بزرگ ادبی او بود.»
ناتل خانلری میگوید: «در این دوره بود که با سه نفر از ادیبان جوان که در آن زمان همذوق و همفکر او بودند، آشنا شد. این سه نفر عبارت بودند از: بزرگ علوی، مجتبی مینوی و مسعود فرزاد. این دسته که اغلب عصرها در یکی از کافههای خیابان لالهزار نو مشهور به کافه «رژنوار» جمع میشدند بهزودی بهنوان دسته ادیبان تندرو در مقابل ادیبان معروف زمان که بهنسبت محافظهکار بودند به «ربعه» موسوم شدند… در همین دوره یعنی سال ۱۳۱۳ بود که من با او و این جمع آشنا شدم و این آشنایی ما به دوستی صمیمانهای کشید که تا پایان عمر او دوام داشت.»
ناتل خانلری معتقد است: «شاهکارهای صادق هدایت را بیشتر در داستانهای کوتاهش باید جستوجو کرد. در کتابهای «زندهبهگور»، «سه قطره خون»، «سایه روشن» و «سگ ولگرد» او داستانهایی است که هر یک زیباترین و عالیترین نمونه داستان کوتاه در ادبیات معاصر فارسی است. در این داستانها هدایت به وصف و نمایش نمونههای گوناگون انبوه مردم ایران پرداخته است. مهربانی و همدلی او با طبقات پایین اجتماع موجب شده است که سراغ طبقه محرومی برود که دیگران ایشان را قبال توصیف و معرفی ندانسته بودند. داستانهایی که اشخاص آنها از طبقه متوسط شهری یا از طبقه اول باشند در آثار هدایت هست اما اغلب اشخاص برجسته داستانهای او که یادشان در ذهن میماند کسانی از طبقه عوامند.»
زیستن در دنیای خیال
پس از درگذشت هدایت، پاستور والری، عضو آکادمی فرانسه و از نویسندگان مشهور زمانه خویش درباره او در مجله «مردان و جهان» چاپ پاریس نوشت که سال ۱۳۳۳ با ترجمه حسن قائمیان در مجله سخن منتشر شد. والری نوشته بود: «زندگی صادق هدایت زندگی ژرار دو نروال (شاعر، نمایشنامهنویس و رماننویس) را به یاد میآورد. هر دو در عالم خیال زیستند، هر دو از پیروی اصول فکری و معنوی محیط سر باز زدند، هر دو دوست داشتند زندگی را در تفنن بگذرانند بیآنکه هیچ یک از اصول و قواعد موجود را جدی تلقی کنند، هر دو به زندگی خود تقریباً در یک سن پایان دادند.»
والری به بخشی از داستان «بنبست» هدایت اشاره میکند و میپرسد آیا این تصویر خودش نیست: «اما طی تجربیات تلخ زندگی یکنوع زدگی و تنفر نسبت به مردم حس میکرد و در معامله با آنها قیافه خونسردی را وسیله دفاع خود قرار داده بود. علاوه بر آن یک کبک دستآموز داشت که بر پایش زنگوله بسته بود برای اینکه گم نشود. یک سگ لاغر هم برای پاسبانی کبک نگهداشته بود که در مواقع بیکاری همدم او بودند. مثل اینکه از دنیای پر تزویر آدمها به دنیای بیتکلف، لاابالی و بچگانه حیوانات پناه برده بود و در انس و علاقه آنها سادگی احساسات و مهربانی که در زندگی از آن محروم مانده بود جستوجو میکرد.»
نویسندهای برای همیشه
حسن میرعابدینی، پژوهشگر و منتقد ادبی نیز معتقد است: «هدایت نویسندهای است که گویی از عالم غیب خبر میدهد و چیزهایی میبیند که هر چشمی توان دیدنشان را ندارد.» او میگوید: «هدایت توانسته حساسیتهای هنری و ادبی و فکری خود را چنان پرورش دهد که بتوان او را تا ابد به رسمیت شناخت. کسی میتواند فراتر از دانش زمانه خود بنویسد که یک سروگردن بیشتر خودش را زحمت داده باشد و در شناخت خود و دیگران عرقریزان روح را تجربه کند. هدایت آدمی است که یک لحظه آرام و قرار نداشته و به گواه آثارش هیچگاه قلم را تنها رها نکرده. هدایت همیشه از مردم گفته و مدام غصه عقب نگه داشته شدن آنها را خورده… هدایت نویسندهای مدرن است. نویسندهای که آموزههای ادبیات غرب را به کار میگیرد تا از شرق بنویسد. گرچه این زاویه از هنر او مدام مورد تاخت و تاز خیلیها قرار گرفته و بر او خرده گرفتهاند، اما باید گفت که گره خوردن دانشهای بهروز است که توانسته از هدایت نویسندهای برای همیشه بسازد… آثار هدایت آثاری چند لایه هستند و هر نسل با کنار گذاشتن یک لایه میتواند هدایت را نویسنده زمانه خود و حساسیتهای آن تصور کند.»
میل به آفرینش
آذر نفیسی، نویسنده در بخشی از تحقیق خود درباره صادق هدایت و بوف کور میگوید: «اینکه عدهای میگویند هدایت خودکشی کرد، چون بوفکور را نوشت یا بوفکور را نوشت، چون خودکشی کرد در مقابل درخشش و کمال این نقش و این ساختار معنایی ندارد. اگر هدایت بارها خود را میکشت باز در این یک اثر دوباره زنده میشد. مانند راوی که در روایت، جهان و خود را نفی میکند ولی در نقش میل به زیبایی و زنده ماندن را در ما میآفریند و چه کششی در زندگی نیرومندتر از میل به آفریدن است؟ میل به آنکه به گونهای اثری از خود بر صورت بیثبات زندگی بگذاریم. همه میل به غرق شدن در آن دو چشم جادویی سیاه، میل تسلیم به مرگ و همه جذبه لکاته میل به زندگی «خام» در این نقش و لحظهای که آن را میآفریند حل میشود، نقشی که از اعماق اعصار و قرون مدام تکرار میکند: ثبت است بر جریده عالم دوام ما.»
کرونا بیماری پستمدرن در گفتار فیلسوف ایرانی
یوسا دو بار به توصیه دو ناشر دست به معرفی بهترین آثار ادبیات جهان زد که برخی از آنها به زبان فارسی نیز ترجمه شدهاند.
تعداد بسیار زیادی از نویسندگان، در طول زندگی خود با افسردگی مواجه بودهاند. برخی پژوهشگران اعتقاد دارند شخصیتهای خلاق، آسیبپذیریِ بیشتری در مقابل افسردگی دارند.
سعدی با تعریف دقیق فضایل اخلاقی و جایگاه هر عضو در بدن جامعه، بنیانی نظری برای توسعه نهادی فراهم آورده که امروز نیز میتواند راهنمای عملی باشد.
هوش یعنی توانایی تحلیل اطلاعات، یادگیری از تجربهها، و تصمیمگیری بر اساس دادهها. هوش مصنوعی در این زمینهها، به سطحی بیسابقه رسیده است.