img
img
img
img
img

به گناه نویسندگی

محسن آزموده

اعتماد: بعضی وقت‌ها آدم می‌ترسد حرف بزند، نه از ترس بگیر و ببند عسس، بلکه به خاطر پرهیز از مواجهه با آدم‌های بی‌اخلاقی که برای مطرح شدن و اسم درکردن حاضرند کاری را کنند که برادر حاتم طایی کرد، آدم‌هایی که هر شکل مواجهه‌ای با ایشان دردسرساز است و در نهایت آسیب‌رسان. مثل انبار زغالند که اگر داخلش شوی، هر کاری کنی، سیاه می‌شوی. بهترین کار آن است که محل‌شان نگذاری و از کنارشان با سکوت بگذری، حتی اگر به تو ناسزا گفتند، حتی اگر سیلی به صورتت زدند. آن‌ها می‌خواهند با این کار جلب توجه کنند و تو با سکوتت آرزوهای کوچک‌شان را نقش بر آب می‌کنی و ناکام‌شان می‌سازی.  همه اینها را می‌دانم، اما گاهی نمی‌شود ساکت ماند، به خصوص وقتی حقی از کسی ضایع می‌شود که دستش از دنیا کوتاه است و خودش نمی‌تواند از حق خودش دفاع کند. آن هم آدمی که در روزگار و زمانه خود یکی از شریف‌ترین و دردمندترین آدم‌ها بوده و همه جوره به او اجحاف شده. آدمی که زبان و قلمی گویا و روان داشته و در زمان حیاتش خیلی خوب می‌توانسته با کلام و بیان از حق خود دفاع کند، اما اکنون دهه‌هاست روی در نقاب خاک کشیده و هیچ حامی و متولی و دم و دستگاهی ندارد. سخن بر سر هجمه غیراخلاقی و غیرانسانی گروهی از طرفداران سلطنت در خارج از ایران به غلامحسین ساعدی است که در فضای مجازی نیز به شکل وسیع بازتاب یافته، نویسنده‌ای که برخی از بهترین داستان‌های کوتاه و نمایشنامه‌های فارسی را نوشته و بدون ذره‌ای اغراق ادبیات نوین ما به او مدیون است. نویسنده‌ای که برای همه علاقه‌مندان به قصه و ادبیات ایران خاطراتی به یادماندنی خلق کرده است. این هجمه این‌بار نه از جانب ذهن‌های متصلب و قشری که از سوی کسانی صورت گرفته که خود را مدعی آزاداندیشی و روشنگری معرفی می‌کنند و می‌گویند تنها ایشان هستند که می‌توانند ایران را آباد و آزاد سازند! چه آبادی و آزادی وحشتناکی!
شاید بگویید غلامحسین ساعدی بی‌نیاز از دفاع است. حق هم همین است.میراث گرانبار او در ادبیات جدید ایران آنقدر ارزشمند است که احتیاج به بازگویی ما ندارد. نویسنده مجموعه داستان‌هایی مثل عزاداران بیل و دندیل و گور و گهواره و ترس و لرز و واهمه‌های بی‌نام و نشان و رمان‌هایی چون توپ و تاتار خندان و غریبه در شهر و نمایشنامه‌هایی مثل آی با کلاه، آی بی‌کلاه، چوب به دست‌های ورزیل و دیکته و زاویه. هنوز هم که هنوز است، دو فیلم گاو و دایره مینا که داریوش مهرجویی فقید بر اساس داستان‌های ساعدی ساخته و فیلم درخشان آرامش در حضور دیگران اثر ناصر تقوایی بر اساس داستانی به همین نام از مجموعه داستانی واهمه‌های بی‌نام و نشان، بر تارک سینمای ایران می‌درخشند. غلامحسین ساعدی در طول کمتر از پنجاه سال زندگی پر از رنج، ده‌ها کتاب نوشت، مجله منتشر کرد، نمایشنامه و داستان کوتاه و رمان و مقاله نوشت، کتاب ترجمه کرد و در نهایت هم در تبعیدی جانکاه، در غربت جان سپرد و در پرلاشز، همان گورستانی که صادق هدایت در آن دفن شده، به خاک سپرده شد. 
حالا عده‌ای پیدا شده‌اند و عقده‌ها و حقارت‌های خود را سر او خالی می‌کنند، به زشت‌ترین شکل. آن‌ها بی‌اخلاقی را از حد گذرانده‌اند و حتی به سنگ قبر سرد و ساکت او اهانت می‌کنند. به کدامین گناه؟ به گناه نویسندگی! شرم‌آور است و سکوت در برابرشان جایز و روا نیست.

كلیدواژه‌های مطلب: برای این مطلب كلیدواژه‌ای تعریف نشده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترين مطالب اين بخش
  چگونه داستانِ ترسناکِ پرمغز بنویسیم؟

در لفاف یک داستان ترسناک نویسنده می‌تواند بی‌عدالتی در جهان را مقابل مخاطبی پدیدار کند که در شرایط عادی گوش شنوایی برای شنیدن آن ندارد.

  چگونه اول ژانویه به عنوان آغاز سال میلادی تثبیت شد؟

انتخاب اول ژانویه به‌عنوان آغاز سال میلادی، ریشه‌های تاریخی و فرهنگی متعددی دارد که در طول زمان تکامل یافته است.

  بازگشت به گذشته

بازگشت به گذشته در روزگار ما که عصر نوجویی و تجدد است، نه تنها خیلی امر مثبتی تلقی نمی‌شود، بلکه تحت عناوینی چون ارتجاع، بسیار مذموم و ناپسند هم خوانده می‌شود.

  کابوس‌های ژوزف گوبلز، رؤیاهای ایلان ماسک

پروپاگاندا که روزگاری با بلندگو پخش می‌شد، حالا با الگوریتم کار می‌کند.

  ۱۷ دلیل برای زندگی و زیستن

دلایل زیادی برای زندگی کردن وجود دارد. با این حال، گاهی اوقات، همه چیز پیچیده و درهم می‌شود و ما به طور کامل امید خود را از دست می‌دهیم.