فیلسوفان اگزیستانسیالیستی مانند کامو معتقدند که زندگی پوچ و ذاتاً بیمعناست و این امر دلالت بر نبود عدالت ذاتی دارد.
نیچه بر این باور است که مفهوم عدالت یک ساختار انسانی است که بر جهانی بیتفاوت تحمیل شده است. تولستوی نیز با فلسفهی اگزیستانسیالیستی همنظر بود و دنیا را به دلیل نابرابریها و بیعدالتیهای آشکار، پوچ میدانست. او بر این باور بود که نبود دلیل برای وجود ما و جنبه نیهیلیستی زندگی که مرگ به آن دامن میزند، اساس این پوچی است. وی معتقد بود که مردم این پوچی را به سه روش مدیریت میکنند:
۱. نادیده گرفتن پوچی
برخی تصمیم میگیرند بدون تفکر درباره مسائل وجودی، به زندگی روزمره خود ادامه دهند آنان خود را در فعالیتهای روزمره غرق میکنند.
۲. جستجوی لذت
برخی دیگر خود را در فعالیتهای لذتجویانه غرق میکنند تا ذهن خود را بیحس کرده و از چنین تأملاتی دور بمانند. اما تولستوی معتقد بود که این گروه در چرخه بیپایان رضایت و نارضایتی گرفتار شدهاند و به نوعی بردگان دیدگاه نیهیلیستی هستند، به این معنا که زندگی ارزشی بجز خوشگذرانی و غنیمت شمری دم ندارد.
۳. تکیه بر ایمان
گروه سوم به ایمان متوسل میشوند و این زندگی را مرحلهای موقت قبل از رسیدن به جهانی عادلانهتر در آخرت میدانند. آنها این دنیا را مکانی برای فداکاری میبینند، جایی که ناعدالتیهای ظاهری یا با اراده الهی یا در آخرت جبران میشوند. برای برخی، این باور با دخالت خداوند مرتبط است؛ در حالی که برای برخی دیگر، با مفاهیمی مانند کارما، که عدالت جهانی را برقرار میکند، هماهنگ است.
۴. روشی نوین
تولستوی رویکرد نوینی را پیشنهاد داد: پذیرش پوچی زندگی در عین یافتن معنا از طریق باور به ذات بینهایت خداوند و کمک به دیگران برای دستیابی به شادی. او استدلال کرد که این مسیر به انسان اجازه میدهد تا پوچی ذاتی زندگی را تحمل کند.
شاعر بزرگ ایرانی، خیام، بهطور قابلتوجهی با رویکرد دوم تولستوی همسو است. خیام با اشعارش مخاطبان را مجذوب خود کرده و آنها را تشویق میکند تا با تمسک به شراب، عشق، زندگی را در لحظهها دنبال کرده و بدین سان راه گریزی از دغدعههای وجودی بیابند:
یک چند ز کودکی به استاد شدیم
یک چند ز استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک برآمدیم و بر باد شدیم
اگر دنیا مکانی عادلانه است، اجزای تشکیلدهندهی این عدالت چیست؟
اگر باور دارید که این دنیا جای عادلانهای نیست، بدانید که تنها نیستید. در مطالعهای که در اورنج کالیفرنیا، پاناما و ایران انجام شد، نزدیک به ۸۰ درصد از شرکتکنندگان باور داشتند که دنیا ذاتاً ناعادلانه است. این نوشتار کوتاه بررسی میکند که چگونه میتوان تصور کرد که ساختار جهان به گونهای است که امکان برقراری عدالت در آن امکان پذیر است. اما، اینکه آیا این باور ساده به عدالت در دنیا میتوان این مفهوم را استنتاج کرد که « هر انچه داریم و یا بر سر ما میاید، همانی است که سزاوار آن هستیم» موضوعی است قابل تعمق و شاید بنیان مبحثی دیگر.
۱. اصل علیت بهعنوان زیرمایه عدالت جهانی
اعمال بر اساس علتومعلول است و این سازوکاری از گستره عرصه عدالت است. در این گستره هیچ عملی بدون پیامد باقی نمیماند و هیچ تلاشی بدون پاداش نمیماند.
۲. ذهنی بودن خوب و بد
تفسیر رویدادها بهعنوان خوب یا بد، امری ذهنی است. اعمال بر اساس علّیت انجام میشوند و فاقد برچسبهای اخلاقی هستند؛ مردم بر اساس باورها، فرهنگ و تجربیات خود به رویدادها ارزش میدهند. چیزی که یک فرد ناعادلانه میبیند ممکن است برای دیگری عادلانه به نظر برسد. علاوه بر این، دیدگاهها ممکن است با گذر زمان تغییر کنند ـ چیزی که زمانی مصیبت به نظر میرسید، ممکن است بعدها نعمتی در لباس مبدل دیده شود. بنابراین، برچسب زدن به رویدادها بهعنوان ناعادلانه اغلب بازتابی از دیدگاه شخصی است تا واقعیت عینی.
۳. دانش محدود از رویدادها
درک ما از رویدادها اغلب کامل نیست در حالی که قضاوت، حتی با اطلاعات ناقص امری طبیعی است. پذیرش محدودیتهای دانش میتواند مایه ایجاد شکی سازنده درباره قضاوت در مواردی که از همه ابعاد آن آگاهی کامل نداریم، ایجاد کند.
۴. شبکهی روابط
زندگی در شبکهای از روابط متقابل جریان دارد. همانطور که فرد از رفاه عزیزان و نزدیکان خود که در این شبکه قرار دارند شادی کسب میکند، از غم و اندوه آنان نیز رنج میبرد. رنج و مشکلات نزدیکان و عزیزان یک فرد اغلب بر آنها به گونهای تأثیر میگذارد که مشابه امواج آب بر گستره سطح آن ایجاد تلاطم میکند. آین ارتباط تنگاتنگ افراد. شاید توجیهکنندهی این مطلب است که پاداش یا مجازات یک فرد میتواند بازتابی گستردهتر از فرد داشته و در سطحی وسیعتر جمعی را در بر گیرد. شاید با تصور یک فرد در زنجیره ارتباطاط وی با دیگران بینش عمیقتری در تفسیر عدالت یک رویداد ارائه دهد.
۵. نقد ایدهی «بیشتر یعنی بهتر»
خوشبختی اغلب در یافتن تعادل نهفته است تا دنبال کردن افراط. تقریباً هر شکلی از افراط ـ خواه ثروت، شهرت یا قدرت ـ با مشکلات متعدد آن همراه است. یافتن بهترینهای این جهان در اعتدال، یکی از کاتالیزورهای عدالت جهانی است، زیرا که تلاش برای ایجاد تعادل، میتواند عرصه را برای تعادل در دستاوردها و رضایتمندی ایجاد کند.
۶. نقش بخت و اقبال
تمام ادبیات فارسی مملو از گله از قضا و قدر و نقش بخت و اقبال در سرنوشت ماست. غیرقابل پیشبینی بودن زندگی، مشابه بازی مار و پله، است. هرچند که تصویر زندگی در آینهی بخت و اقبال حاکی از برقراری عدل نیست، اما ماهیت همگانی آن و تاثیر ژرف آن بر همگان خود نشانی از عدالت است. نقش بخت و اقبال و غیرقابل پیشبینی بودن زندگی تکیهای مهم بر ناپایداری وضعیت هر فرد در زندگی است. ین موضوع به این معنا نیست که تغییرات در جهت برقراری عدالت خواهد بود اما حداقل احتمال آن را مطرح میسازد و همین احتمال حتی مقدار کم آن روزنه امیدی است در دل افراد. علاوه بر این، غیرقابل پیشبینی بودن زندگی حس قدردانی دائمی در افراد تقویت کرده و مجموعه حس قدردانی و امید که هر دو عنصری ضروری برای خوشحالی فردی است حس خوشبختی را تقویت میکنند.
۷. آنچه میبینیم با آنچه فرد میبیند کاملاً متفاوت است
شاید شنیدهاید که «آواز دهل شنیدن از دور خوش است». چیزی که دیگران موفقیت میدانند، ممکن است برای خود فرد ارزشی نداشته باشد. ویژگیهایی که جامعه جذاب میداند، ممکن است برای خود فرد بیاهمیت یا حتی ناخوشایند باشد. بسیار دیدهایم که قصرهای شیشهای در دید دیگران، زندانهای بیدیوار و میله خود فرد است. از آنجا که دیگران نمیتوانند دیدگاه فرد را نسبت به داراییها و موفقیتهایش ببینند، قضاوت ما درباره جایگاه افراد در زندگی و احساس خشنودی آنها از زندگی و موقعیت آنها، حدس و گمانی بیش نیست.
۸. ارزش تلاش
هیچ چیز واقعاً معناداری به راحتی به دست نمیآید. دستاوردهای بزرگ معمولاً نیازمند تلاش و فداکاری هستند و همین امر آنها را ارزشمندتر میکند. برعکس، چیزهایی که به راحتی به دست میآیند اغلب کمتر مورد توجه قرار میگیرند و این امر زمینهای عادلانه برای دستیابی به رضایت فراهم میکند.
وقتی صحبت از موجودات زنده میشود، تمام معادلات یک ماشین مکانیکی کاربرد خود را از دست میدهد. هرچند اگر ماشینی استفاده نشود همیشه نو و سالم میماند. اما کسانی که از ورزش اجتناب میکنند، نمیتوانند شکل و قدرت بدن خود را حفظ کنند. این در حالی است که افرادی که به فعالیت بدنی منظم میپردازند، نهتنها از فرسایش جلوگیری میکنند، بلکه قدرت و دوام بدنی خود را نیز افزایش میدهند.
به نظر میرسد سیستم به گونهای طراحی شده است که تلاش و مشارکت را در سطوح مختلف تشویق میکند. افرادی که زندگی آنها صرفاً بر محور لذت جویی، کارگریزی و استراحت بنا شده بیشتر در معرض از دست دادن سلامت و عملکرد بدنی خود هستند. این طراحی زیبا به گونهای نامرئی مشارکت فعال در زندگی را پاداش میدهد و ارزش تلاش را بهعنوان یک عنصر اساسی برای حفظ سلامت جسمی و روانی تقویت میکند.
۹. پیری و مرگ اجتنابناپذیر
پیری و مرگ یک پدیدهی همهگیر و اجتنابناپذیر است و فراگیری آن بر تمام موجودات زنده نشانی از عدالت است. مرگ یک رویداد ناگهانی نیست، بلکه نتیجهی یک فرایند تدریجی و طراحی شده است که از بدو تشکیل نطفه در آن آغاز میگردد. پدیدهی مرگ در روند تدریجی خود در سطح سلولی، با هر نفس، فرد و ارگانها را در پروسهی پیری یک قدم به مرگ نزدیکتر میکند. این پروسه تمایل به بقا را بهتدریج کاهش داده و به نرمپویی شگفتآوری افراد را برای پذیرش پایان زندگی آماده میسازد. این پدیده اجتنابناپذیر همه را ، صرفنظر از وضعیت اجتماعی یا اقتصادی آنها متاثر کرده و با یکدگر برابر میسازد. در کلام، مرگ تنها مفهومی است که به زندگی معنا میبخشد. بیمرگ، کلمه زنده بودن بیمعنا است. همچنین مرگ است که زمان را به ارزشمندترین دارایی زندگی انسان تبدیل مینماید.
دوستی روزی گفت: «اگر من خدا بودم، اطمینان حاصل میکردم که همه از یک خط شروع یکسان آغاز کنند، مانند مسابقهای که از یک شروع برابر اغاز میگردد.» شاید بتوان در پاسخ گفت که در حالی که خط شروع افراد با یکدیگر متفاوت است، اما مرگ در نهایت خط پایان یکسانی را در زندگی به همگان عطا میدارد.
۱۰. تنظیم توقع
شاید بتوان تنظیم توقع را در مثالی از یک ملاقات اخیر با یک بیمار ترسیم کنم. معلم جوانی که به دلیل عوارض ناشی از پرتودرمانی برای تومور مغزی چهار سال پیش، توانایی صحبت کردن را از دست داده بود، با استفاده از یک تخته سفید کوچک ارتباط برقرار میکرد. وقتی که در کلینیک او را برای موردی مجزا دیدم، او سخت نگران تصاویر غیرطبیعی در سی تی اسکن شکم خود بود. وقتی که جوابها را بررسی کردم، به او دلگرمی دادم که یافتهی موجود در عکسها مهم نیست و نیازی به تستهای تکمیلی ندارد. او قدردانی خود را با نوشتن «متشکرم» روی تختهاش برای ده بار، ابراز کرد. با وجود محدودیتهای قابل توجه بدنی، قدردانی و شادی او حتی در طول آن تعامل کوتاه آشکار بود. برای من توجیه این همه حس شادی و نشاط در او غیر ممکن بود. حتی تصور زندگی در جایگاه او برای چند دقیقه نیز برای من غیر ممکن مینمود. شاید رمز شادی او تنظیم توقعش با وضعیت موجود بود. از نظر من در آن لحظه او با تمام محدودیتهای جسمیاش احساس خوشبختی را لمس میکرد. این تجربه، این ایده را در من تقویت کرد که چگونه احساس خوشبختی میتواند در عدالت اجتماعی نابرابر ناشی از نقصها و چالشهای زندگی را جبران نماید.
۱۱. شادی از طریق دیگران
حس خوشبختی واقعی افراد اغلب در گرو حس شادی و خوشبختی دیگران است. وابستگی شادی هر فرد به شادی دیگران، صرف نظر از وضعیت اجتماعی، جسمی یا مالی آنها، فرد را در بنبستی قرار میدهد که تنها راه گریز از آن، فعالیت در جهت شادی دیگران است. همین اصل ساده متضمن حرکت به سمت عدالت اجتماعی برای برقراری شادی دیگران است.
۱۲. خوشبختی فراتر از نظریه مجموع صفر
خوشبختی بر اساس مدل مجموع صفر عمل نمیکند. برد یک فرد در گرو باخت دیگری نیست و شادی یک نفر نیازی به غمگین کردن دیگری ندارد. در عوض، اکثر تجربیات رضایتبخش نتیجه موقعیتهای برد-برد هستند که عدالت را در طراحی زندگی تقویت میکنند.
نتیجهگیری
تساوی واقعیتی عینی است، در حالی که عدالت ذاتاً مفهومی ذهنی و فردی است. استدلال ارائهشده در مقاله کوتاه به منظور اثبات عدالت محض در این جهان نیست؛ بلکه هدف آن ارائه عناصر اساسی و لازم برای تصور جهانی عادلانه است، تنها در صورتی که فرد بخواهد این دیدگاه را مورد توجه قرار دهد. این مقاله پیشنهادی است در جهت اینکه شاید عدالت موجود در جهان به گونهای است که حضور آن به راحتی آشکار نیست و شاید برای درک بهتر آن میبایست از دریچه شادی به جهان نگریست. هر چند که در این جهان مکانی برای تساوی و برابری نیست، اما این جهان هنوز میتواند جایگاه عدالت باشد. در این نگرش، خوشحالی بهعنوان عاملی جبرانی عمل کرده تا نقصهای جهان را بپوشاند و حس عدالت جهانی را برقرار سازد.
شاید برخی ارزش عدالت جهانی را زیر سوال ببرند و برای باور به آن ارزشی قائل نشوند، چرا که بر این باورند که حتی چنین باوری نمیتواند شرایط بیرونی را کوچکترین تغییر دهد. شکی نیست که باور به عدالت جهانی نمیتواند واقعیت بیرونی را تغییر دهد. با این حال، چنین باوری بهطور عمیقی بر نگرش درونی فرد تأثیر گذارده، حس رضایت را تقویت کرده و شادی فرد را افزایش میدهد. از این منظر، جهان ممکن است آنقدرها هم پوچ نباشد ـ بلکه مکانی شایسته برای زندگی است. مطالعه ما نشان داد که افرادی که باور دارند جهان مکانی عادلانه است، سطح بالاتری از شادی را گزارش کردند. بنابراین، هرجند که بازنگری در نگرش نسبت به عدالت در جهان ممکن است واقعیت بیرونی را تغییر ندهد، اما این قدرت را دارد که دنیای درونی ما را به مکانی شادتر و رضایتبخشتر تبدیل کند.
عوامل دیگر در جستجوی معنا در زندگی نیز میتوانند از دیدگاه شادی و خوشحالی مجدداً تفسیر شوند. بهعنوان مثال، مرگ، به جای این که یک عامل محدودکننده باشد، بهعنوان یک یادآور و عنصری تأثیرگذار عمل کرده و زمان را به عنوان ارزشمندترین دارایی زندگی مبدل میسازد. در حالی که زندگی بهطور اجتنابناپذیری پایان مییابد، این به معنای بیمعنا بودن آن نیست. حتی وقتی فرد دیگر یک بازیگر صحنه زندگی نیست، اما تأثیر او باقی در روابطی که میسازد و زندگیهایی که لمس میکند، ادامه مییابد. این همبستگی عمیق مابین افراد تأثیر فرد را بسیار فراتر از زمان و مکان وی گسترش میدهد.
عدل نهایی
همیشه در عجب بودم بدانم
بود آیا در این دنیا حسابی
همه افکار من غرق معما
چرا باشد عدالت چون سرابی؟
اگر که پایه دنیا به عدل است
چرا جز ظلم و کین چیزی نیابی؟
در این افکار گشتم آنچنان غرق
شدم عاجز ز پاسخ یا جوابی
شدم مست و خراب و خواب و مدهوش
در این حالت شنیدم من خطابی
بپرسیدم چرا عدل و عدالت
شده نایاب چون دُر هر زمانی؟
جوابم داد در این دار هستی
عدالت را به دو صورت بیابی
یکی داد برون در عرصه دید
ولی داد درون پشت نقابی
یکی در محکمه باشد هویدا
یکی پنهان و مستور حجابی
یکی جبران شود با پول و مکنت
مکافات درون باشد عذابی
چو ما تنها فقط ظاهر ببینیم
عدالت پوچ و تو خالی حبابی
ولی داد درون وامی ز بخت است
که حس آن تو در بختت بیابی
گر این امکان ترا گردد مهیا
که راز عدل پنهان را بدانی
بر این اندیشه اذعان کرد خواهی
که خوشبختی بود عدل نهایی
* پزشک، محقق و استادیار افتخاری دانشگاه ارواین کالیفرنیا
لینک کوتاه مطلب:
https://culture.bookcity.org/5sue
به اصطلاح هشت استادان گرو نُه آنهاست و قادر به تامین معاش کریمانه خود نیستند. در نتیجه، قادر به ایفای نقش شایسته خودشان نمیتوانند باشند.
گرچه خط شروع افراد با یکدیگر متفاوت است، اما مرگ در نهایت خط پایان یکسانی را در زندگی به همگان عطا میدارد.
خلاصهای از مقالهی «دستهای آلوده یا فضیلت سیاسی؟»
یادی از نویسندهای که با «غلط ننویسیم»، طرح چالشبرانگیزی درانداخت.
اسلاوی ژیژک را برخی به عنوان «سوپراستار دانشگاهی» و «خطرناکترین فیلسوف غرب» توصیف کردهاند