بادبان: نوشتن یک داستان ترسناک به معنای قدم گذاشتن در دنیایی بزرگ است. این ژانر گونههای متعددی را در خود جا میدهد. از جمله میتوان به ژانرهای وحشت علمیتخیلی، فانتزی، زیرپوستی و غیره اشاره کرد. داستاننویسها از ایده ترس و وحشت تنها به منظور پرسهزنی در جوانب ترسناک و دلهرهآور دنیای پیرامون استفاده نمیکنند بلکه ضمن آن قصد دارند لحظاتی عاطفی، طنز و منقلبکننده نیز خلق کنند.
در لفاف یک داستان ترسناک نویسنده میتواند بیعدالتی در جهان را مقابل مخاطبی پدیدار کند که در شرایط عادی گوش شنوایی برای شنیدن آن ندارد. در این صورت مخاطب هر طور که نویسنده اراده کند به موضوع خواهد نگریست و همان احساس را خواهد داشت که نویسنده دارد. اما برای نیل به این هدف داستاننویس نمیتواند صرفا در چند خط صحنهای خونآلود را به تصویر بکشد و هیولاهایی ترسناک ابداع کند که خواننده را تا پایان داستان دچار دلهره و وحشت کند. خیر.
برای تحریک احساسات خواننده، نویسنده باید قاتلی خلق کند که صرفا فردی جنزده یا تسخیر شده با چاقویی در دست قلمداد نشود. در حقیقت برخی از بهترین داستانهای ترسناک در بازار به قدری در عمق پیام انتخابی خود فرو رفتهاند که میتوان آنها را در ژانر وحشت موضوعی گنجاند. اما چطور میتوان داستانی ترسناک نوشت که جنبه ادبی آن نیز بارز باشد؟ جای تعجب ندارد که نحوه نوشتن یک داستان ترسناک بازاری با نوشتن داستانی ترسناک با پیامی عمیق چندان تفاوتی نداشته باشد. راهنمای این نوع داستاننویسی را که برگردان فارسی مقالهای از مجله The Writer است، در ادامه بخوانید.
اگر آرزو دارید یک داستان ترسناک بنویسید که درونمایهای اثرگذار داشته باشد باید اصول اساسی پیامرسانی و بیاینهسازی را در داستان بلد باشید. منظور از پیام، درونمایه یا تم (Theme) در داستاننویسی، یک موضوع ضمنی یا محوری در طول داستان است که همیشه مطرح میماند. به طور مثال میتوانیم از موضوعاتی مانند «مدرسه»، «دولت»، «انتقام» و غیره نام ببریم. بنابراین پیام اصلی یا همان «بیانیه موضوعی» (Thematic Statement) در داستان به ایده محرکی اشاره دارد که پشت قصد و اراده شما برای نوشتن آن داستان، پنهان است. این بیانیه ممکن است یک پرسش را مطرح کند یا به طور مستقیم و به صراحت ایدهای را بیان کند که داستان شما قادر است به روشهای گوناگون آن را به اثبات برساند.
وقتی با داستاننویسها صحبت میکنیم، آنها بزرگترین مانع در راه آوردن درونمایه و پیامی عمیق برای غنی کردن داستان را این میدانند که نویسنده بخواهد صرفا یک داستان خوب روایت کند. این قبیل نویسندهها قصد ندارند چیزی بگویند یا بیانیهای صادر کنند. اما مسأله این است که حتی اگر نویسنده قصد نداشته باشد در داستانش درسی به مخاطب بیاموزاند یا منظوری را منتقل کند، داستانش براساس موضوع و درونمایهای شکل میگیرد که نویسنده ناخواسته آن را به واسطه انتخابهایش هنگام نوشتن و تصحیح داستان آشکار میکند. هیچ داستانی نیست که بتواند از داشتن درونمایه بگریزد.
برای کشف درونمایه داستانتان ببینید چه موضوعات یا مضامینی در خلال آن پا میگیرند و بر وزنشان افزوده میشود. به طور مثال اگر داستانی درباره یک هیولای ساختهشده از سنگ و چوب نوشتهاید که در محوطه یک مدرسه پرسه میزند، ممکن است درونمایه داستان موضوعاتی مانند «کودکی»، «بلوغ» یا «مدرسه» باشد. زاویه دیدی که برای راوی برمیگزینید نیز میتواند درونمایه و پیام داستان شما را تبیین کند. در مثال داستان هیولا که اشاره شد اگر راوی معلم مدرسه باشد پیام داستان نسبت به روایت آن از نگاه یک دانشآموز متفاوت خواهد بود.
یک نقشه ذهنی برای موضوعات و مسائل مطرحشده در داستان خود طراحی کنید. کدام مضامین برجستهترند؟ در خط داستانی، چه بیانیهای با ایده محرک داستان شما و تصمیمات شخصیتهای آن همخوانی بیشتری دارد؟
یکی از مبتکرانهترین حقههای نویسندگی برای خلق داستانی ترسناک که عمق نیز داشته باشد این است که نویسنده، کاراکترهای داستان را به نماینده نمادهایی فراتر از شخصیت خودشان تبدیل کند و البته باید با قلب تپنده داستان مرتبط باشد. فرض کنیم داستان دلهرهآور شما داخل یک سفینه فضایی رخ میدهد. یک نوع موجود بیگانه وارد این فضاپیما شده و مشغول قتلعام خدمه و مسافران است. به عنوان نویسنده میتوانید با ایجاد پیوندی میان کاراکترها و نمادها، به داستان آب و رنگی داده و به اعمال شخصیتها معنایی عمیقتر ببخشید.
بهتر است کاراکتر اصلی این داستان صرفا پدری نباشد که میخواهد ذهن فرزندش را از یادآوری واقعه مرگ مادرش منحرف کند. استعاره رایج پدری افتضاح و بداقبال را برگزینید و در داستان ترسناک عمیق خودتان، پدری مجرد خلق کنید که نماد یک سیاهچاله است. کودکان؟ آنها را نماد سیارهها، ستارهها، سحابیها یا سایر پدیدههای نجومی تصور کنید. وقتی کاراکترهای داستان را به چنین نمادهایی بدل کردید، با تفکر خلاق خود مشخص کنید که روابط و افعال این شخصیتها چگونه میتواند به بهترین شکل نمایانگر این ارتباطات نمادین باشد. به طور مثال پدر سیاهچالهای در داستان شما میتواند همواره محور خرابکاری و نابودی باشد.
روی خاص بودن تمرکز کنید. به طور دقیق مشخص کنید این کاراکترها چگونه میتوانند معنی نمادین خود را آشکار کرده و پیوندی با درونمایه داستان برقرار سازند. با استفاده از نمادهایی که برای هر کاراکتر برگزیدهاید تمام جوانب شخصیت و رفتار آنها را به هم متصل و از نمایش کلیشهای و تکراری شخصیتها پرهیز کنید. نسخه جدید فیلم کشتار با اره برقی در تگزاس را مدنظر قرار دهید که توسط نتفلیکس اکران شده است. به جای بازسازی ساده نسخههای قدیمی، خالقان این اثر سینمایی تلاش کردهاند درونمایه ذاتی داستان فیلم یعنی تازه به دورانرسیدگی، نژادپرستی و آثار خشونتطلبی بر یک شخص را استخراج کنند. به جای اینکه کاراکتر برجسته داستان به شکل قاتلی ارهبهدست نمایش داده شود، وی شخصیتی عمیقتر را نشان میدهد و مرتکب اعمالی میشود که گاهیاوقات غافلگیرکننده، نفرتآور و تکاندهنده است.
در کنار درونمایهای که داستانتان دارد، فهرستی از شخصیتهای ایفاگر نقش در آن را روی کاغذ بیاورید. با تبدیل شخصیتها به نمادهای مرتبط با پیرنگ و موضوع داستان بازی کنید.
راه دیگر برای ارتقای کیفیت مضمون در یک داستان ترسناک استفاده از صحنههایی است که محل وقوع ماجرا هستند. با خطور اولین ایدهها در فکرتان کار را تمامشده فرض نکنید. وقت بیشتری را صرف کنید و مضامین، نمادها، موضوعات و کاراکترها را در نظر داشته باشید. فکر کنید صحنهای که پسزمینه وقوع داستان است چگونه باید باشد تا بیشترین ارتباط را با درونمایه یا مضمون داستان برقرار کند؟
رمان ترسناک و کلاسیک «ما یک عمر قلعهنشین بودهایم» اثر «شرلی جکسون» درون قلعهای فرسوده در جوار یک شهر رخ میدهد که موجب تحریک التهاب، اتمسفر و رفتار کاراکترها میشود. طبیعت منزوی و خفقانبار عمارت در تضاد با گستردگی و گشودگی شهر و دنیای بیرون رنگ و لعاب مطلوبی به داستان داده است. این دو عامل در کنارهم به پیرنگ و کشمکشهای داستان تا نقطه پایان تکاندهنده آن عمق میبخشند.
اما آیا ممکن بود که این داستان در یک مدرسه شبانهروزی که در منطقهای کوهستانی واقع است به همان اندازه موفق باشد؟ در واقع اگر از نگاه اصولی یک نویسنده بخواهیم پاسخ دهیم، بلی. میتوان رمان «ما یک عمر قلعهنشین بودهایم» را در هر گونه پسزمینه و صحنهای تصور کرد. اما انتخاب یک عمارت و یک شهر کوچک توسط شرلی جکسون موجب شد این داستان جلوهای عمیقتر در ذهن مخاطبان داشته باشد.
به منظور هماهنگ کردن پسزمینه با درونمایه داستان مجبور نیستید که تمام دنیا و صحنهپردزای آن را عوض کنید. گاهی وقتها تمام کاری که لازم است انجام دهید این است که هر صحنه را جداگانه برای بررسی مضمون و پسزمینه آن مورد بررسی قرار دهید. اگر داستان از نوع اسلشر و خونریزی در یک اردوگاه تفریحی است و به طور مثال در صحنهای از آن، مدیران اردوگاه درون کمدی مشغول مشورت درباره نحوه کشتن قاتل هستند، میتوانید با انتقال صحنه به یک انبار باغبانی که ابزارآلات گوناگون روی دیوار آن آویخته شدهاند کیفیت آن را ارتقا دهید. گزینه دیگر انتقال صحنه مجادله میان شخصیتها به محل دفن کردن قربانیان توسط قاتل است که به طرز خاصی نیز توسط او تزئین شده است.
از مضامین و شخصیتها فراتر بروید و مخاطبان را نیز در نظر داشته باشید. در هر صحنه قصد دارید چه مفهوم یا پیامی را به خواننده انتقال دهید؟ میخواهید خواننده در آن لحظه چه احساسی داشته باشد؟ اگر احساس ترس، انزجار یا حس انتقامجویی را مدنظر دارید باید صحنه را نیز بر همین اساس انتخاب کنید.
با استفاده از تکنیک بارش فکری، برای هر صحنه از داستان درونمایه یا مضمونهای متعددی برگزینید که با اعمال و ضرباهنگ وقایع در آن صحنه همگام باشند. بررسی کنید آیا مضمون صحنه با پسزمینهای که وقایع در آن رخ میدهد همخوانی دارد یا خیر.
بسیاری از داستاننویسها میپندارند واژگانی که استفاده میکنند به اندازه معنی آنها اهمیت ندارد. این سبب میشود فرایند نوشتن در چرخهای اسفبار از ناتوانی در یافتن واژههای مناسب گیر کند. به طور مثال عبارت «یک اتاق تاریک» معنا و حس متفاوتی نسبت به عبارت «اتاقی به سیاهی ژرفای چاه» به خواننده انتقال میدهد.
نویسندگان داستانهای عمیقا ترسناک، تکتیراندازان واژگان هستند. آنها دقیقا میدانند که در مکان و زمان مناسب چه واژهای به کار ببرند تا فضای پیرامون شخصیتها و عواطف آنها را طوری به مخاطب انتقال دهند که خواننده همان احساس دلخواه نویسنده را تجربه کند. به رمان «کتاب گورستان» نوشته «نِیل گیمَن» نگاه کنیم تا ببینیم که این نویسنده چگونه مضامین مرگ، خانواده، خانه و بلوغ را درون واژهها و جملهها پرورش میدهد:
شب بعد سیلاس با سه کتاب بزرگ در دست -که دوتای آنها کتاب الفبا با جلدی به رنگ روشن بودند- و دیگری رونوشتی از داستان گربه در کلاه، مقابل مقبره دنج خانواده اُوِنز ظاهر شد. او کاغذ و یک جعبه مدادشمعی نیز به همراه داشت. سپس «باد» را به دور مقبره گردش داده و انگشتهای کوچک پسربچه را روی تازهترین و واضحترین سنگ قبرها و پلاکها قرار داد و به او آموخت که چگونه حروف الفبا را وقتی ظاهر میشوند پیدا کند. کار را با نوک تیز حرف بزرگ A آغاز کرد.
تقریبا ناممکن است که وظیفه گزینش واژگان مناسب را در مرحله نوشتن یا تصحیحات ابتدایی به یک داستاننویس محول کرد. پیشنهاد میشود داستاننویسها فارغ از سطح مهارتی که دارند این گام حساس را که نیاز به دقت وسواسگونه دارد، به آخرین مراحل ویرایش بسپارند یعنی وقتی که خط به خط داستان باید وارسی شود تا از کشیدن بخشی از وزن داستان در هر سطر اطمینان حاصل شود.
از جستوجوی وسواسگونه یا دیوانهبار برای یافتن ترتیب درست واژگان به منظور خلق اثری که مدنظر دارید، هیچ واهمهای نداشته باشید. ذهن نویسنده خود را آزاد بگذراید تا دایره لغاتش را بکاود و تا وقتی که گزینهای مناسب برای انتقال عواطف و احساسات بیابید، با ترکیبهای گوناگون بازی کنید.
یک داستان تازه منتشر شده انتخاب کنید و آن را چند بار بخوانید تا مضمامین و پیامهای انتقالی محتمل در آن را بیابید. پس از آن دوباره داستان را بخوانید و وقتی به واژهها یا جملههایی که ساختار خاصی دارند میرسید زیر آنها خط بکشید. این واژه یا جملهها باید ارتباط مشخصی با مضمون یا پیام داستان داشته باشند.
یک روش همیشه محبوب دیگر به منظور افزودن چاشنی ترس و وحشت به درونمایه و لحظههای به یادماندنی این است که نویسنده استعارات و تشبیهاتی اختصاصی برای داستانش و دنیای آن ابداع کند. مرجح آن است که این تشبیهها و استعارهها به خواننده امکان دهد تا از زاویهای دیگر به مضمون و عناصر داستان بنگرد. یک مثال کمنظیر فیلم ترسناک کانادایی Ginger Snaps و استفادهاش از مضمون بلوغ و قاعدگی به عنوان استعارهای برای تغییر شکل دادن به یک گرگینه است.
به جای ساخت یک فیلم کلیشهای پر از صحنههای خونآلود، «کارِن والتون» و «جان فاسِت» از قاعدگی به عنوان استعارهای برای تغییر شکل دادن و تبدیل شدن به یک گرگینه استفاده کردهاند. این ترفند در جاهای مختلفی از داستان رخ میدهد. یک نمونه اعتقاد به این است که رشد بدون دلیل مو صرفا ناشی از هورمونهای کهنه و عادی میباشد و نمونه دیگر امکان انتقال ویروس گرگینگی مانند شیوه سرایت بیماریهای عفونی ناشی از مقاربت جنسی و ردیابی تحول فرد آلودهشده به کمک ردیاب قاعدگی است. با به کاربردن این لایه عمیق از استعاره و تشبیه در دو سطح کلان و خُرد (با انتخاب دقیق واژهها) نویسندگان توانستند اثری فراموشنشدنی در قالب ژانر وحشت مفهومی خلق کنند.
به منظور یافتن روش طراحی استعاره و تشبیهات مناسب برای داستانتان، مدتی با کاراکترها وقت بگذرانید تا دریابید آنها چگونه به دنیای اطراف خود مینگرند. فقط به دنبال کشف تاریخچه دنیای داستان نباشید. در عوض باید بدانید این تاریخچه چه ارتباطی با کاراکترها و چه آثاری بر آنها داشته است. در داستانی که درباره یک چوب بیسبال نفرینشده نوشته شده است و مضمونی مرتبط با موضوع بالغ شدن، رفاقت و مرگ دارد، میتوانید از استعاره برای درک این موضوعات استفاده کنید.
به طور مثال به جای سطری مانند «چوب تسخیرشده به طرف حصارها پرتاب شده و بر فرق سر جری فرود آمد» میتوانید به درونمایه داستان رجوع کنید و چیزی بنویسید که کلیشهای نبوده و خواننده را تحریک یا غافلگیر کند. اصلا همین تمرین شما باشد. ۱۰ نمونه استعاره برای سطر یادشده بنویسید. دو مثال زیر میتواند راهنمای خوبی باشد:
الف) چوب نفرینشده یک کودک نچسب و بیشفعال است که جمجمه جری را مثل یک آدامس بادکنکی میترکاند.
ب) چوب نفرینشده مثل یک بالن در هوا شناور میماند و ناگهان با شدت روی سر جری سقوط میکند.
مباحث درباره گونههای مختلف ژانر وحشت در نهایت به این پرسش اساسی بازمیگردد: چطور باید یک داستان خوب ترسناک بنویسم؟ استفاده از درونمایه یکی از سریعترین مسیرها برای نیل به این هدف است. اجازه دهید خونهایی که قرار است صفحات داستان شما را سرخ کند منعکسکننده دنیا و عواطف پیرامون شما، کاراکترهای داستان و خوانندگان باشد. پیوندی میان جوانب داستان خودتان با تجربیات خوانندگان برقرار کنید و به تصاویر، نمادها و واژگان آن عمق بیشتری بدهید.
گزاشی از درگذشت و تشییع پیکر «پدر شعر نو» ایران
خلاصهای از مقالهی «صداقت از منظر غزالی»
او همچنان دارد با ما شوخی میکند. من میدانم که این هم یکی از شوخیهای اوست.
در لفاف یک داستان ترسناک نویسنده میتواند بیعدالتی در جهان را مقابل مخاطبی پدیدار کند که در شرایط عادی گوش شنوایی برای شنیدن آن ندارد.
انتخاب اول ژانویه بهعنوان آغاز سال میلادی، ریشههای تاریخی و فرهنگی متعددی دارد که در طول زمان تکامل یافته است.