اعتماد: حتماً این قصه قدیمی را شنیدهاید که در جنگی دو سردار نظامی برای هم رجز میخواندند، یکی به دیگری گفت ما برای شرافت میجنگیم اما شما برای پول و قدرت. دومی که حاضر جواب و رند بود، پاسخ داد: همینطور است، هر کس برای چیزی میجنگد که ندارد! حالا حکایت این همه دم از زندگی خوب زدن در روزگار جدید است. لابد یک جای کار میلنگد که همه در به در دنبال یافتن رازهای خوب زیستن هستند و این همه کتاب و پادکست و سخنرانی و به طور کلی مطلب در این زمینه پدید میآید. مساله هم گویا به جامعه ما محدود نمیشود و دغدغهای جهانی است. بسیاری از این محتواها ترجمه است. علت چیست؟ منتقدان چپگرا میگویند مساله به سرمایهداری متاخر مربوط میشود. این روزها در گوشیهای موبایل و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و تبلتها و کامپیوترها و… مدام از مصرف و خرید کالاهای متنوع و لذتهای زندگی سخن به میان میآید. طبیعی است که آدمها وسوسه شوند و تمام هم و غمشان یافتن زندگی بهتر باشد. مدافعان سرمایهداری اما میگویند، اتفاقاً همین جستوجو برای بهتر کردن کیفیت زندگی، نشانه موفقیت این نظام است و نشان آنکه آدمها دیگر درگیر مایحتاج اولیه زندگی نیستند و به جای صرف زنده ماندن به چگونه زندگی کردن میاندیشند. یک گروه سومی هم میگویند مساله این است که پس از تجربیات مهلک قرن بیستم، دیگر آرمانگراییهای بزرگ و اصطلاحاً کلان روایتها طرفدار ندارد و آدمها فکر میکنند بهتر است دم را غنیمت بشمارند و بیخیال در باغ سبزهای دست نیافتنی و موهوم در افق شوند.
احتمالاً هر یک از این توجیهات بهرهای از حقیقت را دارد، اگرچه بدون خطا نیست. مثلاً درست است که اهمیت یافتن کیفیت زندگی نشانه آن است که دستکم گروههایی از طبقات متوسط در هرم مازلو صعود کردهاند و به چیزهایی غیر از بخور و نمیر فکر میکنند، اما همه آمارها نشان میدهد که اختلاف طبقاتی در دهههای اخیر بسیار بیشتر شده و این یعنی حتی اگر دغدغه اکثریت صرفاً زنده ماندن نباشد، اما لااقل احساس نابرابری بیشتر شده و این خودش دستکمی از فلاکت و بدبختی ندارد. این هم درست است که فعلاً و تا زمانی که بشر تجربیات اخیر را فراموش نکرده، آرمانگراییهای بزرگ به گل نشستهاند و دیگر کسی برای یوتوپیاهای تخیلی تره خرد نمیکند. اگرچه بعید نیست با گذر زمان و فراموشی، باز یکی پیدا شود و با ترسیم آیندههایی درخشان آدمها را به سمت و سوهای خاص سوق بدهد.
اما فارغ از اینکه کدام توضیح بالا درست است، مساله مهمتر این است که اولاً زندگی خوب چیست و ثانیاً آیا با خواندن کتاب و گوش کردن پادکست و شرکت در جلسه سخنرانی به دست میآید؟ جواب سوال اول را نمیدانم. به هر حال هر کسی تصویری از زندگی خوب در ذهن دارد و برای آن تلاش میکند. اینکه یکی مدعی شود زندگی خوب آن است که من میگویم، بحث خیلی پیچیده و به نظر بیپایانی است. اما در جواب سوال دوم باید اعتراف کنم که معتقدم با کتاب خواندن و پادکست گوش کردن نمیتوان به زندگی خوب دست یافت. کتاب خواندن اگر دقیق و انتقادی باشد، قطعاً در باورهای ما موثر است و نگرش ما را به زندگی تغییر میدهد. اما تاثیر این تغییر خیلی کند و تدریجی است و بنابراین نباید انتظار داشت که با خواندن چند جلد کتاب یا گوش کردن به چندین پادکست و سخنرانی به زندگی خوب رسید
کرونا بیماری پستمدرن در گفتار فیلسوف ایرانی
یوسا دو بار به توصیه دو ناشر دست به معرفی بهترین آثار ادبیات جهان زد که برخی از آنها به زبان فارسی نیز ترجمه شدهاند.
تعداد بسیار زیادی از نویسندگان، در طول زندگی خود با افسردگی مواجه بودهاند. برخی پژوهشگران اعتقاد دارند شخصیتهای خلاق، آسیبپذیریِ بیشتری در مقابل افسردگی دارند.
سعدی با تعریف دقیق فضایل اخلاقی و جایگاه هر عضو در بدن جامعه، بنیانی نظری برای توسعه نهادی فراهم آورده که امروز نیز میتواند راهنمای عملی باشد.
هوش یعنی توانایی تحلیل اطلاعات، یادگیری از تجربهها، و تصمیمگیری بر اساس دادهها. هوش مصنوعی در این زمینهها، به سطحی بیسابقه رسیده است.