وینش: بلندترین شب سال نزدیک است، شب آغاز فصل زمستان، که ایرانیان از دیرباز آن را به جشن و شادی میگذراندهاند. این سالها تقریباً در زبان عموم ایرانیان «شب یلدا» از «شب چلّه» آشناتر و پرکاربردتر شده است، ولی آنهایی که دیگر خیلی هم جوان نیستند لابد یادشان میآید که مثلاً از پدربزرگها و مادربزرگها بیشتر «شب چلّه» میشنیدهاند تا «شب یلدا»، شاید چون برایشان تعبیر واضحتر و شفافتری بود.
میگفتند شصت روز اول زمستان است که سخت است. از اسفند، «زمین نفس میکشد» و رو به گرمی میگذارد. از آن شصت روز، چهل روزِ اولش را میگفتند «چلّهی بزرگ» و بیست روز بعدی را «چلّهی کوچک». از «اسم» ها بگذریم و برسیم به «رسم» ها. از میان اجزای سفرهها و آداب و رسوم این شب، برای ما که از کتاب میگوییم و مینویسیم، حافظ و دیوان او چشمگیرتر است.
در این سرزمینِ شاعرخیز، محبوبیت حافظ آنقدر زیاد است که میگویند اگر یک کتاب شعر باشد که در هر خانهای پیدا بشود دیوان حافظ است. یکی از کارکردهایش هم این است که با آن فال میگیرند. رسمِ فال گرفتن در اول فصل یا سال جدید آنقدر قدیمی است که سابقهاش به کهنترین تمدنهای جهان میرسد. «در میان بسیاری از اقوام جهان رسم بود که هنگام تغییر فصل پاییز به زمستان، میزان گرما و سرما و بارندگی هر ۱۲ ماه سال درپیش را از ۱۲ روز اول زمستان، زمان تکرار آفرینش عالم، پیشبینی کنند. این شیوۀ تفأل زدن رسمی بسیار کهن بوده که هنوز هم میان مردم بسیاری از سرزمینهای جهان بازمانده است.»
اینها را دکتر علی بلوکباشی نوشته است، در کتاب کوچک و خواندنیِشب یلدا، یکی از کتابهای مجموعهی «از ایران چه میدانم؟»، که دفتر پژوهشهای فرهنگی چاپش کرده است. مطالب این کتاب در شش فصل تنظیم شده و عنوان فصلهایش اینهاست: «میلادِ خورشید، مهر و عیسی مسیح»، «اسطورههای یلدا»، «جشن شبِ چلّه»، «چلّه، نمادسازیها»، «یلدا، آیینهای پیشواز»، «شبنشینی یلدا، آیینها و سرگرمیها». در این فصل آخر، نویسنده به «تفألزنی و فالگیری» هم پرداخته و اینطور نوشته است که «بنابر دادههای تاریخی، هندوان عصر ودایی ۱۲ روز نیمۀ نخست زمستان را تصویر و نسخهبدلی از تمام ۱۲ ماه سال میانگاشتند.»
مسیحیان هم ۱۲ روز میان ۲۵ دسامبر و ششم ژانویه را «نشانه از چگونگی ۱۲ ماه سال» میدانستهاند. در برخی از روستاهای ایران هم، که هنوز تقویم زراعی رایج است، چنین آیینی همچنان برپاست. بنابراین، فال گرفتن در شب یلدا را میشود شکل جدیدی از یک سنّت بسیار کهن و جهانشمول (یعنی تفأل در اول زمستان) دانست، اما چرا فال حافظ؟
فال گرفتن با کتاب، از گذشتههای بسیار دور، در میان بسیاری از مردمان جهان رایج بوده است، مثلاً یونانیان و رومیان باستان هم با گشودنِ کتابهای اشعار هومر و ویرژیل فال میگرفتهاند. فال گرفتن با کتابهای آسمانی و مقدس (مثلاً «استخاره» با قرآن) هم که برای همه آشناست. در ایران بعد از اسلام، گویا با شاهنامهی فردوسی یا مثنوی مولانا هم فال میگرفتهاند، اما در چند قرن اخیر انگار اینگونه فالها مخصوص شده است به دیوان حافظ.
فارغ از قدرت و منزلت حافظ در شاعری، این موضوع البته به ویژگیهای شعر او هم مربوط است. توضیح فنیاش مفصل میشود، ولی خلاصهاش این است که شعر حافظ، با انواع ایهامها و ابهامهایی که دارد، بیش از شعر دیگران به تفسیر و تأویل راه میدهد. آنهمه کتاب که از قدیم در شرح و تفسیر شعر حافظ، با دیدگاههای مختلف، نوشتهاند و آنهمه افسانه که دربارهی زندگی و شخصیت او ساختهاند هم تاحدودی مربوط میشود به همین تفسیرپذیر بودن شعر او. همین هم سبب میشود که در بیشتر غزلهایش دستکم یک بیت پیدا شود که با نیّتِ کسی که فال میگیرد مطابق باشد و او را امیدوار یا ناامید کند.
شمسالدین محمد حافظ در آخرین سالهای قرن هشتم، سال ۷۹۱ یا ۷۹۲ هجری، درگذشته است. مشهور است که خودش اهل جمعآوری اشعارش نبوده و دیوانش را نزدیکان و دوستداران او، بعد از وفاتش، تدوین کردهاند. اینها وقتی جذاب میشود که بدانید در منابع تاریخی از همان نیمههای قرن نهم هجری، یعنی فقط شصت ـ هفتاد سال بعد از مرگ او، اشارههایی به فال گرفتن با شعر حافظ ثبت شده است.
در این روایتها هم البته شاید افسانه و واقعیت درآمیخته باشد، ولی دستکم گزارش یکی از بزرگترین کتابشناسان جهان اسلام از قرن یازدهم را باید جدی گرفت، یعنی «حاجی خلیفه» (یا همان «کاتبِ چَلَبی»)، که در آسیای صغیر (ترکیهی امروزی) میزیسته و عمرش را صرف گردآوردن معروفترین کتابشناسیِ سرزمینهای اسلامی کرده است، کتاب عظیمی با عنوانِ کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون. حاجیخلیفه اینطور نوشته است که دیوان حافظ بین ایرانیها خیلی معروف و پرمخاطب است.
ایرانیان با آن فال میگیرند و زیاد پیش میآید که بیتی بسیار مطابق حال و نیّت آنان بیاید، برای همین به آن میگویند «لسانالغیب». از اینجا میفهمیم که «لسانالغیب» دراصل لقبی بوده که به دیوان حافظ دادهاند و بعدها شده است لقبِ خودش. حاجیخلیفه از چند کتاب هم یاد کرده است که دیگران دربارهی حکایتهای مربوط به فال گرفتن با حافظ نوشتهاند، یعنی احتمالاً در قرن دهم. از آن رسالهها البته چیزی به دست ما نرسیده، ولی از قرن یازدهم کتابی در شرح اشعار حافظ باقی مانده است با عنوان لطیفهی غیبی.
در آخر این کتاب، هشت حکایت از شگفتیهای فال حافظ ثبت شده که نیمی از آنها فالهایی است که پادشاهان صفوی گرفتهاند، مثلاً حکایت انگشتریِ گرانبهای شاهطهماسب که روزی از دستش میافتد و هرچه میگردند پیدا نمیشود که نمیشود. شاه، برای رفع اضطرابش، به دیوان حافظ پناه میآورد. کتاب را باز میکند و غزلی میبیند که با این بیت شروع شده: «دلی که غیبنمای است و جامجم دارد / ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد». منظور از «خاتم» همان انگشتری است که در این بیت به ماجرای انگشتریِ حضرت سلیمان اشاره دارد. میبینید که چقدر وصفحال است.
نوشتهاند که شاهطهماسب از فرط حیرت و ذوقزدگی چند ضربه روی زانوی خود میزند. با این ضربهها و تکانها، انگشتریِ گمشده هم از چینِ قبایش بیرون میآید و همه خوشحال میشوند. بعید نیست که افسانه باشد، اما همین که افسانهها را دربارهی حافظ و تفأل به شعر او ساختهاند (نه شاعران دیگر) نشانهی محبوبیت و شهرت فال حافظ است.
در روزگار خودمان هم خیلیها از تجربهی چنین تفألهای شگفتانگیزی به دیوان حافظ گفته و نوشتهاند. نمونههایش را میتوانید در مقالهی «فال حافظ» بهاءالدین خرمشاهی بخوانید. این مقاله در کتابذهن و زبان حافظ او چاپ شده است.
بعدها بهاءالدین خرمشاهی، با همکاری عباس داداشزاده (فانی تبریزی)، کتابی هم نوشته با عنوان فالهای شگفتانگیز حافظ. این کتاب را انتشارات آیدین در تبریز منتشر کرده. فارغ از فال حافظ، اگر میخواهید دربارهی «فال» یک مقالهی مفید تحقیقی بخوانید، مقالهی «فال و استخاره» ی دکتر عبدالحسین زرینکوب را پیشنهاد میکنم که در کتاب یادداشتها و اندیشههای او چاپ شده است.
اما مهم نیست که به فال حافظ، یا اصولاً هرجور تفألی، اعتقاد دارید یا آن را کار بیهودهای میدانید، چون شعرخوانی و قصهخوانی هم جزو آیینهای کهنِ یلدایی است، پس به همین قصد هم میتوانید در شب یلدا بهسراغ دیوان حافظ بروید و یک یا چند غزلش را بخوانید، برای خودتان یا برای دیگران. مهم نیست اگر چند بیت برایتان مبهم باشد یا حتی معنیِ بعضی کلمهها را ندانید. از شعر حافظ، هر فارسیزبانی، با هر سطحی از دانش و ذوق و البته با هرگونه سلیقه و طرز فکر، میتواند درخور احوال خودش بهرهمند شود.
مطمئن باشید حکمتی در کار بوده که در طول چند قرن، از میان آنهمه شاعر، ایرانیان فقط حافظ را به چنین منزلتی رساندهاند. شعرش را باید خواند و بسیار خواند، بهخصوص در روزگار سختی و ناامیدی. پیام شب یلدا هم همین است که امیدمان به بهتر شدنِ اوضاع را از دست ندهیم، برای خوشدلی و امیدواری هم کدام کتاب بهتر از دیوان حافظ!
آیا این محتواها میتوانند ما را خشنتر کنند؟
این فیلمهای جاسوسی تنشها، دسیسهها و پنهانکاریهای رایج در دنیای جاسوسی و خبرچینی را با دقت وسواسگونه نمایش میدهند.
با اینکه نوجوانان امروزه کمی از مطالعه فاصله گرفتهاند اما میتوانیم با توصیهٔ کتابهای مناسب به آنها، عادت کتابخوانی را میان آنها رواج دهیم.
سیاست زندگی مبتنی بر روزمرگی البته انعطاف پذیر و سیال است اما فاقد الگوهای تثبیت شدهای است که نظم اجتماعی را امکان پذیر سازد.
من و بابام، فقط به قسمتهای خوب و شیرین رابطهی پدر و پسر نپرداخته است و به همین خاطر واقعی به نظر میرسد.