img
img
img
img
img

فلسفه با کودکان

امیرعلی مالکی

اعتماد: فلسفه‌ورزی مانند یک بازی است و شاید به همین علت باشد که در اغلبِ اوقات، حملِ فیلسوف بر خود، آن‌طور که باید و شاید جواب ندهد، زیرا آدمی باید بازی‌بازی کردن در مقاطعِ زمانی به‌خصوص را خوب یاد بگیرد، نه آنکه در هر شرایطی بساط خود را پهن کند. بازی یک تجربه خاص از فلسفیدن است، زیرا هرگز کامل به چنگ نمی‌آید و تنها در برهه‌های زمانی ویژه‌ای نمایان می‌شود. شرط اصلی چنین کنشی «مشارکت» و «سهیم بودن» را دربر می‌گیرد، به عبارت دیگر، در تنهایی، نمی‌توان بازی کرد، زیرا رهبری آن همراهی  و  شراکت  می‌طلبد. 
حتی در بازی‌های ویدیویی، که شاید تصور کنیم به تنهایی آنها را انجام می‌دهیم (البته اگر آنلاین نباشند)، حضورِ اندیشه پدیدآورنده، که سوار بر بازی است و قصد دارد تا پیامی را برای ما نمایان سازد، در تحلیلِ شخصی ما، به بیانی دیگر، در زبانی کردنِ هر چه بیشتر بازی برای فهمیدنِ «خود» در «آن»، نقش دارد و در اینجا گویی ما در همراهی با دیگری، «بیان» آن «گِیم» را شدنی‌تر می‌کنیم. همراهِ شدن در بازی، در اصل جزیی از بیان و هستی همان بازی است، زیرا بدون وجود ما «نمایش»  روی  صحنه  نخواهد  رفت.
 چرا بازی یک نمایش می‌بایست تصور شود؟ نمایش از اجزای مجزا، که در انتها یک «روایت» را با همراهی یکدیگر به سرانجام می‌رسانند، تشکیل شده، اما صرفا برحسب خودِ نمایشنامه این رویداد عملی نمی‌گردد، زیرا باید اجرا و بستر آن، که مخاطب نیز بخشی از بارِ این عمل را بر دوش می‌کشد – حتی اگر خودش مستقیما متوجه نباشد-  فراهم آید و در این صورت تازه می‌توان گفت که نمایشی برای نظاره و فهم کردن وجود دارد، چراکه در کنارِ متن، اجرا و بستری زمانمند که در هر شرایط حس و حالِ خاص خود را می‌طلبد، در یک «برهه» زمانی ویژه، در طولِ «نمایش»اش پدیدار می‌شود و ما نیز با درک، همراهی و تلاش برای فهمیدن آن به بازی نمایش ورود می‌کنیم… حتی شده با چرت زدن  و تخمه  شکستن. 
با این اوصاف، بازی چون نمایش، نیازمند مشارکت و همراهی جان‌های متفاوتی است که در انتها با همیاری اعضای خود، پیامی ویژه را در ذهنِ متفقین، ولو اینکه تنها نگاه بکنند، می‌کارد و این یعنی به درون کشیده شدن و جدا نگشتن از رویدادِ بازی.  در فلسفه نیز چنین است، همان‌طور که اشاره شد آدمی همواره نمی‌تواند «فیلسوف» باشد، بلکه در وقتِ مناسب آن رختِ مخصوص را برتن می‌کند، که امکان دارد در ساعتِ دو بامداد، پس از زابه‌راه شدن، به‌علتِ صدای بالای موزیک همسایه و اندیشیدن در بابِ چیستی «فلسفه آپارتمان‌نشینی» روی بدهد. با این حال، بازی فلسفه در هیچ‌کجا، جز در گفت‌وگو با «فلاسفه بدوی»، یا همان کودکان و نوجوانان، با بیشترین شدتِ خود، درونی نمی‌گردد.  به عنوان یک معلم، که تجربه خوبی از فلسفه‌ورزی با کودکان و نوجوانان کسب کرده، با جدیت تاکید می‌کنم که فلسفه در چنین دقایقی عمیقا ما را با روحِ حقیقی خود، نه صرفا روایت‌های آکادمیک که برای دکور مغازه جذابند، روبه‌رو می‌سازد، زیرا در یک زمان ویژه، دغدغه‌های روزمرّگی پای‌شان به وسط بازی کشیده می‌شود و حال این شما هستید که بایست با ورز دادنِ آنان در لحظه، بفهمید که به‌واقع چه چیزی در والاترین جایگاه ذهن شما، یعنی قوه پرسشگری، می‌تواند بدون مجهز شدن به سلاحِ «قلنبه سلنبه‌گویی»، در بازی فلسفه با کودکان، شروع به فلسفه‌ورزی و برقراری ارتباط برای جذب و گفت‌وگو  با  همراهان خود  در  این رویداد  کند. 
به نظر نمی‌رسد که در فلسفه اسلامی به این خوانش و موضوع خاص بی‌توجهی شده باشد. برای مثال سهروردی در رساله «فی حالتِ طفولیت»، از دیدگاه اینجانب، شدیدا به بازی فلسفه‌ورزی با کودکان عقیده دارد، زیرا بیان می‌کند که فلسفیدن و دستیابی به کمال آگاهی، با در مسیر بودن، حرکت کردن و آماده ساختنِ ذهن خود از سنین پایین به کمک  «استادان  درستکار»  شدنی  است. 
البته در بحثِ سهرودی تاکید به «متعهد بودن» در بازی بسیار مورد توجه است، زیرا او باور دارد: «هر سخن به هر جای گفتن خطاست و هر سخن از هر کس پرسیدن هم خطاست.» و ما باید در بازی فلسفه‌ورزی با کودکان و نوجوانان آگاه باشیم که جایگاه مخاطب ما چیست و آنها خطابه چه سن و چه نسلی هستند. دقیقا در اینجاست که ما با فلسفه‌ای بدون فیلتر روبه‌رو می‌شویم، زیرا باید چون سقراط به میان جمعیت برویم و بگویم: «خب عزیزم، تو فکر می‌کنی چرا  آدما باید مسوولیت‌پذیر  باشن؟» 
در چنین لحظه‌ای صحبت از هگل، به میان کشیدن بحث‌های کانتی و گوش دادن به فریادهای فیشته، چیزی جز خنده بچه‌ها در روبه‌رو شدن با این اسامی، مخصوصا نامِ فیشته که حقیقتا هم خنده‌دار است، عایدمان نمی‌کند. برای همین است که باید بازی کرد، چراکه در بازی باتوجه به چیزهایی که متناسب با شرایط در دست داریم، حرکت می‌کنیم و خوب خواهد شد اگر بتوانیم صحبت‌های آن فلاسفه را، با یک دیالوگ ساده (که مطمئنم هدفی جز همین هم ندارد)، زبانی کنیم: «آدما باید دیدگاه‌های شخص همدیگرو تا جایی که آسیب نمی‌زنه بپذیرن. خب، حالا شما فکر می‌کنید این درسته؟» فارابی نیز در «آراء اهل  المدینه الفاضله» باور دارد که  روش‌های آموزشی  باید متناسب با سن و سطح درک کودکان باشد. او بر اهمیت انگیزه و علاقه کودکان به یادگیری تاکید می‌کند و معتقد است که روش‌های آموزشی باید به گونه‌ای باشند که این انگیزه و علاقه را در عمقِ ذهن آنها، نه در روایت‌های صرفِ کتب درسی، تقویت کنند. پس نمی‌توان از حقیقتِ فلسفه، در بازی فلسفه با کودکان فرار کرد، زیرا در عمقِ آن، چیزی جز بودن و پرسشگری، حقیقت نداشته باشد و باید این فعالیت را با آوایی ساده و قابل‌فهم، به گوشِ آیندگان رساند، زیرا به باور من تنها چیزی که می‌تواند بازی فلسفه را حفظ کند، یادآوری اهمیت آن به کودکان است: «از آدم‌ها خواهش کرده‌ام که دوستت بدارند و کسی بر سر راهت خواهد  آمد  که  صدای  مرا  شنیده  است.» 
(برای یک کودک  – گونتر  برونو فوکس) 

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  کتابخانه‌های بدون کتاب

این نهادهای مدرن با استفاده از هوش مصنوعی، پیشنهادات شخصی‌سازی‌شده و بازیابی اطلاعات سریع‌تر را به کاربران ارائه می‌دهند.

  فلسفه با کودکان

نمی‌توان از حقیقتِ فلسفه، در بازی فلسفه با کودکان فرار کرد.

  مردی که «فلسفه» را به شکل «زنی زیبا» دید و با او گفتگو کرد

در کتاب «تسلای فلسفه» که بوئتیوس در دوران زندان نوشت، او روایت می‌کند که فلسفه به شکل زنی میانسال و زیبا بر او ظاهر شده و به دیدارش آمده تا او را از غم و اندوه نجات دهد.

  کافکای واقعی

درباره‌ی دورنمات و تصوراتش

  فیلسوف «نسل کم حوصله اینترنتی»

راه بیونگ از متالوژی تا فلسفه