اعتماد: شناخت ما از متفکران و روشنفکران عرب اندک است و در مقام مقایسه با میزان اطلاعی که از متفکران و روشنفکران غربی داریم، بسیار ناچیز. البته ممکن است کسانی مته به خشخاش بگذارند و بگویند کدام شناخت از متفکران غربی؟ جرات و جسارت و صد البته حوصله درگیر شدن با این بزرگواران را ندارم. اما ایشان هم لابد قبول دارند که ما برای شناخت اندیشه غربی در مقایسه با سایر جاهای دنیا خیلی بیشتر جوش و جلا میزنیم. شاید حق هم داریم. به هر حال آنچه از آن به عنوان مدرنیته و مدرنیزاسیون و تمدن جدید یاد میشود، از غرب سر بر آورده و ناگزیر، خوب یا بد همه ما را درگیر خودش کرده و ناچار همه بخواهند یا نخواهند، باید میزانی از آگاهی را نسبت به آن داشته باشند وگرنه کلاهشان پس معرکه است.
اما اینطور هم نیست که ما اصلاً متفکران عرب زبان را نشناسیم. تا دویست، سیصد سال پیش که اصولاً زبان علمی در کشور خودمان هم عربی بود و متفکرانمان مثل ملاصدرا و ملاهادی سبزواری وقتی میخواستند کتاب علمی و فلسفی بنویسند، در وهله اول به عربی مینوشتند، مثل قدیمیترها یعنی ابوریحان بیرونی و ابنسینا و فارابی و خیام و غزالی و… حتی در روزگار ما متفکری مثل علامه طباطبایی تفسیر المیزانش را به زبان عربی نوشت. جدایی و گسست میان دانشمندان ایرانی و عرب زمانی شروع شد که به تدریج مرزهای دولت-ملتها از هم تفکیک و کشورهای جدید ساخته و تمدن اسلامی چند پاره شد. بعد هم مخاطب متفکران تغییر کردند. با این همه در همین دو، سه قرن اخیر هم چنین نبوده که ما اصلاً ارتباطی با متفکران عرب نداشته باشیم. لابد همه محمد عبده را میشناسند، متفکر مصری که شاگرد سید جمالالدین اسدآبادی بود و شاگردانی چون طه حسین و رشید رضا را تربیت کرد.
قبل از انقلاب هم متفکر عربی که خیلی بر ایرانیها اثر گذاشت، سید قطب نویسنده و نظریهپرداز مصری بود که اندیشههایی ضد غرب و جهادی داشت و بر بسیاری از سیاستمداران ایرانی تاثیر گذاشت. بعد از انقلاب و در دهه ۱۳۷۰ خورشیدی، همسو با جان گرفتن جریان روشنفکری دینی یا همان نواندیشی دینی، باز نام و آثار برخی روشنفکران معاصر عرب مطرح شد، چهرههایی چون نصر حامد ابوزید، محمد ارکون، محمد عابدالجابری و حسن حنفی. عمده این متفکران در ایران با عنوان «نومعتزلیان» شناخته شدند و در خوانشهایی که از آنها صورت گرفت، تلاش شد دغدغههایی مشابه اندیشههای نواندیشان دینی ایرانی مثل عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان (دهه ۱۳۷۰) و محسن کدیور برجسته شود وگرنه یکدست کردن این روشنفکران شاید چندان دقیق هم نبود و نیست. گو اینکه در دهه بعدی که از رونق روشنفکری دینی کاسته شد، برخی جنبههای دیگر بعضی از این متفکران مثل محمد عابدالجابری پررنگ شد.
در این میان آن دسته از روشنفکران عربی که در ایران کمتر شناخته شدهاند، آنهایی هستند که تحت عنوان متفکران سکولار یا عرفی شناخته میشوند. صادق جلالالعظم متفکر سوری یکی از مهمترین آنهاست که البته برخی ایدههایش بهطور غیرمستقیم در میان اهل اندیشه ایرانی مطرح شده. مثلاً او کسی است که ایده یا اندیشه شرقشناسی وارونه را مطرح کرده و با طرح این مفهوم به نقد متفکرین «شرقی» پرداخته که با «غرب» همان کاری را میکنند که «غربیان» با شرق. تفصیل این سخن البته در این مجال نمیگنجد، اما مقصود آنکه ما روشنفکران عرب را خیلی خوب نمیشناسیم و جز برای تایید دیدگاههای خودمان به آنها مراجعه نمیکنیم.
واقعیت آن است که شناخت این متفکران از جنبههایی بسیاری مفید است. جوامع عربی از بسیاری جهات به جامعه ما شبیه هستند، هم از نظر فرهنگی و تاریخی و هم از حیث اجتماعی و اقتصادی و احتمالاً ساختارهای سیاسی. از این رو اولاً نحوه مواجهه آنها با غرب و شکل پاسخهایی که در برابر معضلات جدید ارایه میکنند، میتواند برای ما راهگشا باشد. ثانیاً ما هر دو از سنتهای مشابهی بر آمدهایم و نوع برخورد ایشان با سنت اسلامی هم میتواند برای ما آموزنده باشد. مهم آن است که تعصبات فرهنگی و پیشداوریهای غلط را کنار بگذاریم و در کنار توجه ناگزیر به اندیشمندان غربی، اندیشههای روشنفکران همسایه اعم از ترک و کرد و عرب را هم بخوانیم و یاد بگیریم. شاید آنها پاسخهای بهتری برای مشکلات و مصائب ما خاورمیانهایها ارایه کرده باشند.
پیشنهاد کتابخوانی رؤیا دستغیب
پیشنهاد کتابخوانی مریم نصراصفهانی
پیشنهاد کتابخوانی شیما بحرینی
پیشنهاد کتابخوانی گیتی صفری
پیشنهاد کتابخوانی آناهید خزیر