ایران کتاب: «مونولوگ دراماتیک» یا «تکگویی»، تکنیکی ادبی است که قدمت آن به تئاتر یونان باستان بازمی گردد، اما امروزه نیز در قالبِ یک ابزار همیشگی در نمایشنامهها و فیلمهای مدرن به کار میرود. «مونولوگ»، صحبتی کوتاه یا بلند توسط کاراکتر در داستان، تئاتر یا فیلم است. واژهی «مونولوگ» از ریشههای یونانیِ کلماتِ «تنها» و «صحبت» به وجود آمده و همتای «دیالوگ» در نظر گرفته میشود که از واژهای یونانی به معنای «مکالمه» برگرفته شده است. «مونولوگ» یا «تکگویی»، هدفی مشخص در داستان دارد: آگاه کردن مخاطبین از جزئیات بیشتر دربارهی کاراکتر یا پیرنگ. این تکنیک روایی در صورت استفادهی درست، روشی عالی برای انتقال افکار درونی یا پیشینهی یک شخصیت، و افزودن جزئیات بیشتر و مشخصتر به پیرنگ است.
تفاوت میان «مونولوگ» و «حدیث نفس»
وقتی یک شخصیت به جای صحبت با شخصیتی دیگر، در یک «مونولوگ درونی» در حال صحبت با خودش باشد، این وضعیت اغلب «حدیث نفس» یا «خودگویی» نامیده میشود. «خودگویی» عنصری تکرارشونده در نمایشنامههای «ویلیام شکسپیر» است، و احتمالاً مشهورترین «حدیث نفس» در تاریخ، صحبتهای «هملت» دربارهی «بودن یا نبودن» است.
«مونولوگ» ممکن است خطاب به افرادی در خود داستان باشد، یا به صورت مستقیم، با مخاطبینی صحبت کند که در حال دیدن نمایش یا خواندن داستان هستند. «حدیث نفس» اما صحبتی است که کاراکتر خطاب به خودش بیان میکند. در یک نمایشنامه، کاراکتر از طریق «حدیث نفس» خودش را خطاب قرار می دهد—یا به اصطلاح بلند فکر می کند—تا مخاطبین از افکار و اتفاقات درونی شخصیت، درک بهتری به دست آورند.
بودن یا نبودن: مسئله این است. آیا خِرَد را بایستهتر آنکه به تیرها و تازیانههای زمانهی ظالم تن سپاریم، یا بر روی دریایی از درد سلاح برکشیم، به آن بتازیم و عمرش را به سر آوریم؟ مُردن، خوابیدن—دیگر هیچ؛ و با خواب رفتن، بگوییم که به دلواپسیها و هزاران هراسِ طبیعی که تن وارث آن است، پایان دادهایم. این فرجامی است بس خواستنی. مُردن، خوابیدن—خوابیدن، شاید خواب دیدن: آری، مشکل همینجاست، زیرا در آن خوابِ مرگ، آنگاه که از این کالبد فانی رها شدیم، چه رویاهایی ممکن است از ره رسند، ما را به تردید افکنند. به همین سبب است که عمر سختیها تا بدین حد دراز میشود.—از کتاب «هملت» اثر «ویلیام شکسپیر»
سه نکته هنگام نوشتن «مونولوگ»
نوشتن «مونولوگ» یا «تکگویی»، راهی برای رها کردن قواعد و خلق داستان بدون محدودیتها نیست. در حقیقت، «مونولوگ» را باید با دقت و احتیاط ویژه خلق کرد، چون در غیر این صورت ممکن است باعث کسالت مخاطبین شود یا نتواند عمقی به شخصیتها یا پیرنگ اضافه کند. نویسندگان سعی میکنند هنگام نوشتن «مونولوگ» این نکتهها را مدر نظر داشته باشند:
پیشینه یا اهمیت کاراکتر در خط داستانی: «مونولوگ» باید جزئیات مهمی را دربارهی یک شخصیت یا پیرنگ آشکار کند. پیش از نوشتن «مونولوگ»، توجه به این نکته مهم است که شخصیتپردازی و پیرنگی مشخص از قبل در داستان وجود داشته باشد تا به عنوان بستری برای خلق «مونولوگ» به کار گرفته شود. «مونولوگ» برای آگاه کردن مخاطبین از ویژگیهای رفتاری و رویدادهای گذشتهی یک شخصیت، بسیار تأثیرگذار است.
انگیزه کاراکتر: در زندگی واقعی نیز هیچ کاری بدون دلیل انجام نمیشود. هر کاراکتری که در حال ارائهی «مونولوگ» در نمایشنامه یا داستان است، باید هدفی مشخص برای انجام این کار داشته باشد.
صدای کاراکتر: نویسندگان میتوانند به شیوههایی مختلف به خلق «مونولوگ» بپردازند اما این تکنیک روایی هنگام استفاده، باید باورپذیر و حتی نامشهود جلوه کند، به این معنا که باید با «صدا» و جهانبینی کاراکتر، سازگاری داشته باشند.
طبیعت، تو خدای منی؛ تنها از قانون تو من فرمان میبرم. برای چه باید گرفتار ستم رسم و عادت باشم و به دستاویز آن که دوازده یا چهارده ماه دیرتر از برادرم به دنیا آمدهام، بگذارم که وسواس خرافی جامعه، مرا از حقم محروم بدارد؟ نامشروع، که چه؟ پست و خوار داشته، برای چه؟ حال آن که بر و بالایم به همان برازندگی، ذهنم به همان باروری، و پیکرم به همان خوشترکیبیِ کسی است که از بانویی پاکدامن زاده شده است؟ برای چه داغ فرومایگی بر ما مینهند؟ به پستی، به حرامزادگی نسبتمان میدهند؟ پست، فرومایه؟—از کتاب «شاه لیر» اثر «ویلیام شکسپیر»
تکگوییهای جذاب، ساختاری کاملاً شبیه به داستانهای جذاب دارند: آنها دارای آغاز، میانه و پایانبندی هستند. این ساختار—خلق کشمکش و سپس، رسیدن به پایانبندی—در آثار طولانی ضروری است چون بدون آن، داستانها یکنواخت و کسالتآور میشوند.
آغاز: «مونولوگ» صحبتی است که در واکنش به یک صحبت یا رویداد دیگر انجام میشود. هنگام نوشتن، معمولاً به راحتی میتوان «مونولوگ» را آغاز کرد. به عنوان نمونه، جملهای مانند «داشتم به چیزی فکر میکردم که دیروز گفتی»، میتواند آغازگر یک «تکگویی» باشد.
میانه: میانهی یک «مونولوگ» ممکن است سختترین بخش آن باشد چون همیشه احتمال خسته شدن مخاطبین از صحبتهای طولانی وجود دارد. پیشبینیناپذیریِ «مونولوگ» در این بخش اهمیت زیادی دارد. میتوان با خلق پیچ و خمهای کوچک در روایت (مانند جزئیات مربوط به پیرنگ، یا روشهای منحصربهفردی که یک کاراکتر این جزئیات را توصیف میکند)، جذابیت و تازگی «مونولوگ» را حفظ کرد.
پایان: به اتمام رساندن «مونولوگ» با جملهای احساسبرانگیز و تأثیرگذار، روشی مرسوم به حساب می آید—به خصوص وقتی «مونولوگ» برای مجاب کردن کاراکتری دیگر به انجام کاری، استفاده شده باشد. با این حال استفاده از ایجاز، و اعتماد به مخاطبین برای استنباط معنای مورد نظر، روشی بهتر از ارائهی توضیحات اضافی در پایان «مونولوگ» در نظر گرفته میشود.
بهترین راه برای خلق مونولوگ های تأثیرگذار—مانند تمام کارهای دیگر—تمرین کردن است. هر «تکگویی» که مینویسیم، به ما کمک میکند در خلق نمونههای آتی بهتر عمل کنیم. با این وجود، نکتههای دیگری نیز وجود دارد که در این بخش به شکل کوتاه به آنها میپردازیم.
حفظ ایجاز: «مونولوگ» برای پر کردن فضاهای خالی داستان یا گذراندن زمان نیست، به همین خاطر هنگام خلق «تکگویی»، باید تا حد امکان آن را موجز بنویسیم. البته این گفته به این معنا نیست که «مونولوگ» حتماً باید کوتاه باشد، بلکه یعنی نویسنده باید مهمترین اطلاعات را انتقال دهد و بخشهای غیرضروری را حذف کند. هرچه «مونولوگ» ما متمرکزتر باشد، برای مخاطبین تأثیرگذارتر و بهیادماندنیتر خواهد بود.
تعداد و پراکندگی: «مونولوگ» ابزار روایی بسیار قدرتمندی است، اما استفاده از تعداد زیادی از آن با فواصل کم نسبت به یکدیگر، به سرعت مخاطبین را خسته خواهد کرد. بنابراین، هم تعداد مناسب و هم چگونگی پراکندگی «تکگویی» در بخشهای مختلف داستان از اهمیت بالایی برخوردار است. این کار همچنین باعث میشود هر «مونولوگ» تأثیرگذاری مختص به خودش را داشته باشد.
آشنایی با نمونههای برجسته: در بسیاری از اوقات میتوانیم از نمونههای برجستهی «تکگویی» به عنوان یک منبع الهام برای خلق «مونولوگ» استفاده کنیم. «ویلیام شکسپیر» همیشه نقطهی شروعی عالی برای انجام این کار است. به عنوان نمونه پس از خواندن «هملت»، میتوانیم به سراغ نمایشنامههایی همچون «رویا در شب نیمه تابستان» و «رومئو و جولیت» برویم.
دربارهی روابط عاطفی و فکری جلال آل احمد و سیمین دانشور به مناسبت سالگرد ازدواجشان
سالروز درگذشت محمدتقی بهار؛ شاعر، ادیب، روزنامهنگار و سیاستمدار
عرض ارادتی به روح مینوی دکتر محسن جهانگیری، استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران
سعدی، آزادی واقعی را برآمده از مهرورزی انسانی میشناسد و ازهمینروست که انسان بیتفاوت نسبت به رنج دیگران یا آدم بیعشق را از جرگهی انسانیت خارج میداند.
چرا اینفلوئنسرها به کارهای عجیب رو آوردهاند؟